کد خبر : ۹,۱۹۲

در محوطه هتل المپیک سکوت دلنشینی حاکم است. به غیر از صدای جیک، جیک پرندگان و گهگاهی که صدای باد میان ساختمان‌های اطراف می‌پیچد چیزی را نمی‌شنوی. با اینکه ساعت از 7:30 صبح گذشته اما به نظر می‌رسد خواب دلنشین بهاری هنوز خیلی‌ها را در رختخواب حبس کرده است! آثاری از حرکت پیدا نمی‌کنی. حتی در ورودی هتل المپیک هم کند حرکت می‌کند. انگار ساعت‌ها باز نشده و هیچ‌کس از مقابل آن عبور نکرده است. وقتی وارد لابی هتل می‌شوی اثری از بازیکنان استقلال نمی‌یابی. قرار بود همگی راس ساعت 7:30 اینجا باشند اما هنوز خبری نیست. خواب ماندند یا در ترافیک وحشتناک صبح دیروز گیر کرده‌اند؟ ماندن در لابی هتل به سرعت برق کلافه‌کننده می‌شود برای همین مجبور می‌شوی خودت را به بیرون هتل برسانی تا حداقل از هوای مطبوع محوطه استفاده کنی. لحظاتی از ورودمان می‌گذرد که ناگهان صمد مرفاوی پیدایش می‌شود. مثل همیشه کت و شلوار مایل به آبی پوشیده و لبخند برلب دارد. صمد با یک خودروی عمومی خودش را به هتل رساند و بعد از آنکه کرایه را حساب کرد به طرف لابی رفت. به ساعتش نگاه کرد و بعد از احوالپرسی گفت: «پس بقیه کجا هستند. فکر می‌کردم خودم دیر رسیدم. انگار همه در ترافیک مانده‌اند.» بعد دستی به سر و رویش کشید و روی صندلی نشست. هنوز حرفش تمام نشده بود که دوباره خودروی دیگری مقابل در ترمز کرد. آرش، سیاوش و مهدی امیرآبادی با هم آمدند. هنوز از خودرو پیاده نشدند که خودروی دوم و سوم هم پشت سرش می‌ایستند. در یک چشم بر هم زدن تعداد استقلالی‌ها از عدد 10 تجاوز می‌کند اما هنوز نیمی از کاروان بیرون هتل هستند. صمد دلنگران است. مبادا بچه‌ها جا بمانند. قرار است صبحانه هم بخوریم و راس ساعت 8:30 دوباره هتل را ترک کنیم و به سوی فرودگاه برویم. دیری نمی‌پاید که نصف دیگر کاروان هم خودشان را به هتل می‌رسانند. حنیف، صادقی، کاظمی و... حتی پورسیف، مسوول کانون هواداران هم هست و هادی مباشری و محمود بابایی هم خود را به هتل می‌رسانند تا قبل از ساعت 8 سر میز صبحانه حاضر بشوند. سر که می‌چرخانی ناگهان محمد حیرانی را هم می‌بینی این هم از مسوول روابط‌عمومی باشگاه استقلال که در مسابقات آسیایی نقش دیلماج را بازی می‌کند. حیرانی چند وقتی غیبش زده بود اما پای پرواز خودش را به هتل می‌رساند تا استقلال در آخرین سفر خود در مرحله مقدماتی لیگ قهرمانان آسیا مشکلی از بابت نداشتن مترجم احساس نکند. همه سر میز صبحانه می‌روند. عده‌ای صبحانه را مفصل می‌خورند و عده‌ای هم که در منزل‌شان ته‌بندی کرده‌اند سعی می‌کنند با آبمیوه و چای خود را سرگرم کنند. امیرحسین صادقی خوشحال‌تر از همه به نظر می‌رسد. زیر لب آواز می‌خواند و با همبازی‌هایش شوخی می‌کند.
***
دقایقی پیش سکوت عجیبی در هتل المپیک حاکم بود اما آبی‌ها قفل سکوت را شکستند. دیگر صدای جیک جیک پرندگان را هم نمی‌شنوی. حتی صدای غار غار کلاغ‌ها هم به گوش‌ات نمی‌خورد. در یک چشم برهم زدن هتل المپیک حال و هوای تازه‌ای به خود می‌گیرد. حالا باید یک نفر پیدا بشود این بچه‌ها را ساکت کند. آنهایی هم که در لحظه ورود به لابی چشم‌هایشان پف کرده بود و در خواب و بیداری به سر می‌بردند حالا خواب از کله‌شان پریده و سرشوخی را باز کرده‌اند. صمد مثل فرماند‌هان گردان سربازانش را زیر چشمی می‌پاید بعد به رسم آنها شروع می‌کند به شمارش افرادش. تازه متوجه می‌شود 2 نفر از نیروهایش سر میز نیستند. بله، خسرو و مجتبی نیامدند. فی‌الفور تلفن همراهش را برمی‌دارد و با آنها تماس می‌گیرد: «پس کجایید شما؟! داریم راه می‌افتیم. 