بیست و پنج اردیبهشت ماه بود که استقلال موفق شد با هت تریک مامه بابا تیام ذوب آهن امیر قلعه نویی را در ورزشگاه مملو از تماشاگر آزادی شکست دهد و به مرحله یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان آسیا صعود کند و به انضمام قهرمانی درجام حذفی، فصل سختی که با منصوریان آغاز شده بود را به بهترین شکل ممکن به پایان برساند تا پایان ماجرایش شیرین شود اما...
اما 72 روز بعد دوباره در ورزشگاه آزادی استقلالی ها دور هم جمع شده بودند. جدال با پیکان در اولین بازی فصل جدید. فصلی سنگین که میتوانست از چند وجه سرنوشت ساز باشد. هم بلند شدن روی دست رقیب سنتی که دو سالی است در فوتبال داخلی آقایی می کند و هم وصال به ستاره سوم آسیایی و پایان دادن به طلسم قریب به سی ساله. ماموریت دشواری بود اما شدنی بود. با آن تیم فوق العاده جفت و جور و هوادارانی که صد در صد پشت سرمربی و تصمیماتش بودند می شد صحنه بالا رفتن جام را متصور شد اما...
اما 5 مرداد 97 اصلا شبیه 25 اردیبهشت نبود. سکوهای خالی زیادی را می شد با چشمان غیر مسلح رویت کرد؛ درست مثل خسوف. آن هم در شبی که از استقلال بعد از مدتها رونمایی می شد. آن هواداران خوشحال و دل قرص که هیچ باکی از باخت دور رفت به ذوب آهن نداشتند و به بازگشت تیمشان ایمان داشتند حالا جای خود را به حدود 30 هزار هوادار عصبانی و دل شکسته داده بودند که چاره ای جز فریاد و طغیان و ناسزا برایشان باقی نمانده بود. هوادارانی که منطق را پشت میله های سرد و آهنی آزادی جا گذاشته بودند و با بهانه یا بی بهانه نفر اول ورزش کشور را هدف قرار می دادند. هوادارانی که انگار وظیفه اصلی شان یعنی حمایت را فراموش کرده بودند اما....
اما درون زمین چه خبر بود. از آن ترکیب رویایی 25 اردیبهشت فقط سه چهار نفر مانده بودند و الباقی هر یک به دلیلی غایب بودند. مجید حسینی به هوای ترابوزان غیبت داشت؛ امید ابراهیمی بعد از جام جهانی و در سال ورود به دهه چهارم زندگی اش تصمیم گرفته بود طعم حضور در فوتبال خارج از ایران را با اشانتیون بیمه کردن خودش و خانواده اش برای چند سال مزمزه کند؛ امید نورافکن هم به دنبال کاوه مسیر خوشبختی اش را در تیم مهدی بیات و بلژیک دیده بود؛ قائدی در اردوی تیم امید ایام را از سر می گذارند و مشغول به سخره گرفتن همتایان عراقی بود؛ روزبه چشمی از روسیه، مصدومیت را سوغات آورده بود؛ جپاروف و تیام را هم که نگویید؛ سرور به قزاقستان رفته بود تا سال های آخر فوتبالش را کنار همزبان های خود بگذراند و تیام هم بعد از احیا در استقلال، دیگر علاقه ای به ماندن نداشت. خریدهای جدید هم نیامده مشکل دار شدند. تیموری و آقاخان با مصدومیت های بلندمدت فعلا به کار نمی آیند و شاید هیچ وقت هم نیایند. در این بین سید حسین حسینی هم در تمرینات آخر تیمش مصدوم شد و بازی را از دست داد. فراموش نکنید که داریوش شجاعیان و محسن کریمی هم در این تیم هستند اما تا مدتها نمی توان اسمی از آنها به زبان آورد چرا که در دوران نقاهت هستند اما...
اما در نبود این ستاره های پرشمار که حساب و کتابشان انگشتان دو دست را هم پشت سر گذاشته بود چه کسانی آمده بودند؟ سجاد آقایی، الله یار صیادمنش، روح الله باقری، رضا آذری و ... کسانی بودند که باید جای خالی ستاره ها را پر می کردند. البته که فقط همینها نبودند. وریای نیمه آماده و کریمی نیمه مصدوم هم بودند. به اینها پژمان منتظری سی و چند ساله و خسروی پا به سن گذاشته و رحمتی همچنان آماده را هم اضافه کنید. با این اوصاف عجیب نبود که تیم بی تمرکز پیرمرد آلمانی نتواند از پس پیکان مجید جلالی بربیاید و نتیجه بازی رفت دوره قبل این بار در ورزشگاه آزادی تکرار شود. نباید از شفر انتظار معجزه داشت. تیمی که این همه مهره از دست داده و با چنین مشکلات عجیبی در دو ماه درگیر بوده مریض است و کارش با مسکن هم پیش نمی رود. استقلال مثل پدر یا مادری است که فرزندش در آستانه فوت است و به آن شوک وارد شده است. فرزندی که تا 72 روز پیش جلوی چشمش بالا و پایین می پرید و هنرنمایی می کرد؛ حالا گوشه گیر شده و تکیده و درمانده اما...
اما با همه این نا امیدی ها هنوز هم دیر نشده است. هنوز هم کورسوی امید باقیست. البته دیر که شده اما همچنان بارقه های بازگشت خودنمایی می کنند. می شود با دو سه خرید کارگشا به زندگی برگشت. مصدوم ها هم دیریا زود برمی گردند. تدبیر شفر همچنان شفادهنده است. می توان این روزها را فراموش کرد. استقلال روزهای بدتر از این را هم فصل قبل به خود دیده است. در لیگ قبلی استقلال با باخت شروع کرد و حالا با مساوی. با استناد به همین مورد شاید بی مربوط می شود آستین همت را بالا زد و یا علی گفت. به خاطر این هواداران هم که شده می شود...