به نقل از همشهری ورزشی، لئوناردو پادوانی یکی از آنهاست که «فوتبال» شرمندهاش شد. زمینی که قرار بود شادی و هیجان ببخشد، یک پسر دوستداشتنی و مهمان خارجی ما در این سرزمین را زمینگیر کرد. پادو که جمعهشب روی ویلچر خاک ایران را ترک کرد، روزی روی پای خودش به این کشور آمده بود. این اما اتفاقی است که میتواند برای هر کسی رخ بدهد؛ از محمد پارسا در جنوب شهر تهران تا آن هوادار نگونبختی که جرمش علاقه به فوتبال بود و 17سال بعد از حادثه ورزشگاه متقی ساری، هنوز صبح تا شبش را با خیره شدن به سقف اتاق پشت سرمیگذارد. زندگی گاهی بینهایت بیرحم است و این بار لئوناردو پادوانی، پسر نجیب کاستلای برزیل قربانی این داستان شد.
غیر از اندوه عمیق از اتفاقی که برای پادو رخ داد، آنچه در این ماجرا بسیار جالب توجه بهنظر میرسید بردباری و رفتار باوقار و غیرطلبکارانه ستاره برزیلی و البته همسرش بود. در این فوتبال که سر آدم سالم و حی و حاضر هم هزار جور بامبول درمیآورند، امثال پادوانی با هزار جور مشکل برای گرفتن حق و حقوقشان و البته درمان و گذران زندگی مواجه هستند. پادو اما در این مدت خیلی کم لب به شکوه و اعتراض گشود. او در دوران تلخ خانهنشینی از هیچ چیز آزرده نشد؛ نه از بدقولیهای جسته و گریخته مدیران باشگاه که حتی روز آخر هم با او بهصورت کامل تسویهحساب نکردند، نه از اسبابکشی و خانه به دوشی در این شرایط سخت، نه از غم غربت و رنج فراموشی و نه حتی از آن کری زشت هوادار تیم رقیب که انگار نمیفهمید جان آدمها هزار برابر مهمتر از فوتبال است.
حرفهای پادو موقع ترک ایران شگفتانگیز است. او چنان مهربانانه از همه تشکر میکند که انگار با بیماری به تهران آمده و اینجا شفا گرفته است. آقای جنتلمن حتی یادش نمیرود برای آرمین سهرابیان که ضارب ناخواستهاش بود آرزوی بازگشت به تیم ملی داشته باشد. حرفهای همسرش هم همین حس را به آدم منتقل میکند؛«خدا به زندگی مردم ایران برکت بدهد. از همه ممنونم. من یک برزیلی هستم با قلب ایرانی. قول میدهم به خوبی از این فرشته مراقبت کنم و او را به شرایط عادی برگردانم». شاید همسر پادوانی نداند، اما اینجا ما هنرپیشه مشهوری داشتیم که وقتی برای یک مدت کوتاه گرفتار افسردگی شد، همسرش نخستین نفری بود که ترکش کرد، درست مثل عیال آن ستاره اسم و رسمدار فوتبال که با شروع حاشیهنشینی همسر مشهورش، وسایلش را جمع کرد و پیچید به بازی. جنس این آدمها اما جور دیگری بود؛ جوری که حال آدم را خوب میکند. در تمام طول این مدت وقتی به این آقا و خانم محترم خیره شده بودیم، در نگاهمان غیراز غم و نگرانی، تحسین و احترام هم موج میزد. خدا پشت و پناهتان.
بهروز رسایلی