میگویند کارلوس کیروش بداخلاق است و ادبیاتش تجدیدی دارد، میگویند و درست هم میگویند که کی روش مثل لات های قدیم حرف میزند و نگاهش از بالا به پایین است. آنها که چنین نقدی دارند، حرف درستی میزنند و برای گفتههایشان سند مصاحبههای چند ماه اخیر کیروش را نشان میدهند اما پرسش اینجاست که چرا کیروش چنین سخن نمیگفت و حالا چنین کلماتی را بر زبان جاری میکند؟
پرسش اینجاست که ما چه کردیم که کیروش چنین شد؟ چه کردیم که آقای جنتلمن تبدیل شده به مردی اخمو با ادبیاتی مختص برخی جاهای خاص؟ آیا ما کیروش را تبدیل کردهایم به یکی از بد اخم های خودمان در ایران؟ اگر این را بپذیریم که کیروش طی ماهها و سالهای اخیر عوض شده؟ باید تاکید کنیم که معجونی جادویی داشتهایم که کیروش را به چنین موجودی تبدیل کردهایم و خودمان هم از او انتقاد میکنیم.
کی روش تاکنون از ما چه خواسته که انجامش ندادهایم و او دلخور شده است؟ اگر بحث حقوق را پیش بکشیم و مثل برخی از حقوق بالای او انتقاد کنیم که کار درستی نکردهایم چرا که میتوانستیم با او قرار داد نبندیم اما قرارداد بستهایم و عملا این موضوع قابلیت مطرح شدن را ندارد.
همین حالا هم کیروش حقوق عقب افتاده دارد اما تاکنون برای حقوقش نه قهر کرده و نه دعوای رسانهای به راه انداخته، او هر چه دعوا کرده برای تیم ملی ایران بوده است. در مورد لباس، در مورد زمین تمرین، در مورد هتل محل اقامت، در مورد پروازها، در مورد دخالت در کارش، در مورد مسائل فنی تیم ملی، در مورد رحمتی و ... درگیر شده اما در مورد مسائل دیگر نه.
امکاناتی که ما به کیروش داده ایم، همیشه کمتر از همتاهای خودش نه در اروپا که در همین کشورهای کوچک حوزه خلیج فارس بوده است و او همیشه شاکی شده و فریاد برآورده است.
به یاد بیاورید که آریهان را با وانت سر تمرین بردیم، یا به یاد بیاورید که کیروش اینترنتش تمام شده بود و به دلیل بدهی در هتل به او اینترنت نمیدادند.
بله کیروش برخی جاها زیاده خواه هم بوده که باید میتوانستیم او را با دلایل فنی قانع کنیم اما در بسیاری موارد هم حق با او بوده است. این روزها که نه، در تمام سه سال گذشته به او بابت رحمتی فشار آوردهایم در حالیکه در این مورد حق فقط با کیروش است نه رحمتی چرا که ستاره فوتبال استقلال بود که از تیم ملی بیرون آمد و به قول کی روش از وظایفش شانه خالی کرد که اگر تیم ملی بابت همین شانه خالی کردن به جام جهانی نمیرفت فقط رحمتی مقصر بود نه کیروش.
این مربی با هوش است، او فوتبال ایران را بهتر از خود ما شناخته است، او فرکی را میبیند که تیمش را قهرمان می کند اما یک بازیکن را به او تحمیل می کنند و چند روز بعد کلا او را از تیم بر می دارند چون حسین فرکی برای حقش نمی جنگد.
فرکی و جلالی درست جلوی چشم کیروش هستند که یکی را برکنار میکنند و دیگری را روی پل میبرند و با بازیکنانش جلسه میگذارند.
او امیر قلعه نویی و علی دایی را میبیند که چگونه حق را میگیرند، او دخالتهای وزارت ورزش یا تمایل به دخالت این وزارت خانه را میبیند و در نتیجه خودش دست یه کار می شود. او خودش میخواهد حق تیم ملی و یا حتی برخی مواقع حق خودش را بگیرد.
او حتی تاریخ ما با ایوویچ را هم مطالعه کرده است، برانکو را میبیند که چگونه بدون ابزار کار میکند و مظلومی را هم جلوی چشم آورده که بازیکنش را دست آخر می پرانند و پله پله او را به سمت سقوط میبرند.
او دو راه بیشتر ندارد، یا باید کوتاه بیاید و ذره ذره قلمرو خودش را محدود ببیند و ابزارش را برای جنگ کمتر به دست آورد و در نهایت شکست بخورد و بیرونش کنند یا اینکه بماند و بجنگد و فریاد بزند و قلدر بازی درآورد تا حق تیم ملی را بگیرد.