علیرضا منصوریان؛ او بی شک یکی از با
استعدادترین فوتبالیست های دو دهه اخیر فوتبال ایران است. منصوریان از همان
روزی که به قول خودش روی تختش دراز کشیده بود و با رفقایش با ضبط صوت سونی
توی اتاق شان جدیدترین کاست آن روزهای داریوش را گوش می کردند و بازی فکری
شان را پیش می بردند که تلفن خانه اش زنگ زد و قلعه نویی با آن لحن مخصوص
حرف زدنش دعوتش کرد به استقلال ، بیاید ، کمتر پیش آمده بود که بازی بخورد و
این طوری روی پل برود. این بار اما نتوانسته پسر باهوشی باشد که خیلی خوب
گلیمش را از آب بیرون می کشد. او این قدر زیرک است و می تواند خودش
را خوب پرزنت کند که خیلی از دوستانش شاکی شوند و در وقت عصبانیت برای
رفیقی که روی سکوها همه داش علی با مرام صدایش می زنند ،لقب سیاه باز را به
کار ببرند. علی اما از همان روزی که خودش را در استقلال جا انداخت ، شد بت سکوها.
این قدر هوش ذاتی داشت که بداند در بهترین
وقت کجا باشد. چه کار کند که در قلب اتفاقات باشد. چه کند که بعدا حرف
نگفته ، برای گفتن زیاد داشته باشد.مثلا وقتی همان سال دوم یا سوم
فوتبالش ، بین دو نیمه بازی استقلال و نوف باخور ، سر یک ضربه کاشته کار
یکی از بزرگترهای تیم و پرورش خواه به دعوا کشید و همان بین دو نیمه رفتند
پشت دریاچه آزادی برای دوئل ، او تنها کسی بود که شاهد این بازی
موش و گربه دو ستاره تیم بوده و همراه شان رفته بود. اگر آن بازیکن بزرگتر
اما ریز جثه تیم این قدر زرنگ بود که پرورش خواه را 15 دقیقه ، دنبال خودش
دور بی ام دبلیوی آن روزهایش بکشاند تا بهروز بی خیال شود و برگردند به
بازی ، این بچه این قدر زرنگ بوده که آنجا باشد و فوت و فن فرار از درگیری
فیزیکی ، حتی در بدترین شرایط را یاد بگیرد. یا بعدها که بزرگتر شد ، این
قدر زرنگ بود در شرایطی که کلا مایلی کهن جایی به هیچ بازیکنی از استقلال
در تیمش نمی داد ، خودش را هر طور هست ، در ترکیبش بگذارد و تنها استقلالی
تیم باشد. یا وقتی تراژدی کخ در استقلال شکل گرفت ، بتواند طوری با قلعه
نویی ببندد که در کنارش باشد. این قدر باهوش که در تیم حجازی ،طوری بازی
کند که پرونده بازگشت قلعه نویی را در آن فصل به کلی ببندد و وقتی قلعه
نویی برگشت ، بداند چطور مدارا کند که با کاپ قهرمانی از فوتبال خداحافظی
کند.
علیرضا پسر باهوشی بود. این قدر باهوش که
بتواند بعد از ناکامی مطلق در اولین تجربه مربیگری در پاس همدان ، خودش را
جمع و جور کند و با استفاده از رابطه خوبش با مهدی نبی ، بیاید در کادرفنی
تیم ملی افشین قطبی و چنان کنار او خودش را جا بیاندازد که بعد از رفتنش و
در بازی با روسیه ، روی نیمکت تیم ملی به عنوان سرمربی بنشیند و یکی از
بزرگترین بردهای تاریخ ملی ایران را به نام خودش رقم بزند. کاری که بعد از
او حتی کارلوس کی روش هم نتوانسته مثلش را بدست بیاورد. این قدر
باهوش که در کمتر از دو سال ، از شرایطی که کارلوس کی روش حتی حاضر نبود از
اتاقش پایین بیاید و ببیندش ، به مرد مورد وثوقش بدل شود. کسی که
سری ترین اسرار آخرین تمرین کره جنوبی را برای سرمربی آورد و نقشی کلیدی
در پیروزی بزرگ ایران و صعود به جام جهانی داشت. این قدر گرم شدند که از
وقتی منصوریان به نفت رفت ، مدام کردیت کی روش بود که به توان و بار فنی اش
می افزود. مدام چتر حمایتی مرد پرتغالی را بالای سرش می دید و هی به پیش
هل داده می شد.
