قصه علیرضا منصوریان و استقلال از جایی
آغاز شد که 10 روز قبل بهرام افشارزاده برای جایگزینی سرمربی فصل قبل تیمش
با عالی ترین مقامات ورزش کشور مشورت کرد. او نظرش این بود که استقلال برای
موفقیت در آینده، نیاز به یک انقلاب دارد. برای همین به سراغ مذاکره با
سرمربی جوان نفت رفت. او که هنوز یکسال قرارداد با نفتی ها داشت اما این
سال دوم قرارداد او منوط بود به توافق مالی. بعد از اولین نشست مشترک 3
ساعته با این مربی جوان، جلسه دومی هم میان این دو برگزار شد. در جلسه دوم،
منصوریان طرحی راهبردی را به استقلال داده بود که نشان از تحولی اساسی در
ساختار اجرایی تیم داشت. منصوریان اگرچه اعتقادی به تغییرات وسیع در ترکیب
استقلال نداشت و اصرار می کرد مجموعه ای از بهترین یاران فوتبال ایران در
این تیم هستند که با 8 تغییر در لیست 25 نفره آبی ها می توان نزدیک به 3
سال میانگین سنی شان را پایین آورد و تیمی در طراز قهرمانی برای شان ساخت.
از روزی که نام علیرضا منصوریان برای استقلال مطرح شد اما گروه های
مختلفی به صف منتقدان او پیوستند. منصور پورحیدری با گروه فنی که گرد خود
برای باشگاه راه انداخته بود، در راس این منتقدان بودند. معینی، کردنوری،
روشن و شخص پورحیدری که از بیرون از سوی یکی مثل اصغر حاجیلو حمایت می
شدند، منصوریان را برای مربیگری استقلال بی تجربه می خواندند و البته
حامیان پرویز مظلومی، مجیدی و امیر قلعه نویی در میان پیشکسوتان تیم هم
اساسا منصوریان را تهدیدی برای نیمکت استقلال می دانستند چون او در زمان
ورود به تیم می توانست صاحب جایگاهی شود که بیش از یک دهه قبل، قلعه نویی
در آن نقطه ایستاده بود. به این جمع مشورت های مدیرانی چون فتح الله زاده و
اولیایی که علیرضا را از انتخاب چنین تصمیمی باز می داشتند و می گفتند
ساختار مدیریتی آبی ها آمادگی حضورش را ندارد، می شد اضافه کرد. منصوریان
در مذاکراتش با سجادی مرد شماره دوی ورزش کشور اما برای آمدن اعلام آمادگی
کرد و در دل تمام دعواهای رسانه ای نفت و استقلال اعلام کرد خودش رضایتنامه
اش را می گیرد. او در نشست با مدیران نفت، خیلی شفاف به قنبرزاده و
دوستانش گفت با استقلالی ها مذاکره کرده است و ترجیحش مربیگری در تیمی است
که همیشه رویایش را داشته. منصوریان که در مصاحبه ای به صراحت اعلام کرد:
«نمی دانم چرا هی می گویند من تجربه ندارم. روزی که گواردیولا سرمربی بارسا
شد کجا کار کرده بود؟ چه تجربه ای داشت؟ یکی مثل لاپورتا مثل شیر پشتش
ایستاد تا او موفق شود. حالا هم اگر یک تیم مدیریتی قوی پشت سر من باشد، می
توانم بیایم و موفق باشم. اما مربیگری در استقلال با دست خالی و بدون حامی
امکان پذیر نیست. اینکه سکوها به یک نفر لطف دارند، عالی است اما اگر این
محبت همراه با حمایت مدیریتی نباشد بعد از چند هفته ناکامی، کمرنگ می شود.
من هستم اگر احساس کنم یک تیم مدیریتی قوی پشت سرم است.»
او پیش آمد تا با استقلال به موفقیت برسد ولی در دل مذاکراتش دید شرایط
آنی نیست که گمانش را می برده. منصوریان هنوز به استقلالی ها پاسخ منفی
نداده بود که ترکیب هیات مدیره تیم اعلام شد و کردنوری و معینی در شروع
فعالیت شان منصوریان را فاقد تجربه خواندند. هیات مدیره نه تنها برای
افزایش توان مدیریتی اصلاح نشده بود که حتی ضعیف تر از هیات مدیره های قبلی
به نظر می رسید. حتی ضعیف تر از تیمی مدیریتی که در زمان حجازی هیات مدیره
آبی ها را در دست داشت. نگاهی به اسامی اعضای هیات مدیره استقلال به خوبی
گویای همه چیز بود: عباس کردنوری ؛پیشکسوت تیم و آموزگار - دکتر مسعود
معینی؛ استاد دانشگاه و سابقه یک دوره مدیریت در آکادمی استقلال!-شهاب
جهانیان؛ از مشاوران وزیر ورزش که دوره ای هم یکی از اعضای هیات مدیره
ملوان بوده و البته مقداد نجف نژاد که نماینده مردم بابلسر است و اهالی
فوتبال به خوبی سابقه مدیریتی اش را می دانند.
در این شرایط منصوریان تصمیم گرفت در نفت بماند تا شاید تجربه اش را
افزایش دهد و در همین زمان همه آنهایی که او را بی تجربه می نامیدند، شروع
کردند به تخریبش پیش چشم هواداران و ترسو صدایش کردند. آیا او ترسیده بود
یا بهترین تصمیم تاریخ فوتبالش را گرفت؟ آیا بستر کار برایش فراهم بود و
نیامد؟ آیا اگر می آمد و به سرنوشت یحیی یا دایی دچار می شد چه اتفاقی می
افتاد؟