خودش خواسته بود به خندوانه برود ، درست به یکی از همان عادت های همیشگی
اش. شاید وقتی می گفت:«حالا خودم به وقتش بهت خبر می دم» رامبد حوان مطمئن
بود او نمی آید و البته درست فکر می کرد اما...
عادل فردوسی پور
روزهای سختی را سپری می کرد، این را اصلا نمی توان کتمان کرد. از سال قبل
برنامه اش، آن فروغ همیشگی را نداشت. اگرچه او تمام تلاشش را هم می کرد.
تمام سال های بی رقیبی و محبوبیت مطلق با کاهش پیامک ها روبرو شده بود، این
برای خودش هم سئوال بود که چرا و از پی حلش بود اما انگار همه چیز گره
خورده بود. اضافه کردن بحث های فنی، آنالیز و خیلی اتفاقات دیگر، کیفیت
برنامه اش را بالا برده بود اما هنوز روند برنامه مثل گذشته نبود. شایه
سازی ها و فشارهای داخل تلویزیونی و بیرون تلویزیونی. همه آنچه خودش روی
آنتن می گفت درباره برنامه های سفارشی، هزینه های بی حساب و کتاب برای زمین
زدن 90 و جفایی که به برنامه اش می شد، اگرچه رقیبی برای او نتراشیده بود
اما توانسته بود مردم را کمی نسبت به 90 سرد کند و برنامه برای شان ریتمی
یک نواخت پیدا کند.
در یک سال گذشته اما آمدن یک برنامه با هدف
خنداندن که اصلا هم ورزشی نبود، فشار را روی 90 بیشتر کرده بود. حالا
تلویزیون برنامه ای داشت که در کنار 90 دیده می شد. این مجالی بود برای
قیاس کردن. برنامه ضبطی خندوانه اتفاقا همه ایده آل های مدیران جدید سیما
را داشت. امکان نظارت بر آن بود. می شد جلوی هیجان های لحظه ای مجری یا
مهمانان را در آنتن زنده گرفت تا از خط قرمزها رد نشوند و هزاران پوئن دیگر
برای مدیران پخش. این اما تهدیدی برای عادل بود . ضبطی شدن 90 یعنی اتفاقی
که برای این شب ها و علی درستکار افتاده بود. حالا حتی دوستانش هم او را
با خندوانه مقایسه می کردند و می کردیم. چیزی که خیلی خوشایندش نبود. خودش
خندوانه را می دید و دوست داشت اما این مقایسه برایش قابل درک نبود. او
خودش را برنامه تخصصی فوتبال می دانست، اگرچه روی آنتن اعتراف کرد با تم
اجتماعی که به برنامه اش داده توانسته حتی زنان خانه دار را به تماشایش
بنشاند. این تیزهوشی او بوده در میان بی برنامگی تلویزیون اما زیرکانه وقتی
رقیبی اجتماعی پیدا کرده بود که بیننده داشت، ترجیح می داد بار دیگر اصرار
کند بر فوتبالی بودن برنامه اش و رد استدلال منتقدانش در کاهش مخاطب در
مصاف با خندوانه.
او اما یک بار دیگر ققنوس وار، رخت پیری و کهنگی
اش را سوزاند و همه را شوکه کرد. اینکه شماره رامبد را گرفت و در فاصله 2
شب به پایان خندوانه گفت: «می آیم!»رامبد مسرور بود از این فرصت فوق العاده
و پخش بهترین برنامه اش. عادل اما هدف داشت از این رفتن. این که یکشنبه شب
را برای پخش این برنامه اش انتخاب کرد و این که با حرف هایش همه را مسخ
کرد، تنها و تنها حاصل ذکاوت ذاتی اش بود. او در استودیو از این نگفت که
چطور حالش خوب می شود و عشق برایش چه مفهومی دارد اما از این گفت که چطور
توانسته 17 سال حال مردم را خوب کند. سعی کرد به جای عادل بودن، صادق باشد و
صادق بود. صادق بود تا همه آنها که پای تلویزیون بودند خشک شان بزند. می
شد بغض ته صدایش را در وقت گفتن مشکلات حس کرد. وقتی می گفت پای اصولش می
ماند. آنتن نفروخته، از حقش استفاده نکرده تا چه رسد به سوءاستفاده . وقتی
حاضر نشد حتی در یک برنامه با تم خنده پنهان کند که با بعضی نام ها در
فوتبال مشکل دارد. داشت خودش را فریاد می کرد و خوب فریاد کرد، به بهترین
شکل.
عادل خیلی زیرکانه به بهترین برنامه ای رفت که باید می رفت.
جایی که می توانست حرف های مانده در دلش را بزند، حرف هایی که جای گفتن شان
در 90 خودش نبود. آنتن برنامه رامبد جایی بود برای نمایش صداقت. برنامه ای
که در میان هجوم سریال های ترک به مخاطبان تلویزیون ملی، بیننده به دست
آورده و عادل هم به خوبی این را می داند. او رفت حرف دلش را گفت سبک شد و
البته مردمی را که زیر بار این همه شایعه بی جواب شاید شک کرده بودند را
سیراب از واقعیت زندگی اش کرد. هم خودش سبک شد و هم بهترین حس را به همه
بینندگان و دوستدارانش هدیه داد تا با خیالی آسوده دوشنبه شب به اجرای 90
برود. هرچند هنوز 90 ساخت او ایرادهایی دارد که خودش هم در دل حرف هایش
گفت. اینکه در قیاس با خندوانه که مشاورانی مثل شهیدی فر دارد، تمامش مبتنی
بر قدرت ذاتی عادل است.ایرادی که خودش هم قبولش دارد اما او عادل است، یک
دیوانه عشق فوتبال که مرغش یک پا دارد!