علیرضا که در نفت ، با تیمی بی پول اما جوان این قدر خوب نتیجه گرفت. در
دو سال به نماد مربی علمی نسل جدید فوتبال ایران بدل شد ، چرا اما حالا به
نقطه ای رسیده که برایش امثال افتخاری و زمانی اینچنین مشروطه ایجاد می
کنند؟ علیرضا فصل اول مربیگری اش در نفت را با تیمی جوان و یکدست
رویایی سپری کرد. فوتبالی که او بازی می کرد ، فوتبالی بسته و با منطق ضد
حمله بود. تیمی که با استفاده از الگوی کارلوس کی روش ، تیم پاتک بود و تا
روز آخر باید حتی قهرمان می شد. علیرضا با تیمش در آسیا هم خوش درخشید.
برای سال دوم اما شرایطش کمی فرق داشت. او نیم فصل اولش را کابوس وار سپری
کرد. دلیلش را بگذارید از منصور قنبرزاده ، بشنویم. حرف هایی که مدت ها قبل
گفته بود. قنبرزاده که مدیر وقت باشگاه نفت بود:«آقا علیرضا برای سال دوم
تصمیم گرفت تیم را تقویت کند. ما هم شرایط بودجه ای مان مشخص نبود. ما چند
بازیکن تقریبا میلیاردی در تیم مان داشتیم که با بقیه تیم قراردادهای شان
هم خوانی نداشت. تیم مان سنگین شده بود. عملا آنها این قدر ارقام شان درشت
بود که در تیم شرایط بدی ایجاد می شد. ما هم توان پرداخت ها را نداشتیم و
این خریدها عملا کارایی خیلی ویژه ای هم نداشتند. در نیم فصل دوم اما وقتی
جوانترها دوباره به بازی گرفته شدند ، تیم جان گرفت و عالی پیش آمدیم.»
علیرضا در نیم فصل دوم خودش را به 5 تیم بالای جدول رساند و تیمی بود که قهرمانی را از پرسپولیس گرفت. آنها بعد از 21 هفته نوار بی شکستی تیم برانکو را شکستند و قهرمانی را به استقلال خوزستان هدیه کردند
و با همان نتیجه بود که مرحوم پورحیدری درباره منصوریان گفت:«علیرضا دیگر
پخته شده و می تواند هدایت استقلال را بر عهده بگیرد.» باوری که سال قبلش
درباره این مربی جوان نداشت.
علیرضا در ابتدای فصل استقلالی شد. تیم
را که گرفت ، از همان ابتدا می دانست نیاز به یک دستیار قوی تر دارد. همان
ابتدا که هنوز همه چیزش در مشورت های دو بازیکن بزرگتر تیم و البته مدیران
در سایه باشگاه نبود ! برای آمدن به استقلال روی دو نام مهم خارجی فکر می
کرد. او اعتقاد داشت برای بودن در استقلال ، بودن یکی مثل میشاییل هنکه در
کنارش کمک کننده است . البته میک مک درموت سرشناس که سابقه همکاری رویایی
با تیم ملی در دو سال اول حضور کی روش را داشته هم دیگر انتخابش بودند اما
یکباره شاید به این باور رسید ، آوردن یک دستیار خارجی ، می بردش زیر بار
این فشار که موفقیت هایش حاصل نقش مربیان خارجی است ، نه خودش. او پس خودش
ماند و ولع بی رویه در خرید بازیکن. نگاهی به نیمکت استقلال و
هزینه های سرسام اور این تیم در فصل نقل و انتقالات ، نشان می دهد که این
مربی جوان چقدر از باورها و توان مربیگری اش فاصله گرفت و چه شد
که امروز این فشار را ایجاد می کند. نگاهی به مصاحبه هایش به خوبی نشان می
دهد ، علیرضا از فلسفه مربیگری اش چقدر دور شد تا امروز در این مخمصه باشد.
