آدمی که مردانه پای یک پیراهنی آبی ایستاد و از فرط تعصب به سوگلی سکوها
بدل شد حالا در ردای یک فرمانده جوان به فوران نفت در روزهای پراضطراب می
اندیشد. علی منصور، محبوب لاجوردی ها در بهار این حوالی، تنش تلاطم نت هایی
است که موسیقی شادکامی را به یادها می آورد. او اگر چند هفته دیگر مقاومت
کند و نسخه حریفان را بپیچد می تواند از کنار تمام حریفان تا بن دندان مسلح
رد شود و لب هایش را آغشته به جامی کند که با بوسه ای خستگی یک فصل جنگیدن
را از تنش به در خواهدکرد.
همکلامی با تفنگدار دیروز و فرمانده
امروز که واژه هایش بوی زندگی می دهد کار ساده ای نبود. اما پس از چندبار
تماس بالاخره صدای مردی را شنیدیم که هنوز تعصب و غیرتش به پیراهن خیس، نفس
ها را بند می آورد. مردی که شبیه هیچ کس نیست و در جهنمی ترین روزها به
چیزهای خوب فکر می کند و فلسفه فوتبال را در نبرد تا مرز مرگ و زندگی جست
وجو می کند. می تواند آدم جالبی باشد. این شما و این علی منصور که چند قدم
مانده به خط پایان لیگ، ذهن اش بوی باروت گرفته است. کاراکتر نجیب مرد
شماره یک نیمکت نفت را میان سطرهای این مصاحبه می توانید پیدا کنید.
اگر موافقی از آخر شروع کنیم. یک جورهایی معکوس. تو الان چند ساله ای دقیقا؟
برف که ببارد 44 ساله خواهم شد.
ولی بهار تازه آمده و از برف تا اطلاع ثانوی خبری نیست!
من دی ماه به دنیا آمده ام. از آن ماه هایی که برف همه کوچه های تهران را می گرفت و رد پاها پیدا نمی شد. زمستان هم زمستان های قدیم.
مثل اینکه به زمستان دلباختی؟
من
همه فصل های خدا را دوست دارم. خدا بهار را آفریده تا به یادمان بیاورد
دنیا همیشه یک شکل نیست. همیشه به بهار به چشم زنگ بیدارباش نگاه کرده ام.
پسر
22 ساله ای که روزگاری پیراهن پارس خودرو را به تن می کرد وقتی سر را بر
می گرداند و گذشته را مرور می کند از سکوت کهنسال جاده ها و دره ها به چه
برداشتی می رسد؟
هرکسی سرنوشتی دارد. سرنوشتی که از پیش مقدر
شده. من فکر می کنم همای سعادت در تمام این سال ها روی شانه هایم نشسته.
علیرضایی که یک روز از روی سکوها تیم آبی را تشویق می کرد با گذر زمان به
بازیکن مورد علاقه سکوها بدل شد.
شکر، هزار مرتبه شکر!
البته
در کنار نگاه مهربانانه خدا باید حرکت هم کرد. یادم می آید وقتی امیر قلعه
نوعی زنگ زد و در قامت کاپیتان استقلال از من خواست در تست فنی این تیم
شرکت کنم، فکر می کردم همه چیز یک سوخی است. زیرا انبوهی از بهت و حیرت
گرفتار شده بودم، اما هنگامی که رفتم سر تمرین و عمو نصی بازی ام را پسندید
فهمیدم خدا هوایم را دارد.
و در گذر زمان تو به دردانه آتشپاره ها بدل شدی. چی شد که علی منصور سکوها را فتح کرد؟
همیشه
با جان و دل برای سربلندی تیمم دویدم و هیچ وقت کم نگذاشتم. چه آن زمان که
پوسترهای قد و نیم قد من روی سینه دیوارها می رفت و چه وقتی کفش ها را
آویختم، ذره ای از عشقم به پیراهن آبی کم نشد. من با هوادار همیشه صادق
بودم و سعی کردم سرباز وفاداری برای باشگاه بزرگ پایتخت باشم. ضمن آنکه
ذاتا با بداخلاقی رابطه ای ندارم و همیشه سعی می کنم پاسخ محبت مردم را به
بهترین شکل بدهم.
