مدتی بود خبرهای درون تیمی استقلال لو میرفت و نزدیکان باشگاه استقلال در این فکر بودند که این اخبار توسط چه کسی رسانهای میشود. در این بین خیلیها مورد ظن قرار گرفته و حتی مرفاوی برای اینکه نشان بدهد آقای خبرچین را به خوبی میشناسد یک روز در تمرینها همه بازیکنان را دور خودش جمع کرد و گفت: «ببینید بچهها! من میدانم کدام بازیکن خبرهای ما را به روزنامهها میدهد. واقعا من آن را میشناسم و الان در بین شما قرار دارد. از این کارها نکنید چون اگر مجبور شوم یک روز مقابل چشم همه رسوایش میکنم!»
حرفهای صمد که تمام شد بازیکنان حاج و واج به هم نگاه میکردند و صمد باخندهای معنیدار از کنار بازیکنان گذشت. همه به هم شک کرده بودند. عنایتی به اکبرپور، اکبرپور به برهانی، سیدصالحی به رحمتی، رحمتی به کاظمی. حتی طالبلو و محمدی هم که روابط نزدیکی با هم دارند! به یکدیگر شک کرده بودند. دیگر هیچکس به نزدیکترین دوستش هم اعتماد نداشت تا اینکه در تمرین عصر دیروز دست خبرچین رو شد و همه او را شناختند. وقتی بازیکنان استقلال وارد رختکن ورزشگاه دستگردی شدند تا لباسهای خود را عوض کنند با چهره یک موش زبر و زرنگ روبرو شدند که در محل لباس کنی آنها رفت و آمد میکند. در همین حین عمرانزاده، سیدصالحی و منتظری سعی میکردند موش را دستگیر کنند تا محض خودشیرینی به مرفاوی بدهند اما موش زرنگتر از آن بود که بازیکنان استقلال تصور میکردند و خیلی زود از محل متواری شد تا همچنان خطر بیرون رفتن اخبار از اردوی استقلال باقی بماند. البته جای شکرش باقی است که استقلالیها امروز به کیش میروند و دیگر در دستگردی تمرین نمیکنند. این جا است که میگویند دیوار موش داره (بخوانید رختکن موش داره) موش هم گوش ...