او مدام می گفت:«اینجا استقلال است ، فرق
دارد. هوادار دوست دارد برایش بهترین ها را سلکشن کنی. » افکاری که پیشتر
بلای جان مربیانی مثل مظلومی و قلعه نویی هم شده بود. منصوریان با مشورت
های بازوهای اجرایی اش اما همان مسیر را رفت. نیمکتی شلوغ و پرهزینه ساخت دورش و بازیکنانی خرید که شاید خیلی هم به پازل تاکتیکی اش هم نمی خوردند. تائید این ادعا ، نام های پرهزینه ای هستند که حتی فرصت بازی در تیم را ندارند و فقط در استقلال دارند پول می گیرند.
منصوریان که نماد علمگرایی نسل جوان در
فوتبال بود ، در همان 5 هفته اول به جایی رسید که اولین مشروطه را پذیرفت و
ناچار شد بهتاش فریبا را به کادر فنی تیمش اضافه کند. بهتاش هم حالا برایش
کارساز نشده. تداوم روند نتایج سینوسی تیم ، کار را به جایی رسانده که هر
روز اعتراض های روی سکوها بیشتر می شود و حالا دیگر اعضایی مثل زمانی در
هیات مدیره می گویند او یا باید دستیار و تمرین دهنده خارجی را بپذیرد و یا
به فکر رفتن باشد. حالا برایش اولتیماتوم زمانی ایجاد می کنند.
برای کسی که روز ورودش به تیم ، 5 هزار نفر به تمرینات رفتند ، حالا به
سختی 5 هزار نفر برای مابقاتش به ورزشگاه می آیند.
علیرضا اما آیا به ته خط رسیده؟ آیا او
توان مربیگری ندارد و آیا اصلا این همه موفقیت دو یا سه سال اخیرش ، همه
اتفاقی بودند؟ بی شک نه . او یک استعداد بی نظیر و سرمایه ای بزرگ برای
استقلال است. کسی همین حالا هم می تواند این تیم را نجات دهد. او اما بیش
از هرچیز ، نیاز دارد خودش باشد. نه اینکه مدام بخواهد فکر کند ، چطور باید
سرمربی استقلال بود. باید سعی کند تمرکزش روی خودش باشد. همان کاری که
پیشتر در تیم ملی و تجربه نفت به کمکش آمده ، بی شک اینجا هم نجات بخشش می
شود. پرسپولیس سال قبل برانکو روی دوش کدام نسل از بازیکنانش به موفقیت
رسید. ستاره های این فصلش را از کجا آورده؟ طارمی ، علیپور ، انصاری ،
احمدزاده و همه این بقیه ای که نسل نوی تیم برانکو چقدر از نظر استعداد و
توانایی بالاتر از محسن کریمی ، مجید حسینی ، فرشید اسماعیلی ، نورافکن ،
زکی پور یا حقدوست و همین علی قربانی قرار می گیرند؟ فرق آنها با
جوانان منصوریان ، اعتماد است. اعتماد سرمربی که روحیه شان را بالا برده.
منصوریان که مهمترین ویژگی اش میدان دادن به جوانان بوده ، قطعا می تواند
با این تاکتیک ، دوباره به اوج برگردد.
منصوریان باید به جوانانش اعتماد کند و از
سوی دیگر اعضای هیات مدیره و مدیریت استقلالند که باید حقیقتی را دریابند.
حیات آنها با تغییرات رخ داده در سطح کلان وزارت ورزش به موفقیت این تیم
بستگی دارد ، بی شک آنها با سوزاندن منصوریان و قربانی کردنش ، بعد از
ساختن تیمی حدودا 30 میلیارد تومانی ، نمی توانند بر صندلی امروزشان تکیه
بزنند. قربانی کردن منصوریان یا واداشتنش به مشروطه شاید بزرگترین
اشتباه برای خود این جماعت است . آنها که قطعا عمر حضورشان در استقلال ،
خیلی کوتاه تر از یکی مثل منصوریان می شود که عمری را در این تیم گذرانده
است. به جای این همه هیاهو شاید بهتر است حرف های شان را دور هم
با سرمربی شان بزنند و از او بخواهند با هم کمک کنند برای فرار از این بن
بست که اگر خطر تغییر قرار باشد تهدیدشان کند ، برای آنها رفتن شان بی
بازگشت تر از علیرضا منصوریان است.