دیروز روز وداع بود ! وداع با مردی از قبیله احترام و افتخار ،
مردی که حتی پرسپولیسی ها هم به احترامش کلاه از سر برداشتند و پیام های محبت آمیز
برایش فرستادند . کم پیش می آید اینطور محبوب باشی اما منصور پورحیدری محبوب بود .
نه تنها برای استقلالی ها بلکه برای همه اهالی فوتبال . راز محبوبیتش هم خیلی
پیچیده نبود ، او صادق بود ، عاشق بود و پر بود از شخصیت و احترام و منش پهلوانی .
این روزهای آخر حتی جایی گفت ناراحتم از اینکه پرسپولیس از جام حذفی کنار رفته است
و این نه بخاطر این بود که بخواهد قشنگ حرف بزند بلکه دقیقاً نمایی از منش
پهلوانانه پورحیدری بود . نمی خواهم چون او فوت کرده حرفهای خوب بزنم اما بواقع
چیزی جز این از این مرد پرافتخار به زبان نمی آید .
پورحیدری رفت و به دیدار یاران و دوستانش شتافت ، به دیدار
ناصرخان حجازی که حتماً در گوشه ای بهشت کنار غلامحسین خان مظلومی و رضا احدی
ایستاده اند و برای منصورخان دست تکان میدهند و به او خوشامد میگویند . حتی تصور
میکنم مظلومی را که هنوز پیراهن آبی اش را از تنش درنیاورده و حجازی که همچنان شیک
و خوش تیپ ایستاده به استقبال از منصور ...
کلام یاری نمیکند و حین نوشتن اشک امان نمیدهد ، از تو هرچه
بگویم کم است ، اسطوره ، پهلوان ، پدر ،
نمیدانم تو را چه بنامم ... شاید شیخ اجل ، سعدی بزرگ این شعر را برای این روز
گفته باشد چرا که حال اینروزهای ما دقیقاً چنین است .
بگذار تا بگریم چون ابر در
بهاران
کز سنگ
ناله خیزد روز وداع یاران