• در مورد دربى ۶۸ چه صحبتى دارید؟
- در این رابطه اصلاً صحبت نمى کنم. دوستان مطبوعاتى زیادى تماس گرفتند اما صحبت نکردم و نمى خواهم صحبت کنم.
• چرا؟
- چون مریض هستم و دوست ندارم در این روزها حرفى بزنم که کسى ناراحت شود و به کسى بر بخورد. ترجیح مى دهم در مورد دربى هیچ حرفى نزنم.
• درمان شما در چه مرحله اى است و چه زمانى سلامتى کامل خودتان را به دست مى آورید؟
- روز ۲۷ یا ۲۸ بهمن ماه دوباره به دکتر مراجعه مى کنم. هر۳ هفته یک بار به بیمارستان مى روم و طول درمان من ۳ ماه است. از پیشرفت درمان و بهبودى مریضى ام راضى هستم. استخوانهاى بدنم کمتر درد مى کند و این روزها پیاده روى مى کنم و کم کم و به صورت آرام مى دوم. مشکل تنفسى دارم اما ۸۰ درصد مشکل تنفسى ام خوب شده است. اواخر اسفندماه به حالت طبیعى برمى گردم و انشاء الله بدون مشکل زندگى خواهم کرد و براى سال بعد خودم را آماده مى کنم که به زمین برگردم.
• خیلى با روحیه هستید که قابل تحسین است. دوست دارید دوباره به اروپا برگردید یا در ایران به کارتان ادامه دهید؟
- هرچقدر مشکلات برایم به وجودآمد، به خاطر حضورم در اتریش بود. آنجا فقط تابستان خوب است اما زمستان خیلى سرد است و نمى توانم دوام بیاورم. این مدت هر مقدار پول در اتریش گرفتم خرج دوا و درمانم شد. به طور مثال؛ یک آمپول مى خرم ۵ میلیون تومان.
• این مدت که در بستر بیمارى بودید، چطور گذشت؟
- خیلى سخت گذشت. از اول نمى دانستم مشکلم چیست. به من هم نمى گفتند و تا الان هم نگفته اند. دکتر به من گفت که سرطان، مشکلم سرطان نیست و عفونت شدید است اما چون اطرافیان پچ پچ مى کردند، من ناراحت مى شدم.
• قشنگ ترین لحظه اى که در این مدت داشتید، کدام لحظه بود؟
- آن لحظاتى که مردم، هواداران و اطرافیان مى آمدند به بیمارستان و براى سلامتى ام دعا مى کردند. آن لحظات خیلى زیبا بود و لطف خدا بود که عده اى از مردم براى سلامتى ام دعا مى کردند و به این زودى بهبود پیدا کردم.
• الان برخورد مردم با شما چطور است؟
- اصلاً بیرون نمى روم چون موهایم را از ته زده ام ونمى خواهم مردم مرا اینطورى ببینند.
• واقعاً برایتان اهمیت دارد که مردم و در حالى که بیمار هستید، شما را با چه تیپ و قیافه اى ببینند؟
- دوست ندام مردم در این حالت مرا ببینند چون تا حالا ندیده اند و الان هم دوست ندارم مرا اینگونه ببینند. دوست دارم مثل همیشه مردم مرا شیک و مرتب وتمیز ببینند.
• در این مدت بزرگ ترین عاملى که به شما آرامش مى داد، چه بود؟
- خانواده ام، همسرم وخواهر همسرم کنارم بودند و یک لحظه مرا تنها نگذاشتند.
• امیرارسلان، نوه تان چه نقشى در روزهاى بیمارى داشت؟
- نمى توانستم با او بازى کنم و اکثر مواقع بالاى سرم بود و مى گفت: بابابزرگ، پاشو با هم بازى کنیم. من هم مى گفتم: باباجان، الان نمى توانم اما هر وقت سرحال شدم، با هم بازى مى کنیم اما دیدن امیرارسلان مثل همیشه برایم روحیه بخش بود.