-رفاقت خلاص شد. خیلی محترمانه برای هم چاقو کشیدند. این پایان همکاری چندساله امیر قلعهنویی و صمد مرفاوی بود. تمام شد و رفت پی کارش. حالا میتوان با اطمینان گفت دیگر هیچگاه این دو نفر را روی یک نیمکت نمیبینیم. هر چند دوستان قدیمی هنوز میخواهند نشان دهند لوطی هستند و لوطی، رفیق را به هیچ چیزی نمیفروشد ولی فروختند. معلوم نیست کدامشان نارفیق در آمده، اما هر کدام مطمئن هستند آن یکی بوده که پشت پای اول را زده.
2-چند سال پیش بود. صمد مرفاوی میخواست برای اولین بار از زیر سایه امیر قلعهنویی بیرون بیاید. اتفاقات یکی بعد از دیگری سر رسیدند. یونگ را دادند به استقلال! کی؟ بماند.مدتی بعد دوباره قلعهنویی روی نیمکت نشست. آن هم به عنوان سرمربی! تصمیم گرفت صمد را بنشاند کنار دست خودش. حالا یا رفیق بودند یا چیز دیگر، اما هر چه بود ظاهر قضیه خوشگل نشان میداد.بزکی عالی روی صورتی زشت یا شاید هم واقعا
صورت «پریگونه» را میدیدیم.داستانهای زیادی اتفاق افتاد. ماجرای ارسال دیرهنگام اسامی بازیکنان را یادتان هست؟ بلبشویی بود. هرکس طوق تقصیر را بر میداشت و میانداخت گردن نفر بعدی؛ «حالا تو گرگی!»
3-دوشنبه شب در برنامه نود پایان قصه رقم خورد. رفقا به تاپ و تیپ هم زدند! مخصوصا آنجا که مرفاوی در واکنش به تشویق قلعهنویی هنگام بازی استقلال?- پیکان گفت:«بعید میدانم این شعارها سهوی باشد» قبل آن هم قلعهنویی چیزهایی گفته بود. هیچکدام رک و پوستکنده نام دیگری را نمیآورد ولی دیگر همه بقالهای سرکوچه میدانستند منظور صمد «امیر» است و منظور امیر «صمد!» نیمکت رفاقت ترک که نه، آشو لاش شد. قیصر را سر کشیدند و کوچه مردها را هم قی کردند و یک استکان آب هم رویش.
اشتباه نکنید. خیلی هم بد نشد. رفاقت مدل قیصر قصه آب در هاون کوبیدن است در این زمانه. حداقل تکلیف خودمان را با توانایی آدمهای مشهور اطرافمان میدانیم. بالاخره باید مشخص شود چند مرده حلاج هستند (خدا پدر حلاجها را بیامرزد. دیگر آنها هم دارند ته میکشند. مثل بروبچههای گذر لوطی صالح). مثلا به جایش میتوان گفت بالاخره باید مشخص شود چند مرده مربی هستند!
4- یکی این وسط میبازد. با اتفاقات به وجود آمده مگر آنکه معجزهای شود تا قلعهنویی و مرفاوی با هم همکاری کنند. صمد طعم استقلال کاری را چشیده و قلعهنویی هم تکلیفی مشخص دارد. بازنده نهایی را زمان مشخص خواهد کرد. آیا دوباره سریال تکرار خواهد شد و با ادامه ناکامی مرفاوی، دوباره روزی سر از استقلال درخواهد آورد و کسی هم سراغ مرفاوی را نخواهد گرفت یا اینکه حادثه عجیبی به وقوع خواهد پیوست.حادثهای که مرور آن در ذهن هم خیلی سخت خواهد بود. تنها چیز مسلم پایان رفاقت عملی این دو نفر در زمین سبز است. رفاقت عملی یعنی تو نمیر رفیق تا من بمیرم. حالا شرایط شکل دیگری دارد؛«میمیری یا خودم...!»