تا بود استقلال تیمی بود که هوادارانش به ستارههای آن میبالیدند. ستارههایی که همه داشتههای این تیم بود. تیمی که خود را پرافتخارترین تیم ایرانی در آسیا میدانست. افتخاری که با ستارههای این تیم به دست آمده بود. ستارههای انسانی، اما از جنس طلا... ستاره های انسانی که پیراهن استقلال را ستارهای کرده بودند.
اما استقلال دیگر آن تیم پر ستاره نیست. گرچه هنوز دو ستاره روی پیراهن این تیم خودنمایی میکند، اما ستارههای واقعی این تیم یکی بعد از دیگری غروب کرده و روح بزرگ آنها جسم خاکی شان را ترک کرد.
شاید مرگ ناصر حجازی بعد از یک دوره مبارزه سخت با بیماری صعب العلاج سرطان، اولین تیری بود که بر پیکر یکی از ستارههای پرفروغ آبیها نشست تا یکی از چند ستاره استقلال از این تیم کم شود. استقلالیها هنوز با مرگ ناصر حجازی آنطور که باید و شاید کنار نیامده بودند که غلامحسین مظلومی با مرگش دومین شوک بزرگ را بر پیکر خانواده استقلال وارد کرد. آن هم بر اثر بیماری سرطان.
اما رضا احدی شاید ناباورانهترین مرگ را در بین ستاره های استقلالی داشت. احدی که در روزهای اوجش در فوتبال مظلوم بود، در دوران مربیگری کوتاه اما موفقش هم مظلوم واقع شد و بعد از آن هم یک پیشکسوت مظلوم بود، سرانجام مظلومانه هم مرگ را در آغوش گرفت و حتی الان که بازار یاد کردن از رفتگان هم داغ است، باز هم این ستاره چپ پای سابق آبیها مظلوم واقع می شود و کمتر کسی یافت میشود که از او نیز یاد کند.
اما انگار دزد مرگ هنوز از غنایمی که از کاروان استقلال گرفته سیراب نشده. چون یک ستاره دیگر استقلال نیز به کام مرگ فرو رفت و این بار نوبت به مردی رسید که نمیتوان استقلالیتر از او در تاریخ یافت. مردی که با جرات میتوان گفت استقلال حیاتش را مدیونش است.
غروب ستارههای انسانی - طلایی استقلال که از دوم خرداد ۱۳۹۰ و با مرگ ناصر حجازی آغاز شد، همچنان ادامه دارد و این مرگ است که کامش را با بلعیدن ستاره های استقلال شیرین می کند.
منصور پورحیدری نیز ستاره ای بود از ستارههای استقلال که ناجوانمردانه با سرطان جنگید و ناباورانه به کام مرگ فرو رفت تا ستارههای استقلال همچنان به کام مرگ کشیده شوند. استقلال این تیم دو ستاره، حالا کم ستاره شده است.