*محمد سررشتهداری
تیم در میان بدرقه مردم اهواز و توابع به سمت ورزشگاه تختی
به راه افتاد. البته در میان مردم تقریبا صد نفری هم بودند که از تهران خودشان را
به اهواز رسانده بودند و نکته جالب اینجا بود که آنها بلیت بازگشت نداشتند و تکلیفشان
پس از بازی معلوم نبود اما با این وجود دلشان تاب نمیآورد و اصلا به بازگشت فکر
نمیکردند.
باقی ماجرا را تا پایان قهرمانی از تلویزیون دیدهاید، تنها
نکته اینجاست که در آخر بازی پرتاب سنگ و صندلی به سمت استقلالیها و واکنش اینها
نسبت به آن پرتابها نقطه تاریک ماجرا بود.
با این حال اما به این نکته نمیپردازیم و به رختکن میرویم.
یعنی جایی که همه در حال خندیدن و سر به سر گذاشتن با یکدیگر بودند و رختکن غرق در
بوسه و تبریک بود.
حالا حاجآقا فتحاللهزاده هم آمده بود. حاجآقا مدام به
امیر قلعهنویی میگفت: دیدی گفتم نگران نباش بازی را میبریم؟
قبل از بازی در رختکن فتحاللهزاده وقتی استرسهای امیر
قلعهنویی را از چشمهایش دید، شروع کرد به امید دادن و آرام کردن امیر قلعهنویی.
حاجآقا مدام میگفت: «امیرخان قهرمان میشویم، همین جا، همین امروز، همین حالا،
به تو قول میدهم که راحت قهرمان میشویم، تو نگران نباش! ... و اینچنین بود که
بازی به پایان رسید!»
با اینحال پروژه بازگشت کلید خورد! پروژهای که میدانستیم
در میان جشن شهر اهواز که تا صبح هم به درازا میکشد کار سختی خواهد بود.
تیم به سختی سوار اتوبوس شد تا به منزل آقا کریم برود. کریم
بوستانی از گلهای روزگار است، مردی متین، بسیار مهربان، بسیار باشخصیت و کاربلد و
از همه مهمتر بسیار دل گنده!
منزل آقا کریم پر از صمیمیت و مهربانی بود. خانوادهای متین
که برای استقلال سنگ تمام گذاشته بودند و باور کنید انواع غذاهایی که برای استقلال
تدارک دیده بودند از هتلهای 5 ستاره بیشتر و بهتر بود.
بازیکنان به طبقه دوم رفتند و اعضای کادر و مسئولان در طبقه
اول اسکان پیدا کردند.
وقتی استقلال با اسکورت به منزل آقا کریم رسید، حدود یکصد هوادار
دم درب منزل بودند اما نیم ساعت بعد ترافیک وحشتناکی کل محله کیان پارس (اگر
اشتباه نکرده باشم) را مسدود کرده بود و هزاران هوادار استقلال را به آن خیابان
رسانده بود که سعی داشتند بازیکنان و مسئولان باشگاه را از نزدیک ببینند و با آنها
احتمالا عکس یادگاری بگیرند!
البته برخی از آنها دلخور شدند که نیروی انتظامی اجازه چنین
کاری را نداد اما حتما حق هم میدهند چرا که امکان ندارد 3 یا 4 هزار نفر با یک
تیم عکس یادگاری بیندازند!
به هر حال آن شب انگار قصد نداشت صبح شود! از سوی دیگر خبر
آمد که پرواز استقلال کنسل و از ساعت 11:30 به 4:30 صبح فردا موکول شده بود.
بازیکنان با تهران در تماس بودند. عدهای از هواداران
استقلال که تعدادشان کم هم نبود به فرودگاه مهرآباد آمدهاند، از سوی دیگر
خبر میرسید که فرودگاه اهواز بسته شده و مردم برای خوشحالی و بدرقه به فرودگاه آمدهاند!
به هر حال آن شب خنده پایانی نداشت، آقا کریم هم نوهاش را
از بغل کنار نمیگذاشت و بنده خدا آنقدر تلاش کرد که به استقلالیها بد نگذرد...
به هر حال ساعت سه کاروان استقلال به سختی با اتوبوس به
فرودگاه رفت و آنجا هم با سیل عظیم جمعیت مواجه شد و نهایتا به فرودگاه تهران
رسید.
شیرینترین اتفاق پس از قهرمانی اما این بود:
در راهروهای فرودگاه مهرآباد، استقلالیها سکوت کرده و راه
میرفتند. هر کسی به چیزی فکر میکرد و در سکوت خود غرق شده بود، تا انتهای راهروی
بزرگ ترمینال یک فاصله زیادی مانده بود اما هیچکس حرفی نمیزد. از بعد از قهرمانی
تا آن ساعت استقلالیها حتی یک لحظه هم تنها نبودند و مدام درگیر بودند اما آن
راهرو جایی بود برای فکر کردن به اتفاقات ساعتهای گذشته.
چند قدم در سکوت کامل سپری شد تا اینکه طبق معمول حنیف
حوصلهاش سر رفت و سکوت را شکست و زمزمه کرد:
استقلال قهرمان شده، خدا میدونه که حقشه، به لطف یزدان و
بچهها، استقلال قهرمان شده، استقلال قهرمان شده...
البته وقتی به آخر شعار رسید تکتک استقلالیها با او همآوا
شده بودند، با بغض و با معنی خاصی شروع کردند به بلند بلند سرود قهرمانی استقلال
را خواندن!
همه خواندند، از مربیان گرفته تا مجتبی جباری و فرهادی
مجیدی، جواد نکونام و مهدی رحمتی!
راهرو انگار تمام نمیشد، آن سرود دوباره و دوباره و
دوباره خوانده شد، با بغضی عجیب و غیرقابل باور! این سرود از سر خنده و شوخی نبود
بلکه معنی داشت...
معنایی به اندازه یک فصل شب بیداری و روز دویدن و رسیدن به
آرزوها!
راهرو که به انتها رسید صدای سرود قهرمانی اینبار توسط
هوادارانی که تا صبح در فرودگاه منتظر مانده بودند شنیده شد! بچههای تیم دوباره
سکوت کردند و به طلوع آفتاب که از پنجرهها دیده میشد خیره شدند.
طلوع خورشید آبی استقلال دیدنی بود و نویدبخش. میگویند
زمان طلوع خورشید سطح امید در بدن انسان به اوج خود میرسد و شاید بازیکنان و
کادرفنی استقلال هم امیدشان فوران کرده بود، امید به قهرمانی آسیا با طلوع خورشید
استقلال...