پدر جورج بست، دیکی، «سر مت بازبی» را به گوشه خلوتی از هتل کشید تا با
او چند کلمه صحبت کند. این اتفاق درست چند روز پس از امضای نخستین قرارداد
حرفهای «جورج بست» رخ داد. بستِ بزرگ هنوز ترس این را داشت که فرزندش
نتواند یک فوتبالیست شود. «اگر جورج نتوانست خودش را خوب نشان دهد، خوشحال
میشوم اگر خیلی زود این موضوع را به من اطلاع دهید. هنوز هم میتوانم جایی
برای کار کردن در صعنت چاپ برای او دست و پا کنم.»
بازبی به دیکی اطمینان داد که جورج در فوتبال آینده بسیار درخشانی دارد.
درست چهار ماه بعد و در 14 سپتامبر 1963، جورج بست نخستین دیدار رسمی خود
برای منچستریونایتد را مقابل وست برومویچ آلبیون در اولدترافورد انجام داد.
این درست زمانی بود که مربی یونایتد خودش را از سال 1961 برای ورود یک پسر
بچه خجالتی و لاغر به ترکیب این تیم آماده کرده بود. بازبی زمانی که بست
را به منچستریونایتد برد به مربیان این تیم گفته بود به استیل این بازیکن
کاری نداشته باشید. بگذارید همانطور که خودش میخواهد کار کند. طبیعی باشد.
این بچه یک چیز استثنایی در وجودش دارد.
صبح آن روز سپتامبر، جورج به هیچ وجه نمیدانست که قرار است به جای «یان
مویر» آسیب دیده به میدان برود. هنوز 17 سال داشت و اوج آرزوهایش این بود
که جایی به نسبت ثابت در ترکیب تیم رزروها داشته باشد اما پس از وعده غذایی
پیش بازی که کل تیم در آن حضور داشتند بازبی رو به بست گفت: «تو امروز به
میدان میروی پسر!»
بست بعدها در مورد آن لحظه گفت: سرمربی بدون آنکه به من بگوید اجازه داد
من غذایم را طوری که دلم میخواهد بخورم. این کار خیلی هوشمندانه بود. اگر
او پیش از وعده غذایی به من گفته بود، آنقدر آشفته میشدم که نمیتوانستم
چیزی بخورم.
مت بازبی هم بعدها در مورد شرایط پیش از این دیدار گفت: وضعیت پیش از
آغاز این دیدار به شکلی بود که مشخص نبود چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
ناگهان جورج را دیدم که در گوشهای به خواندن استراتژی تیم در آن بازی
مشغول است. به واقع نگران چیزی نبود. در همان ابتدا که در زمین حضور پیدا
کرد، با حرکتی زیبا و نرم حریفش را از پیش رو برداشت به شکلی که تصور کردم
او سالها است در دسته نخست فوتبال بازی کرده است. از دقیقه نخستی که او در
تیم نخست باشگاه به میدان رفت، جورج بست به نبض بازی بدل شد.
گراهام ویلیامز، مدافع مستقیم جورج در آن دیدار بود. او مدتی بعد در مورد
رویارویی با بست گفت: از ابتدا میخواستم او را بترسانم و لحظههای بسیار
سختی را برایش رقم بزنم. در واقع میخواستم اجازه انجام هیچ کاری را به او
ندهم اما تنها چیزی که بعد از بازی به ذهنم رسید این بود که جورج به یکی از
بهترینها بدل خواهد شد.
در نیمه دوم آن بازی، بست به گوش مقابل رفت تا از دست ویلیامز راحت شود.
او برای نشان دادن خودش تلاش زیادی کرد. این تلاش تا جایی بود که توپی را
به همتیمیهایش پاس نمیداد. شیوهای که به شدت مورد انتقاد تمام
همتیمیهایش از جمله «بابی چارلتون» قرار داشت.
آن دیدار با تک گل «دیوید سدلر» به پایان رسید. این در حالی بود که بست
از نخستین حضورش در ترکیب یونایتد راضی به نظر نمیرسید. «ناراحت بودم زیرا
میدانستم که میتوانستم بهتر از آن کار کنم.»
بازبی هم انتظار بیشتری از بست داشت. او پس از این دیدار جورج را به تیم
رزروها برگرداند اما بست با همان تک بازی دریافت آنقدر خوب هست که بازبی او
را به تیم نخست راه داده است. به همین خاطر بیش از پیش تلاش و تمرین کرد.
سه ماه بعد از آن یونایتدها نتیجههای خوبی نگرفتند. شکستهای
پیاپی چهار بر صفر مقابل اورتون و شش بر یک مقابل برنلی در تعطیلات کریسمس
برای یونایتدها خرد کننده بودند. جورج بست هم توسط بازبی به بلفاست
فرستاده شد تا در کنار خانواده باشد اما پس از تحقیر شیاطین سرخ در «ترف
مور»، تصمیم بازبی با یک تلگرام پس گرفته شد.
بست 28 دسامبر 1963 بار دیگر به میدان بازگشت و نخستین گل خود را برای
یونایتدها در پیروزی پنج بر یک این تیم مقابل برنلی به ثمر رساند. مدافع چپ
برنلی در آن دیدار «الکس الدر» بود که بست او را تحقیر کرد. جورج در آن
دیدار فوقالعاده بود. پس از آن بود که بست هیچگاه از ترکیب منچستریونایتد
بیرون نماند.
آوریل 1964 اما بست بار دیگر به تیم رزروها رفت تا در فینال جام حذفی
جوانان به این تیم برای قهرمانی کمک کند. پس از تساوی یک بر یک در دیدار
نخست، یونایتد چهار بر یک سوییندن تاون را مقابل 25 هزار تماشاگر شکست داد و
قهرمان شد.
فصل بعد از آن جورج بست خود را به یک بازیکن ثابت در ترکیب یونایتدها بدل
کرد. پس از آن نخستین بازی ملی خود برای ایرلند شمالی را انجام داد تا در
نهایت پدرش را متقاعد کند دیگر برای او به دنبال شغل در صنعت چاپ نباشد.
تاثیر بسیار زیاد اسطورهای چون جورج بست موجب شد تا مجسمه برنزی وی در
کنار بزرگانی چون «دنیس لاو» و «بابی چارلتون» در اولدترافورد ساخته شود.