١- اینکه «استیماچ» یکشبه دوای درد آبی شد جای بحث دارد؛ کمپینِ او از بلاژ و برانکو تا تیم رسانهیی، و از زاگرب تا تهران، فعال بود. و برای جا انداختن استیماچ هارمونی دقیقی داشت. کافی ست نگاهی کنید به سایتها و روزنامههای گُل درشتِ ورزشی.
۲- با انتخاب مظلومی، این کمپینِ نوپا اما کارکشته، به جبهه خاموش اما فعالِ امیر پیوست، تا جو را علیه کادر تازه سنگین کند. آنها حتی پیش از شروع فصل، ضربالعجل هفته دهم را هم برای «مظلومی» تعیین کردهاند. کافی ست نگاهی کنید به سایتهای گُل درشتِ ورزشی.
۳- اینکه توی فوتبال ایران قحطالرجال است، مقصر «پرویز مظلومی» نیست. در شرایطی که حرف دربانِ وزارت ورزش از مدیرعامل و هیاتمدیره در رو تر است، تئوری سرمایهگذاری روی مربیهای جوان با رزومههاى لاغر جز سقوط آزاد از بالای برج توهم نیست. پس حرفِ نامجو و پاشازاده و ایکس و ایگرگ و حتى منصوریان براى این فصلِ بى سر و سامان، قصهبافى ست و باز نگهداشتن درهاى پشتى براى امیر.
٤- امیر در استقلال فقط سرمربی نبود. او تا پیش از پایانِ مفتضحانه فصل پیش، هم مدیرعامل بود، هم هیاتمدیره، و تا انتخاب اپراتور سایت باشگاه هم نفوذ مىکرد. و اینکه آدمهاى امیر همچنان مدیونِ نانى هستند که او توى دامنشان گذاشته و سر پُستهاى خود حى و حاضر اند و مشغول خدمترسانى.
٥- مظلومى بهترین انتخاب نبود. اما براى سیاستى که ٢٠٠هزار دلار، سقفِ فهمش از مربى خارجى ست، «پرویز مظلومى» مردِ یک میلیون دلاری ست.