کد خبر : ۸۴,۲۷۲
این مطلب را در روزهایی نوشتم که مدیر روابط عمومی باشگاه استقلال بودم. آن روز هر دو اسطوره در اتاق بنده مهمان بودند و منت سر من گذاشتند. انگار همین دیروز بود. اصلا فکرش را هم نمی کردم که روزی بدون این دو باشم و روزی برسد که هر دو را از دست داده باشم. آن روز دیروز از راه رسید. یعنیروزی که هر دو را دیگر نمی بینم و تنها با خاطراتشان زندگی می کنم. حالا منصور هم کنارناصر خان است. هر دو جنتلمن، هم دو بزرگوار . برای نوشتن مطلبی درست برای پورحیدری زمان لازم دارم. باید بتوانم خودم را پیدا کنم، دیروز نتوانستم ، گاهی اشک . گاهی ناله امانم را برید. اینجور مواقع میل شدیدی دارم به انزوا. اصلا دوست ندارم در مراسم ختم عزیزانم شرکت کنم . با این حال در ا به لای دفترجه خاطراتم در صفحات وب این متن را دیدم. در مورد ناصر و منصور خدا بیامرز:
گریه ناصر و منصور/ منصور: ناصر قند دارد مرا می کشد!

می ترسم به او فکر کنم چرا که همیشه بدون استثنا بغضم می ترکد روزی را به یاد می آورم که ناصر خان با همان غرور همیشگی از پله ها بالا می آمد به طبقه چهارم که رسید یکمرتبه (طبقه روابط عمومی) درب را باز کرد و روی اولین صندلی نشست چشمهایش داشت از کاسه بیرون می زد!سینه اش خس خس بدی داشت و رنگش پریده بود!به سرعت به او آب رساندم و جلوی صورتش نیم خیز شدم و شانه هایش را مالیدم .

مرد مغرور بیش از ده سال بود که با من ارتباط نزدیکی داشت و شاید به همین خاطر طبقه چهارم را انتخاب کرده بود....

اندکی صبر کرد و آرامتر شد گفتم ناصر خان چرا با پله؟ نگاهی به من کرد و گفت مثل پیرمردها باید با آسانسور بروم؟حالم بده سرطان هم دارم اما هنوز زنده ام!

همان روز با ناصر خان و منصور خان در طبقه پنجم ناهار خوردیم ناصر رو به منصور کرد و گفت:منصور یادته با هم مسابقه چلوکباب خوری دادیم؟ منصور خان برقی به چشمهایش نمایان شد و با شعف گفت آره ناصر چقدر خوردیم.. ناصر خان مکثی کرد و ادامه داد:

حالا بیشتر از یک قاشق نمی تونم بخورم منصور خان خشکش زد ولی سریع ادامه داد بسه دیگه ناصر بیا با هم مسابقه بدیم... منم قند داره میکشتم اما هستم خودتو لوس نکن بیا .

آن روز ناصر خان خجالت کشید اما منصور خان پس از کلی خندیدن کنار ناصر به راهرو رفت سیگارش را روشن کرد و حسابی گریه کرد و با من هم حرف نمی زد.

۱۵ آبان ۱۳۹۵ ۱۰:۴۶
محمد سررشته داری |

فتو فرهادی - طرح بلایند - 1200-800   تبلیغات رادکام

اظهار نظر خوانندگان

  • خواهشمند است نظر خود را تا حد ممکن به زبان فارسی بنویسید .
  • نظرات توهین آمیز ، تکراری و غیر مرتبط منتشر نخواهد شد .
  • نظرات ارسالی بعد از تایید منتشر خواهد شد.
  • مسئولیت محتوای نظرات به عهده اظهار نظر کننده و قابل تعقیب می باشد . 
رامین خان
۱۳۹۵/۰۸/۱۵
0
0
1

نه لقب سلطان داشت و نه تاجی بر سر دلسوخته ورزش بود و یک وطن پرست به معنای واقعی مرد بی ادعا و بی حاشیه ورزش ایران خود را به ابدیت سپرد و اسرار مگوی ورزش حرفه‌ی ایران را با خاطرات تلخ و شیرنش در قلب خود پنهان کرد و رفت .... روحش شاد


تعداد کاراکتر باقیمانده: 2000
نظر خود را وارد کنید