انتقالی که
این روزها عجیب سروصدا به پا کرده است و به نظر می رسد یکی از دلایل آن، نارضایتی
نیمار از وضعیت موجود آبی اناری پوشان و همچنین حضور ارنستو والورده روی نیمکت
هدایت این تیم باشد .
انتقال نیمار
به پاری سن ژرمن را می توان از سه دیدگاه فنی و فوتبالی، سیاسی و اجتماعی و همچنین
با رویکرد تجربی و تاریخی مورد بررسی قرار داد .
از دیدگاه فنی
و فوتبالی، خیلی از کارشناسان بر این باورندکه نیمار درطول چهارسال گذشته از اینکه
در سایه مسی فوتبال بازی می کند خوشحال نیست چراکه حضور مسی، قدرت جولان و عرض
اندام بیشتر را از وی گرفته است و به نوعی او خودش را آزاد و پرقدرت نمی بیند و
برای همین حالا تصمیم گرفته عطای حضور در بارسلونا را به لقایش ببخشد و اسپانیا را
به مقصد فرانسه ترک کند بلکه در پاری سن ژرمن بتواند یکه تازی کند و چشم های
بیشتری را به خود خیره کند . به عقیده برخی کارشناسان این نگاه نیمار، نگاه درستی
است چرا که در بارسلون بدون شک نیمار بازیکن اول تیم نیست و حضور مسی و دیگر
بازیکنان سبب می شود نگاه ها به سمت او به تناسب حضور و میزان خلاقیت و هنری که به
خرج می دهد باشد و در این زمینه مسلماً حضور مسی ایجاب می کند تا او کماکان چهره
دوم بارسلون باشد و نتواند صددرصد نگاهها را به خود خیره کند حتی اگر بخواهد و
دوبرابر بیشتر از مسی تلاش و یا تمرین کند .
از دیدگاه
سیاسی و اجتماعی ، این انتقال به زعم کارشناسان بیشتر از اینکه فوتبالی باشد سیاسی
بود و خط و نشان مالکان قطری پاری سن ژرمن برای نشان دادن و به رخ کشیدن اینکه
اگرچه قطر در تحریم و قطع روابط دیپلماتیک با کشورهایی نظیر عربستان و امارات و
مصر است اما هنوز سرپاست و این یعنی نیمار بیشتر از اینکه حربه فوتبالی مالکان
قطری پاری سن ژرمن باشد برگ برنده آنها در حوزه سیاسی است با این مفهوم که قطر
علیرغم قطع روابط دیپلماتیک و تحریم ها هنوز هم سرپاست و این مسائل نتوانسته
تاثیری روی آنها بگذارد . از طرفی با این خرید سرسام آور و میلیاردی و سروصدای
رسانه ای که این قرارداد ایجاد کرده، تمام نقشه های کشورهای تحریم کننده قطر از
جمله عربستان و متحدانش در راستای منزوی و شکست خورده نشان دادن قطر نقش برآب می
شود و این انتقال به نوعی بزرگترین دستاورد سیاسی قطر در مقابل کشورهای متخاصم
منطقه است چیزی که سایمون چادویک - استاد مدیریت ورزش دانشگاه سالفود آن را ترکیب
ورزش و سیاست می خواند و اشاره می کند که در قرن ۲۱ باید گفت ورزش همان سیاست است هرچند شاید بسیاری بر این عقیده باشند که این دو نباید
با هم ترکیب شوند .
با رویکرد
تاریخی-تجربی شاید انتقال نیمار به پاری سن ژرمن یک اشتباه بزرگ بود که او مرتکب
شد و سالهای بعد از این اتفاق به عنوان یکی از بزرگترین اشتباهات عمرش یاد کند چرا
که فوتبال اسپانیا و بخصوص بارسلونا و رئال مادرید در دهه اخیر جایگاه بزرگان و ویترین
پر زرق و برقی از فوتبال دنیا به حساب می آیند و بارها شاهد این بوده ایم که جدایی
بازیکنان سرشناس از تیم های بزرگ و حضور در لیگ های دیگر سبب افت آنها شده و بعضاً
دیگر حتی نتوانسته اند افتخارات گذشته خود را تکرار کنند چه برسد به اینکه در تیم
جدید پیشرفتی به مراتب بهتر از تیم قبلی داشته باشند . نمونه بارز این بازیکنان
ریوالدوی برزیلی بود که در سالهای 1997 الی 2002 در بارسلونا همه کاره بود و حتی
در سال 1999 بهترین بازیکن جهان شد اما کنارگذاشته شدن یا کنار رفتن او از این تیم
و حضور در میلان نه تنها او را به جایگاه بالاتری از چیزی که بود نرساند بلکه سبب
افت فوتبالی او شد و به تدریج او را از فوتبال روز دنیا محو کرد تا جایی که این
اواخر به بازی در لیگ یونان و حتی ازبکستان هم رضایت داد و مانند بزرگان از فوتبال
کنار نرفت .
البته در مورد نیمار هنوز قضاوت کردن زود است و
باید دید این ستاره خوش تکنیک برزیلی در تیم جدید و فصل پیش روی خود آیا خواهد توانست
انتظارات را برآورده کند یا اینکه شاهد افول یک ستاره دیگر برزیلی در دنیای فوتبال
خواهیم بود . آینده فوتبال نیمار در پاری سن ژرمن هرچه باشد یا نباشد از بُعد
سیاسی انتقال وی به این تیم کم نخواهد کرد و او بدون شک علاوه بر اینکه مهره کلیدی
پاری سن ژرمن و اونای امری در لوشامپیونه و لیگ قهرمانان اروپا خواهد بود ستاره پر
نور قطری ها برای ایستادن در مقابل بظاهر قدرتهایی است که فوتبال را وسیله ای برای
عرض اندام و تامین مقاصد سیاسی خود کرده اند که البته این موضوع، مسئله جدید و
عجیبی نیست !