آنهایی که سال ها پیش حداقل چند باری از بازی های تیم ملی نوجوانان و
جوانان را دیده بودند، تا همین چند وقت پیش از رو شدن پدیده تازه ای در
فوتبال ایران صحبت می کردند که می توانست به مهره ای قابل اعتماد در پست
هافبک دفاعی تبدیل شود. پیش بینی ها درست از آب درآمد و حالا آن پدیده
روزبه چشمی استقلالی هاست که با وجود سن و سال کم جایش را در قلب تیم پرویز
مظلومی باز کرده است.
روزبه حالا یکی از مهره های قابل اعتماد
محمد خاکپور در تیم ملی امید هم هست و چندان دور از ذهن نیست که او را به
زودی در تیم بزرگسالان و کنار باتجربه ترها ببینیم. هر چند خود او معتقد
است فعلا در تیم ملی امید کار دارد و تا رسیدن به المپیک، می خواهد تمرکزش
را روی این تیم بگذارد. به بهانه روزهای خوب روزبه چشمی در استقلال و تیم
ملی گپی با این بازیکن بااخلاق و البته آینده دار زده ایم.
این
طور که شنیده ایم بزرگ شده تهران هستی، اما اصلیت خانوادگی ات به روستای
باشتین سبزوار می رسد. همان روستای معروف سریال «سربداران»!
بله،
نه تنها من بلکه پدر و مادرم هم متولد و بزرگ شده تهران هستند. این قضیه
روستای باشتین را هم من از یکی از بستگانم شنیده بودم و یک بار در یکی از
مصاحبه هایم گفتم و از آن به بعد همه جا نوشتند که من اهل این روستا هستم،
اما بعدا که با خانواده ام در این باره صحبت کردم، فهمیدن روستای اجدادی من
«چشام» نام دارد و همه چشامی ها نام فامیلیشان چشمی است!
تا به حال به چشام رفته ای و چشمی های غیر از فامیل و بستگانت را دیده ای؟
نه، متاسفانه تا به حال پیش نیامده به آنجا بروم. به خصوص اینکه هیچ فامیلی آنجا نداریم و آن روستا محل تولد اجداد ما بوده است.
از روند ورودت به فوتبال صحبت کن، چه شد که به لیگ برتر رسیدی و شدی یک بازیکن فوتبال حرفه ای؟
با
اینکه من هم مثل خیلی از پسربچه ها به فوتبال علاقه مند بودم و با همبازی
های محله و مدرسه ام فوتبال بازی می کردم، اما خیلی ها می گفتند سبک فوتبال
بازی کردنت با بقیه بچه ها فرق می کند و خیلی عادی نیست. به هر حال با
علاقه ای که به فوتبال داشتم، مدام تمرین می کردم و حدود 10-11 سالگی ام
فوتبال سالنی بازی می کردم. یک روز یکی از دوستانم به من گفت پیکان در رده
های پایه تست می گیرد. بیا برویم و تست بدهیم. من هم با دوستم به باشگاه
پیکان رفتم. آن موقع آقایان صالح پور و الله کرم در این تیم بودند و از ما
تست گرفتند. جالب اینکه در آن تست من قبول شدم و دوستم که من را برده بود،
قبول نشد.
بعد از پیکان هم به پرسپولیس رفتی و شدی بازیکن پایه های پرسپولیس؛ چیزی که با استقلالی بودن حال حاضرت تناقض دارد.
اتفاقا
الان هم خیلی بابت این موضوع از من سوال می شود، اما واقعا در رده های
پایه، تیم ملاک نیست و فوتبالیست ها از هر فضایی که برای پیشرفت پیدا کنند،
استفاده می کنند. خودتان حساب کنید وقتی یک فوتبالیست پایه عطش دیده شدن و
رسیدن به فوتبال حرفه ای دارد، دیگر برایش فرق نمی کند تیمی که تست می
گیرد و بازیکن جذب می کند، استقلال است، پرسپولیس است یا هر تیم دیگری.
اتفاقا همین حالا بسیاری از بازیکنان بزرگ تر از ما هم در استقلال و
پرسپولیس هستند که در رده های پایه بازیکن تیم رقیب بوده اند و به نظر من
این اصلا مهم نیست.