هجرت علی منصور به سرزمین اسطوره ها و سپس سرزمین ژرمن ها چقدر در پیشرفت اش تاثیر گذاشت. پلک هایت را ببند و بعد بگو؟
من
در یونان درخشیدم و همین باعث شد در آپولون به یک مهره تاثیرگذار بدل شوم.
بعد هم که به آلمان رفتم و پیراهن سن پائولی را به تن کردم بهترین اتفاق
این باشگاه رقم خورد و تیم به دسته اول صعود کرد و جشن رسیدن به بوندس لیگا
را گرفتیم. حضور در سطح اول فوتبال آلمان، چمدانی از تجربه برایم به همراه
داشت.
و بعد دوباره برگشتی به آشیانه آبی؛ چهره آبی عشق تو را رها نمی کرد انگار؟
استقلال
خانه اول و آخر من است. من هرچه دارم از پیراهن آبی است. برایم فرقی نمی
کرد عمو نصی روی نیمکت باشد یا رولند کخ و یا منصورخان یا ناصرخان و یا
امیرخان. برای من مهم جنگیدن تا پای جان برای باشگاهی بود که علیرضا
منصوریان را در فوتبال ایران ماندگار کرد. هیچ وقت سعی نکردم وارد جنگ های
زرگری شوم و همیشه تمام هدفم این بوده که فارغ از اختلاف سلیقه ها پای
استقلال بایستم.
اما بعضی ها می گویند علی منصور در قصه پرغصه ناصر حجازی بیشتر غرق می شود؛ منظورم را که گرفتی؟
برای
من همه مربیان استقلال از روز اول تا همین حالا محترم و عزیز بودند و هرگز
وارد خط بازی ها نشدم. البته ناصرخان آدم بزرگ و بامرامی بود و مظلوم واقع
شد. ناصر حجازی به معنای واقعی یک استقلالی بود و به خاطر موفقیت باشگاه
حاضر بود هرچه در توان دارد رو کند. من همیشه گفته ام: ناصرخان در این
فوتبال به حقش نرسید و می توانست بیش از این ها خدمت کند و دانش فنی اش را
انتقال دهد. ناصرخان به من همیشه لطف مضاعف داشت.
من
نمی دانم چرا یکهو یاد بازی تیم ملی با روسیه افتادم. تو یک جورهایی سرت
را در دهان شیر گذاشتی و در آن روزهای برزخی روی نیمکت ایران نشستی.
بله؛
تیم ملی شرایط خوبی نداشت و بردن روسیه می توانست از فوتبال ایران اعاده
حیثیت کند. من پیشنهاد آقای کفاشیان را پذیرفتم و قدم در میدان مین گذاشتم.
بعد هم که یادتان هست، روسیه را بردیم و ملت را شاد کردیم. شاید اگر برابر
روسیه نتیجه دیگری رقم می خورد، کی روش که در ورزشگاه حضور داشت با دلگرمی
تیم ملی را تحویل نمی گرفت.
رفاقت تو با سینیور از همین جا کلید خورد انگار. همیشه یک جورهایی نور چشم مغز پرتقالی بودی.
من
همیشه سعی کردم از او به عنوان یک مربی بزرگ درس بگیرم. تیم امید را هم با
پشت گرمی کی روش قبول کردم. ما با هم همیشه راحت بودیم و هستیم و همواره
سعی کردم از کی روش چیزهای زیادی یاد بگیرم. آدمی که در منچستر یونایتد یک
رکن اصلی بوده و در دنیای مربیگری اسم و رسمی دارد می تواند الگوی خوبی
برای پیشرفت باشد.به هر حال باید قبول کنیم که روزگاری طراحی تمرینات
منچستر با کی روش بوده و فرگوسن ششدانگ قبولش داشته است.
