جواد نکونام رفت تا مسیری جدید را در زندگی اش آغاز کند. او که بی شک یکی
از وزنه های تاریخ فوتبال ملی ما بود ، در بهترین شرایط رفت. او یکی بود از
جنس علی دایی و پرویز قلیچ خانی که تا مدت ها نامش در تاریخ ملی ایران به
جا می ماند.
سرانجام نکو رفت. تقریبا همه می دانستیم بازی با سوئد
آخرین باری است که او بازوبند بر دست می بندد اما خودش دوست داشت
غافلگیرکننده باشد. برای همین هم بود که شب قبل از بازی وقتی حرف می زدیم
با خنده می گفت:«گلزنی در بازی با شیلی ، این قدر سرحالم آورده که می خواهم
4 سال دیگر بازی کنم.» جواد برای فوتبال ایران در 4 ساله گذشته نقشی را
بازی می کرد که سال ها قبل از او علی دایی این هویت را پیدا کرده بود.
وزنه
ای که اگرچه منتقدان زیادی داشت اما نبودنش تیم را می لنگاند. هیچ وقت مثل
یکی چون کریمی و مجیدی عامه پسند نبود چون اصولا ذات فوتبالش با آنها فرق
داشت. واقعا او یکی بود مثل دایی که شاید علی پروینی باید پیدا می شد و در
وصفش می گفت:«تو محبوب نیستی ، معروفی» ولی او بود و به بهترین شل ، کارش
را انجام می داد. در همه سال های فوتبالش تنها دو اشتباه داشت. البته به
زعم ما که با افتخار خود را در دایره دوستانش می دانستیم. یکی راپذیرفت و
بارها در گفته هایش به آن اذعان کرد و دیگری برایش مفهومی دلی داشت.
اولی
ماجرای درگیری با قطبی بود. در 4 ماه آخر حضور قطبی در تیم ملی دیگر رابطه
ای میان قطبی و جواد نبود. اما حتی قطبی که می گفت اگر 2هافبک سرحال
داشتم یک دقیقه هم نکونام و شجاعی را در تیمم نگه نمی داشتم » هم هرچه سبک و
سنگین کرد نتوانست از او بگذرد. جواد آنجا در مقام کاپیتان تیم ملی
بزرگترین اشتباه دوران فوتبالش را مرتکب شد که علیه سرمربی سخن گفت.
اشتباهی
که البته بعدها پذیرفت بر اساس فضایی احساسی مرتکب شده. هرچند گذر ایام
نشان داد آنچه او در توصیف قطبی گفته بود ، به واقعیت نزدیک بوده و افشین
تنها افسونی زودگذر در کلامش داشته که افراد را جذب می کرده ، اما کاپیتان
تیم ملی نباید وارد آن دعوای کلامی می شد.
دیگر اشتباهش باز به زعم
ما رفتن به استقلال بود. جواد یکی بود از جنس بازیکنانی چون وحید هاشمیان
یا خداد عزیزی . آنهایی که هویت شان را از فوتبال ملی گرفته بودند و مردم
رنگی نمی دیدندشان. آنها را فقط و فقط ملی می پنداشتند . جواد اما همیشه
استقلالی بود. یک استقلالی دوآتشه که بازی در این تیم را رویای بچگی اش می
دانست. رویایی که البته هیچگاه برایش رویایی شیرین نشد. از او می خواستند
استفاده ابزاری کنند و اتفاقا همین کار را هم کردند. ولی جواد دانسته وارد
این بازی شد چون دوست نداشت بدون رسیدن به رویایش از این تیم و فوتبال
برود.
حالا او با 151 بازی ملی 39 گل زده که بیشترش را به تیم های
خوب و بزرگ زده ، از فوتبال ایران می رود تا با رفتنش برگی جدید در فوتبال
ملی ایران باز شود. حالا آنهایی که مدام می نوشتند نکونام باید برود ، طولی
نخواهد کشید که دوباره با حسرت بنویسند با رفتن نکو جای خالی اش را فوتبال
ایران پر نکرده! همان هایی که برای دایی از این ها می نوشتند و حالا حماسی
برایش می نویسند که آنها کارشان همین جوزدگی هاست. جواد باید می رفت و
بهترین زمان رفت.
در اوج . او بی شک بزودی بر می گردد ، روی نیمکت
مربیگری و با موفقیت. حالا با رفتن او فصلی نو در فوتبال ایران آغاز می شد.
چه کارلوس کروش چه بدون او . که پیشتر هم رفتن دایی فصلی بود برای یک
تغییر نسل. جواد رفت بی صدا و شاید غریبانه ، البته در شبی باشکوه. برای
بازیکن بزرگی چون او ، همان بوسیدن بازوبند بعد از گل ، زیباترین حس بود .
او حالا به شروعی تازه فکر می کند و البته این فوتبال ملی ماست که باید بعد
از جواد تازه به این فکر باشد که آیا می تواند جای خالی اش را پر کند؟ آیا
باز قرار است حسرت رفتن یک ستاره را بخوریم؟
از این به بعد آریان ، پسرش که تازه چند کلمه ای حرف زدن یاد گرفته با هیجان بیشتری فریاد می زند:«جواد نکونام...گل»