در دوره حضور
علی دایی در پرسپولیس چیزی تا پرسپولیسی شدنت باقی نمانده بود، اما سر یک
ناراحتی شخصی از علی دایی، به صبا رفتی و شرایط برایت به طور کلی تغییر
کرد. فکر نمی کنی اگر همان سال به جای مهرداد کفشگری عضو تیم بزرگسالان
پرسپولیس شده بود، الان شاید سرنوشت برایت طور دیگری رقم خورده بود؟
قبل
از هر چیز باید بگویم من ناراحتی شخصی از آقای دایی ندارم، اما هر وقت به
آن روز فکر می کنم، احساس می کنم غرورم شکست و همین باعث شد در پرسپولیس
نمانم. در آن دوره آقای گل محمدی برکنار شدند و بعد از حضور آقای دایی هیچ
کس از باشگاه با من تماس نگرفت و من بلاتکلیف مانده بودم. به همین دلیل
خودم به دفتر سردار رویانیان رفتم و گفتم رضایت نامه ام را بدهید تا بتوانم
به تیم دیگری بروم، اما سردار با این موضوع مخالفت کرد و گفت تو کاری نکن
تا خودم هماهنگی های لازم را انجام بدهم و بگویم سر تمرین بزرگسالان بروی.
من
آن دوره بازیکن تیم ملی جوانان بودم و با توجه به شرایط تیم ملی کمتر مربی
لیگ برتری بود که شناختی از بازیکنان تمی ملی نداشته باشد، اما وقتی سردار
رویانیان درباره حضور من در تیم بزرگسالان با آقای دایی صحبت کردند، او
گفته بود من اصلا روزبه چشمی را نمی شناسم و او باید تست بدهد.
اما تو بعد از همین جریان به صبا رفتی و آنجا حاضر شدی تست بدهی. پس مشکلت با تست دادن در پرسپولیس چه بود؟
بله،
من به صبا رفتم و آنجا تست دادم و هیچ مشکلی هم با تست دادن نداشتم، چون
وقتی به صبا رفتم، آقای مایلی کهن خیلی خوب با من برخورد کردند و گفتند
بیشتر بازی هایم را در تیم ملی دیده اند و من را به خوبی می شناسند، اما
بهتر است یک تست هم بدهم که من قبول کردم و تست دادم و بلافاصله با صبا
قرارداد بستم. درواقع آقای دایی و آقای مایلی کهن هر دو به من یک چیز
گفتند، اما لحن های دو مربی خیلی با هم تفاوت داشت و اینکه دیدم آقای مایلی
کهن من را می شناسد و بازی هایم را دیده، برایم قوت قلب بود.
از همین جا بود که روزبه چشمی در صبا دیده شد و به شرایط حال حاضرش در استقلال رسید.
بله،
درست است که من با اعتماد آقای مظلومی این روزها شرایط خوبی در استقلال
دارم، اما باید صبا را سکوی پرتابم بدانم، چون این تیم زمینه دیده شدن من
در لیگ برتر و رسیدنم به استقلال را فراهم هم کرد. برای همین است که باید
بگویم موفقیتم را در رده باشگاهی همیشه مدیون محمد مایلی کهن می دانم، چون
با اعتمادی که او به من کرد از هفته سوم فصل پیش در ترکیب ثابت صبا مقابل
فولاد به میدان رفتم و توانستم خودم را نشان دهم.
گفتی
موفقیت ات را در رده باشگاهی مدیون محمد مایلی کهن هستی. بنابراین باید
موفقیت ات در رده ملی را هم مدیون کسی باشی که تو را استعدادیابی کرد و به
پیراهن تیم ملی رساند؛ اکبر محمدی!
دقیقا همین طور است. آن
زمان که ما به تیم ملی رسیدیم، واقعا شرایط به شکلی بود که بدون پارتی و
آشنا از کسی تست گرفته نمی شد و بازیکنی به تمی ملی نمی رسید، اما اکبر
محمدی با استعدادیابی ای که در سراسر کشور انجام داد، بازیکنانی را به تیم
ملی دعوت کرد که شاید هیچ وقت دیگر نمی توانستند به تیم ملی برسند. هر وقت
به این موضوع فکر می کنم، واقعا به این نتیجه می رسم که شاید هیچ کس مثل
اکبر محمدی نمی توانست تا این حد جرات و وقت برای این کار بگذارد. همان
موقع می شنیدیم که خیلی ها با این مدل کار آقای محمدی مخالف هستند، اما او
اصرار ویژه ای به این کار داشت. خدا را شکر که این اصرارش نتیجه داد و حالا
بیشتر بازیکنان آن تیم در تیم ملی امید و باشگاه های معتبر داخلی و خارجی
بازی می کنند.
به نکته خوبی اشاره
کردی. گفتی بیشتر بازیکنان آن تیم ملی جوانان به جاهای خوبی رسیده اند.
