در این میان نکته جالب توجه به انبوه توصیههای فرهنگی و اجتماعی به قائدی مربوط میشد. یعنی از همان لحظه اول همه شروع کردند به یادآوری این نکته که قائدی باید حواسش به زندگی شخصیاش باشد، گمراه نشود، گول زرق و برق تهران را نخورد، از آدمهای بدسگال مشورت نگیرد و خلاصه با رفقای ناباب نشست و برخاست نکند. در این چند هفته تقریبا نصف مردم ایران نقش معلم پرورشی را برای مهدی جوان ایفا کردند، در حالی که به نظر میرسد او بیش از این حرفها نیاز به راهنمایی فنی و فوتبالی داشت.
قائدی در مسابقه با تراکتورسازی برای دومین بار با پیراهن استقلال به میدان آمد، اما درخشش بازی اول را نداشت. با این وجود در موردش گفتند شاید عدم تملک توپ توسط استقلالیها باعث دیده نشدن بازی قائدی شده است. داستان بازی با سایپا اما فرق داشت. سومین نمایش مهدی در استقلال آن چیزی که هواداران انتظار داشتند از آب در نیامد. او البته در بدو ورود به زمین یک پاس عرضی خوب به مجتبی جباری داد، اما پس از آن اغلب توپهایی را گرفت لو داد. قائدی که حالا بر خلاف بازی اول کاملا برای مدافعان تیمهای حریف شناختهشده است، انگار خودش را موظف میدانست روی هر توپی که به او میرسد دریبلزنی کند، اما این تلاشها عمدتا به جایی نمیرسید و توپ را به راحتی از او میگرفتند.
به نظر میرسد قائدی در کنار اینکه نیاز به راهنماییهای اجتماعی و اتخاذ الگوی صحیح برای زندگی شخصیاش دارد، محتاج مشاورههای درست فنی هم هست. او باید بداند قرار نیست در هر بازی 10نفر را دریبل کند و حرکات نیماری و مسیوار بزند. همین که در خدمت تیم باشد و بتواند کمکم خودش را در ترکیب جا بیندازد، کافی است و میتواند بیشتر به او کمک کند.