رمز محبوبیت حجازى چیست؟! سادگى و صداقت؟! اینکه او همیشه حرف هایش را رک و رو راست بیان مى کند، بدون اینکه خودش را وابسته به کسى بداند؟ ناصر حجازى خودش را به این سؤال پاسخ مى دهد. او از دنیاى درونى اش حرف مى زند. دنیایى که او را به دلتنگى عجیبى وا داشته است.
• عید به نسبت آن روزها که شما بچه بودید چقدر متفاوت شده؟! آن زمان سال نو چه حال و هوایى داشت؟!
- زمین تا آسمان فرق کرده. آن زمان محبت و دوستى خیلى بالا بود اما حالا دیگر دوستى ها رنگ باخت. انگار دیگر خبرى از عید نوروز نیست.
• این مسأله کمى آزاردهنده نیست؟!
- براى ما خیلى، وقتى مى بینم دیگر خبرى از آن مهر و محبت ها نیست. دلم آزرده مى شود.
• بهترین عیدى که گرفتید را یادتان است؟!
- آن قدیم ها عیدى ۵ تومانى ۱۰ تومانى مى گرفتم. وقتى پدر و مادرم عیدى مى دادند آن پول را براى خرید کفش نو کنار مى گذاشتم. با عیدى ها تیپ نو را ترتیب مى دادم.
• پس از همان اول دنبال خوش تیپى بودید؟!
- نه بابا این حرف ها نیست. تیپ آنقدرها هم برایم مهم نبود.
• ناصرخان چرا اینقدر خوش تیپ هستید؟
- هرکسى دوست دارد تمیز باشد. من سعى مى کنم لباس هایى بپوشم که به من بیاید. شاید همین رمز خوش تیپى من است.
• اولین دعایتان سر سفره هفت سین چیست؟
- اول سلامتى خانواده و بعد تمام مردم ایران. دعاى هر روز صبح من این است که خدا هیچ آدمى را محتاج آدم نامرد نکند.
• و این بزرگترین درد است؟
- بله بزرگترین درد آدم این است که زیردست آدم نامرد قرار بگیرد. آن وقت زندگى به کام آدم تلخ مى شود.
• خودتان تا به حال این درد را احساس کرده اید؟
- با یک تصمیم مانع عملى شدن این تجربه شدم. تلاش کردم تا محتاج کسى نشوم. به بنگلادش رفتم تا زجر نکشم. اگر مى خواستم آن سال ها را ایران بمانم به دیگران محتاج مى شدم.
• در زندگى ضربه چه چیز را خورده اید؟!
- ضربه خیلى خوردم اما نمى توانم بگویم. احتیاجى نیست که آنها را عنوان کنم. خوشبختانه لطف خداوند شامل حال من شد تا از آن ضربه ها نجات پیدا کنم.
• این ضربه ها به استقلال هم برمى گردد؟!
- نه صحبت این چیزها نیست. ۲۹ سالم بود من را از تیم کنار گذاشتند در صورتى که مى توانستم بهترین دروازه بان آسیا باشم. آنها نامرد و حسود بودند تا مانع به اوج رسیدن من باشند.
• در مقابل آنهایى که به شما بد کردند شما چه رفتارى انجام دادید؟
- هیچ وقت علیه شان حرف نزدم. خداوند خودش کار من را ردیف کرد. کوچکترین محبت از ضعیف ترین حافظه ها هم پاک نمى شود. من هیچ وقت صحبت هایى که به من شد را از یاد نمى برم. آن خداوند است که آن بالا مى داند چه گذشته است وبس.
• دوست دارید امیر ارسلان هم راه شما را برود؟!
- خیلى. چون اگر در ورزش باشد زندگى سالمى را دنبال مى کند. خودش مى گوید مى خواهم مثل بابا ناصر شوم. تا توپ مى بیند به من مى گوید شوت کن و خودش هم دروازه بانى مى کند.
• پس دقیقاً پست شما را هم دنبال مى کند.
- نوه ام مى خواهد جاى پدربزرگش را بگیرد. اتفاقاً مى تواند به یک دروازه بان خوب و آماده هم تبدیل شود.
• چرا حجازى همیشه رک حرف مى زند؟
- چون احتیاجى به کسى ندارد. اگر به کسى احتیاج داشتم، حرف هایم را با صراحت بیان نمى کردم.
• رمز محبوبیت خودتان را چه مى دانید؟! چرا ناصر حجازى در فوتبال ما اینقدر محبوب است؟
- چون صادق و راستگو هستم. فقط همین رمز محبوبیت من است. حرفم را بدون دروغ بیان مى کنم از کسى هم نمى ترسم.
• سال ۸۷ را چطور گذراندید؟
- مثل سال هاى گذشته بود. هیچ فرقى نداشت. هر سال که مى گذرد زندگى فقط سخت تر مى شود.