برای خود شما عجیب نیست که همه بازیکنان آن تیم به حقشان رسیدند، اما مربی
آن تیم در حال حاضر تیمی ندارد و خبر زیادی از او نیست؟
اتفاقا
من خیلی به این موضوع فکر می کنم و همیشه از این مسئله ناراحتم. اکبر
محمدی در آن تیم خیلی زحمت کشید و تک تک بازیکنان را با وقت و هزینه شخصی
اش استعدادیابی کرد. او بچه های آن تیم را مثل بچه های خودش می دانست و تست
ها و امتحان های روانی از ما می گرفت و از اعتبارش برای استفاده تیم از
آکادمی باشگاه فولاد خرج می کرد و در اهواز از ما تست های بدنی حرفه ای می
گرفت.
بعد از جمع شدن تیم هم ما دو سه سال با هم در اردو بودیم و
سال آخر در یک سال بالای 200 روز در اردوی شبانه روزی بودیم، اما وقتی تیم
در فینال مسابقات قهرمان آسیا به کره باخت و حذف شد، اما وقتی تیم در فینال
مسابقات قهرمانی آسیا به کره باخت و حذف شد، واقعا همه چیز سر اکبر محمد
خراب شد و هیچ کس دیگری پاسخگو نبود. با این حال با شناختی که از او دارم
می دانم که او پیش وجدان خودش سربلند است و از اینکه بازیکنانش به جاهای
خوبی در این فوتبال رسیده اند، خوشحال و راضی است.
تو در تمام رده ها برای تیم ملی بازی کرده ای. در حال حاضر جای خودت را در تیم ملی بزرگسالان خالی نمی بینی؟
پوشیدن
پیراهن تیم ملی بزرگسالان برای هر ورزشکاری افتخارآمیز است، اما از آنجا
که در حال حاضر شرایط تیم ملی امید برای رسیدن به المپیک بعد از 40 سال
خیلی حساس است، دوست دارم تمام تمرکزم را روی این تیم بگذارم و فعلا برای
به هم نخوردن تمرکز روانی ام به تیم ملی بزرگسالان فکر نکنم. با این حال
مطمئنم وقتی زمان حضورم در تیم ملی بزرگسالان برسد، برای رسیدن به این تیم
از جان و دل مایه می گذارم.
بعضی
از مربیان و کارشناسان سبک بازی تو و فیزیک بدنی است را به خاطر داشتن
پاهای بلند با کریم باقری مقایسه می کنند که تمام فوتبال دوستان خاطرات
خوبی از دوران بازی او به یاد دارند. این مقایسه حتما برایت جالب است.
کم
و بیش درباره این مقایسه شنیده ام و اتفاقا برایم خیلی جالب است که با
آقاکریم مقایسه می شوم و البته به این مسئله افتخار می کنم. کریم باقری از
اسطوره های فوتبال ایران است و فکر می کنم خیلی جا داشته باشم تا به او
برسم. آقاکریم با شوت هایی که می زد، نامش را در تاریخ این فوتبال ماندگار
کرده است.
اتفاقا یکی از
انتقاداتی که به تو وارد است، همین شوت زدن نبودنت است. لااقل اگر بالذات
بازیکن شوت زنی باشی تا به حال این را نشان نداده ای. نظر خودت در این باره
چیست؟
در حال حاضر سبک بازی من به شکلی است که زیاد قضایی
برای نزدیک شدن به دروازه حریف و شوت زنی پیدا نمی کنم و طبق وظیفه ای که
به من محول شده، بیشتر تاکید بر بغل پا زدنم است و چون به اصطلاح به این
معروفم که بغل پای بزرگی دارم، مربیان از من می خواهند روی پاس های ظریف و
بغل پاها تمرکز کنم. شاید ارگ شرایط بازی ام طوری تغییر کند که فرصتی برای
نزدیک شدن به دروازه پیدا کنم، توانایی ام را در شوت زنی هم نشان دهم.
کمی
از فضای فنی فاصله بگیریم و درباره خودت صحبت کنیم. با وجود اینکه 22 ساله
و در اوج جوانی هستی، برخلاف خیلی از هم سن و سال هایت ظاهر ساده ای داری و
به نظر می رسد علاقه ای به توی چشم بودن نداری.
همه کسانی
که من را از قدیم می شناسند، می دانند که من از گذشته همین شکلی بودم و
زیاد اهل مد و شکل و ظاهر نبودم. حالا هم که به استقلال آمده ام و بیشتر
توی چشم هستم، سعی می کنم این چیزها را رعایت کنم و درگیر حاشیه ها نشوم.
