کاروان تیم استقلال غروب چهارشنبه وارد فرودگاه هاشمینژاد مشهد شد. شکر خدا در آن پرواز هیچ مشکلی رخ نداد و همه چیز طبق روال معمول برگزار شد. بازیکنان بار خود را تحویل گرفتند و... الی آخر، اما این داستان در بازگشت کاروان استقلال تکرار نشد. اعضای این تیم پس از پایان بازیشان در ورزشگاه ثامن راهی رستوران شده و پس از صرف شام مسیر فرودگاه هاشمینژاد را در پیش گرفتند. هوا گرفته و ابری بود. ابرهای سفید و خاکستری که تقریبا از صبح روز پنجشنبه سراسر نیمهشمالی ایران را زیر چتر خود فرو برده بود. البته در آن لحظات بازیکنان استقلال که سرمست از برد پنج گلهشان برابر ابومسلم بحرانزده بودند توجه چندانی به هوای نه چندان مطلوب مشهد نداشتند و اتفاقا چندان هم هوای بدی نبود. بازیکنان سوار بر هواپیما شده و پس از گذشت مراحل ابتدایی سفر و توصیههای تکراری خدمه پرواز در خصوص چگونگی استفاده از ماسک اکسیژن و نشان دادن درهای خروجی هواپیمای روسی حامل کاروان استقلال استارت کرد و در مسیر پرواز قرار گرفت.
به هر حال بروبچههای استقلال هم از مردم همین مملکت هستند و اتفاقا شاید خیلی هم بیشتر از سایر هموطنانشان با مقوله هواپیما و سقوطها و سانحههای هوایی آشنایی دارند. بنابراین مثل همیشه پیش از برخاستن هواپیما از زمین هر یک از بازیکنان زیرلب شروع به خواندن دعا و... کردند. مشکلی در ابتدای پرواز هنگام برخاستن هواپیمای روسی از زمین به وجود نیامد اما... در اواسط پرواز و آنجا که حاضران در هواپیما منتظر نزدیک شدن به تهران بودند یک تکان شدید «چرت» همه را پاره کرد! بله.
یک تکان شدید به کل هواپیما باعث شد تا صدای «یا اباالفضل» و «یاحسین» و «یامحمد» از عقب و جلوی هواپیما شنیده شود. مسافران داخل هواپیما همگی در شرایط بدی به سر میبردند و هر یک از نفر کنار دستیاش علت این تکان شدید را جویا میشد که ناگهان نور شدیدی از پنجرههای سمت چپ هواپیما به درون آن تابید و در فاصله کمتر از چند هزارم ثانیه صدای وحشتناکی که توام با تکان شدیدی بود همه مسافران را به وحشت انداخت که «داریم سقوط میکنیم»!!! بله. درست حدس زدید!
استقلال و هواپیمای حاملش در میان ابرهای بارانزا با بارهای مثبت و منفی اسیر شده بودند و با تابیده شدن برق دیگری از پنجرههای سمت راست هواپیما و صدای مهیب دیگری که از صدای اول وحشتناکتر بود بند دل مسافران حاضر در هواپیما از ترس سقوط پاره شد. در این میان مهدی امیرآبادی و سیدمهدی سیدصالحی بیش از سایر مسافران داخل هواپیما ترسیده بودند و کم مانده بود به سبک «سیاوش اکبرپور» بغضشان بترکد و هایهای گریه کنند. این دو که به شدت خود را باخته بودند دائم دعا میخواندند و از ترس به خود میلرزیدند، تا اینکه پس از گذشت لحظاتی هواپیمای روسی مشهد – تهران از میان ابرهای متراکم و سیاهرنگ گذشت و به قول مسافران هواپیما همگی جان سالم به در بردند. دقایقی پس از این لحظات پرالتهاب وقتی مردم از پنجره هواپیما چراغهای روشن کلان شهر تهران را دیدند نفس راحتی کشیدند و هرچه نور این چراغها نزدیکتر میشد گویی امید به زنده ماندن در میان مسافران هم قوت میگرفت تا اینکه سرانجام چرخهای هواپیمای روسی، باند فرودگاه مهرآباد تهران را لمس کردند و آنجا بود که صدای کف و سوت مسافران به هوا بلند شد. همگی خلبان مرکب پرندهشان را تشویق میکردند و در میان این کف و سوتهای پرسروصدا و محکم یک نفر هم فریاد زد که سلامتی آقای راننده صلوات!