اما نفت، نفت علی منصور چطور فوران کرد؟
من
به جوان ها اعتماد کردم و پاسخ اعتمادم را گرفت. روزی که با ده رای سرمربی
شدم قول دادم که نفت را به یک کارخانه بازیکن سازی بدل کنم. خوشحالم که
این اتفاق با گذر زمان می افتد و بچه های من چه در تیم ملی و چه در عرصه
های دیگر خودشان را به رخ کشیدند. به هر حال کار کردن با جوان ها مستلزم
ریسک است و آدم بزدل زیر بار کار کردن با بازیکنانی که تجربه زیادی ندارند،
نمی رود. من به شما قول می دهم این نفت با جوان هایش بیشتر از حد تصور
بدرخشد.
چقدر به فتح لیگ فکر می کنید؟ یعنی علیرضا منصوریان شش ایستگاه مانده به مقصد، در ردای سکاندار طعم قهرمانی را مزمزه می کند یا نه؟
حقیقت این است که لیگ تبدیل به یک ماراتن شده و تا لحظه آخر نمی توان قاطعانه از قهرمانی حرف زد. ولی...
ولی چی؟
من
به بچه های گفته ام ما شش فینال پیش رو داریم و باید جانانه بجنگیم. الان
لیگ شبیه جام حذفی شده و یک گاف کوچک می تواند سرنوشت هرکدام از مدعیان را
عوض کند. من شخصا به این بچه ها ایمان دارم و وقتی 48 امتیاز به خزانه نفت
واریز می کنند یعنی پتانسیل قهرمان شدن در جمع حریفان را دارند. امیدوارم
آخر فصل، نفت جایی بایستد که استحقاقش را دارد.
اما شما بازی های سخت و صعبی را پیش رو دارید.
بله؛
کار ما هنوز تمام نشده و برای گرفتن جام باید شش هفته سرمان را جلوی توپ
بگذاریم همین فولاد که باید به ملاقاتش برویم مترصد یک لغزش است تا خودش را
بالاتر ببرد. نفت اگر بخواهد بی چون و چرا تکتازی کند باید سرنوشت خودش را
به دست خودش رقم بزند و دل به قضا و قدر نسپارد.
قبول دارید این هفته ها می تواند آبستن اتفاقات عجیب و غریب باشد. من بیشتر از این موضوع را باز نمی کنم.
مطمئن
باشید حق به حقدار خواهدرسید. بالاخره یک نفر آن بالا نشسته و همه چیز را
می بیند. من یک بار هم گفتم که در این هفته های پرالتهاب امتیاز حرام از
گلوی هیچ تیمی پایین نخواهدرفت.
خسته
شدی، اما من یاد جواد نکونام افتادم که همیشه با تو تله پاتی داشته. حالا
که جواد کفش ها را آویخته لابد می شود شفاف تر راجع به او حرف زد.
جواد
می توانست چند سال دیگر هم برای تیم ملی بازی کند و عصای دست باشد. نکو از
بازیکنانی است که همیشه در یک خط و با کمترین نوسان بازی کرده و خودش را
حفظ کرده است. من جواد را از ته دل دوست دارم. به هر حال هم با پیراهن
استقلال عرق ریخته و هم با بازوبند کاپیتانی در تیم ملی نقش آفرینی کرده
است. معتقدم مسئولان فوتبال نباید سرمایه هایی مثل جواد نکونام را به سادگی
از دست بدهند. نکو یک شبه به این سقف از موفقیت نرسیده که یک شبه فراموش
اش کنیم.
حالا که بهار ردی از تکثیر به جا گذاشته مصاحبه را با کلامی بهاری از علی منصور تمام کنیم.
من
امیدوارم سال 94 سال بهتری برای مردم باشد و اقتصاد مملکت شرایط مطلوب تری
پیدا کند. همین که فضا برای کار و تولید و تلاش و پیشرفت فراهم شود
امیدواری زنده می گردد. من هم به عنوان یک ایرانی آرزو می کنم تمام مردم
ایران در نهایت شادی و خوشبحتی این سال را به آخر برسانند.