اتفاقا زمانی که می خواستم به استقلال بیایم خیلی از دوستانم می گفتند وقتی
به استقلال بروی، درگیر حاشیه ها می شوی و ممکن است از فوتبال دور شوی اما
من با فکر و برنامه به استقلال آمدم و با خودم شرط کردم از حضورم در
استقلال به شکل مثبت استفاده کنم.
با
همه اینها تو خواه ناخواه با حضورت در استقلال درگیر شهرت شده ای و حالا
خیلی ها در خیابان و فضاهای عمومی تو را می شناسند. با این فضای شهرت کنار
آمده ای؟
بله، خدا را شکر با این شرایط کنار آمده ام. قبل از
اینکه به استقلال بیایم، فکر می کردم این شرایط خیلی سخت تر از این که می
بینم باشد، اما حالا با آن کنار آمده ام و مشکلی ندارم. شهرت تا حدودی آدم
را محدود می کند، اما در کل فضای خاص خودش را دارد و اگر درگیر حواشی آن
نشوی، می تواند خیلی لذتبخش باشد.
روزبه چشمی یک یوونتوسی دوآتشه است
فوتبال یعنی آقابوفون...
روزبه
چشمی با اینکه اصرار زیادی به رفتن به اروپا و لژیونر شدن ندارد و همه چیز
را بسته به رسیدن پیشنهاد خوب اروپایی می داند، اما یکی از هواداران پیگیر
فوتبال اروپاست.
رابطه ات با هواداران استقلال چطور است؟
خوشبختانه رابطه خوبی با آنها دارم و از اول طوری برخورد کرده ام که فکر نکنند غرور دارم و مردمی نیستم.
خانواده ات در مسیر فوتبالیست شدن چقدر کمکت کردند؟
خانواده
ام از بزرگ ترین حامیان من در مسیر فوتبالیست شدن بودند، به خصوص مادرم که
در این مسیر برایم از جان و دل مایه گذاشت. همیشه وقتی با خانواده ام دور
هم هستیم و از دوران مدرسه من یاد می کنیم، همه می گویند مادرم بیشتر از من
در مدرسه بود. او در طول 9 ماه سال تحصیلی تقریبا شش ماه در مدرسه بود و
با معلمان درباره غیبت هایم صحبت می کرد و جزوه های درسی را برایم می گرفت و
من شاید فقط سه ماه به مدرسه می رفتم!
به جز خودت خواهر و برادر دیگری هم داری؟
یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم و یک برادر هم داشتم که متاسفانه فوت شد.
از بین تیم های اروپایی طرفدار کدام تیم هستی؟
من یک یوونتوسی دوآتیشه هستم.
از بازیکن کم حاشیه ای مثل تو بعید است که طرفدار تیم های پرحاشیه باشد!
در طول این سال های یک سری حاشیه ها برای تیم ما درست شد، اما خب کلاس یوونتوسی ها ذاتی است! (می خندد)
پیش بینی ات از قهرمان لیگ قهرمانان امسال چیست؟
اگر
به من باشد دوست دارم یوونتوس قهرمان شود، اما خب یووه امسال شرایط خوبی
نداشته و قهرمانی برای ما سخت است، اما همین که سیتی را رفت و برگشت شکست
داریم، یعنی شخصیت قهرمانی داریم. سال گذشته هم اگر آن پنالتی را برایمان
گرفته بودند، شرایط خیلی فرق می کرد. به هر حال ما دروازه بانی داریم که تا
وقتی او هست، خودمان را قهرمان می دانیم. این همه دروازه بان خوب و بد در
این سال ها آمده اند و رفته اند، اما بوفون برای ما مانده و به تیم مان
شخصیت داده است. فوتبال یعنی آقابوفون.
مثل اینکه یکی دو پیشنهاد هم از تیم های آلمانی داشتی. تصمیمی برای رفتن به اروپا نداری؟
مسلما
دوست دارم به اروپا بروم و آنجا بازی کنم، اما این کار را به هر قیمتی نمی
کنم. شاید بعضی بازیکنان فقط برای اینکه بگویند به اروپا رفته اند حاضر به
نشستن روی نیمکت تیم های دسته دومی هم بشوند و فوتبالشان با این نیمکت
نشینی از بین برود، اما من تا زمانی که درباره شرایطم مطمئن نشوم، تصمیم در
این باره نمی گیرم. در حال حاضر هم همه چیز را به مدیر برنامه هایم محول
کرده ام و خودم به این موضوع فکر نمی کنم، اما حداقل مطمئنم که تا آخر این
فصل در استقلال می مانم و تصمیمی برای رفتن ندارم.