5 دقیقه بیشتر به حرکت اتوبوس نمانده است.» کاشف به عمل می‌آید که خسرو و مجتبی در ترافیک اتوبان شهید همت گیر افتاده‌اند. البه بازیکنان این موضوع را قبول ندارند و به شوخی می‌گویند: «شک نکنید خواب ماندند.» یکی هم می‌گوید: «احتمالا نمی‌خواهند با تیم به امارات بیایند.» ساعت که به 8:30 می‌رسد مرفاوی همه را به سوی اتوبوس فرا می‌خواند تا سوار بشوند و به سوی فرودگاه حرکت کنند. صمد دوباره با تلفن همراه خسرو و مجتبی تماس می‌گیرد و وقتی متوجه می‌شود آنها نمی‌توانند به هتل المپیک برسند می‌خواهد از همانجا مستقیم به سوی فرودگاه بیایند تا خدای ناکرده از پرواز جا نمانند. طبق روال همیشه باید حداقل 2 تا 3 ساعت قبل از پرواز در فرودگاه حاضر بود تا کارهای مربوط به خروج تیم و تحویل چمدان‌های بازیکنان انجام بشود البته پیش از اینکه بازیکنان وارد اتوبوس بشوند جر و بحثی میان فرهاد مجیدی و یکی از عکاسان رخ داد که با وساطت بزرگترها ختم به خیر شد. ماجرای این درگیری مربوط می‌شد به چاپ عکسی که فرهاد با شورت ورزشی مشکی مقابل صمد ایستاده و سرمربی استقلال دارد به او اشاره می‌کند که لباست با بقیه همرنگ نیست و آن را عوض کن. ظاهرا این ماجرا چندان به مذاق آقا فرهاد خوش نیامده و او را عصبی کرده؟!
***
اینجا فرودگاه امام خمینی (ره) است. بعد از حدود یک ساعت کاروان استقلالی‌ها به فرودگاه امام می‌رسند. خسرو و مجتبی هم آنجا هستند و زودتر از اینکه مرفاوی فکر می‌کرد خودشان را به فرودگاه رساندند. غلامحسین مظلومی به همراه آقا مدد و ارسطو پاسپورت‌ها را جمع می‌کنند تا کارهای مربوط به عبور از گیت‌ خروجی انجام بشود. بازیکنان زیاد معطل نمی‌شوند و هماهنگی‌های لازم انجام شده تا کاروان آبی‌ها زیاد معطل نشوند. واعظ‌آشتیانی هم از منزل راهی فرودگاه شد تا همانجا به کادر فنی و بازیکنان ملحق شود. صمد از فرصت استفاده می‌کند و گوشه‌ای می‌نشیند. دستش را مثل همیشه توی جیب کتش گذاشته و جلو را نگاه می‌کند. واعظ‌ نزدیکش می‌شود و از او می‌پرسد آقا صمد پکر به نظر می‌رسی؟! صمد می‌خندد و می‌گوید: «نه چیزی نیست. فقط نگران بازگشت تیم از امارت به تهران و پس از آن سفر به بوشهر هستم. مبادا خسته شویم و نتوانیم در بوشهر بازی دلخواه‌مان را انجام بدهیم.» نگرانی صمد بی‌دلیل نیست. استقلالی‌ها نتوانستند سفر خود را جوری تنظیم کنند که از امارات به یکی از شهرهای نزدیک بوشهر بروند و زودتر خود را به آنجا برسانند. برای همین مجبورند به تهران بیایند، یک روز استرحت کنند و فی‌الفور خود را به بوشهر برسانند. استقلال چهارشنبه مقابل الجزیره بازی می‌کند و یکشنبه باید در هفته سی و دوم مقابل شاهین بوشهر قرار بگیرد... شاید تنها چیزی که در لحظه آخر و پای پرواز از نگرانی مرفاوی می‌کاست دعای هواداران آبی بود؛ خدا به همراه‌تان کبوتران آبی!

۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ ۱۵:۰۹
کلیدواژه ها: ایران ورزشی 

فتو فرهادی - طرح بلایند - 1200-800   تبلیغات رادکام

اظهار نظر خوانندگان

  • خواهشمند است نظر خود را تا حد ممکن به زبان فارسی بنویسید .
  • نظرات توهین آمیز ، تکراری و غیر مرتبط منتشر نخواهد شد .
  • نظرات ارسالی بعد از تایید منتشر خواهد شد.
  • مسئولیت محتوای نظرات به عهده اظهار نظر کننده و قابل تعقیب می باشد . 

تعداد کاراکتر باقیمانده: 2000
نظر خود را وارد کنید