متن کامل نریشن برنامه نود برای فرهاد مجیدی
این نریشن را بخوانید :
شبی که تصمیم گرفت شماره هفت اش را از تن بکند تا همیشه ، استقلالیها تا سپیده دم خوابشان نبرد ... آن شب یک چنین وقتی بود . یک چنین دوشنبه ای ؛ که برادر پیغام را رساند که سه شنبه آخر همین فرداست . چند ساعت بعد آدمها بین باورو ناباوری ، بین زمین و آسمان و دلشوره و اندوه یک هو دیدند یکی دارد دور زمین می دود و چمن را می بوسد و دست تکان می دهد. پس پشیمانی اش ماند برای همه آنهایی که آخرین استارت ستاره شان را از نزدیک ندیدند ، برایش بوسه نفرستادند و مجبور شدند پیش سروهمسر اشکشان را پنهان کنند تا همه غم بماند برای آنهایی که روی سکوها کز کرده بودند . آنها که به اندازه همه غایب ها وجودشان را غم دنیا گرفته بود .
چه غروبی . یادش به خیر آن روز که تازه به استقلال برگشته بود و روی نیمکت می نشست . اما هر وقت بازی اش دادند ، گل زد . آن روزها که هنوز وقتش نرسیده بود داستان شخصی اش را برای جهان خلق کند . آن روز ها که به شک افتاده بودیم آیا فرهاد اصلا باید برمی گشت ؟ توی این احوال ، یاد چندسال پیشش می افتادیم . آن وقت ها که تازه پشت لب اش سبز شده بود و همه می دانستند چه ستاره ایست . آن روزها که عکس اش ، قد و نیم قد می رفت روی هفته نامه های هواداری . همان نشریاتی که با افول ستاره های دهه 70 ، یکی یکی به تاریخ پیوستند ...
اما او به تاریخ نپیوست که خودش تاریخ شد . اگرچه یک روز گفته بود : استقلالی ها رخصت ! به پرسپولیس می روم ؛ اگرچه خیلی زود از استقلال به کشوری در آن سوی آبهای خلیج فارس کوچ کرد ؛ اگرچه هرگز دوران ملی بزرگی نداشت ، اگرچه در فصلی که قهرمانی در کف آبی ها بود ، به قطر رفت و همه چیز را با خودش برد . اگرچه ، بیانیه ای داد و خط و نشانی کشید و خداحافظی کرد و برگشت ... این ها ، همه این ها او را تمام نکرد . او در دل ها جا خوش کرده بود . با شماره هفت اش و این علامت عجیب ؛ راز بین او و استقلالیها . 4 .
فرهاد مجیدی یکی است . یکی که یکهو از ثانیه های واپسین یک دربی ظهور کرد . با همه آن "آهای فرهاد مجیدی" ها ، او تولد را گذاشته را بود به یک بازی خاص . جایی که این طور توپ را بردارد و ببرد تا گوشه و شش قدم و بعد ، مثل یک گلادیاتور کاردرست خونسرد نیزه آخر را به گرده حریف بزند . این همان توپی است که غلت زد وبه نمایندگی از میلیون ها تور دروازه پرسپولیس را بوسید . این خود تاریخ بود . لحظه فتح یک جنگ خونین هزارساله .
اگر به قسمت معتقد باشید ، لابد می دانید که خدا برای بعضی ها می خواهد . حتی در سی و چند سالگی . در وقتی که خیلی های دیگر کفش ها را می آویزند . درسی و چندسالگی که فوتبالیستها آماده می شوند برای اندوه مرگ اول ؛ خداحافظی . اما برای همه اینطور نیست . بعضی ها ، حتی بعد خداحافظی ، مرگ ندارند ، از پا نمی افتند ، تمام نمی شوند. بعضی ها. فقط بعضی ها . شماره 7 ، فرهاد مجیدی./ش