بیان نکات ذیل درباره ناصر حجازی که دیروز سومین سالگرد درگذشت وی بود، الزامی است:
1- کسانی که بازیهای حجازی را ندیدهاند و فقط چند فیلم و صحنه کوتاه تلویزیونی از برخی مسابقات مهم تیم ملی در دهه 1970 و ابتدای دهه 1980 را که او هم در آنها حاضر بود، تماشا کردهاند، بر پایه دو سه توپی که در آن دیدارها از دست ناصرخان بیرون افتاد و نتایجی که در آن میدانها خلق شد، به این نتیجه غلط رسیدهاند که او سنگربان فوقالعادهای نبود و به برتر بودن این و آن معتقدند و از افراد دیگری به عنوان برترین سنگربان تاریخ فوتبال ایران یاد میکنند. قضاوت درست در اینگونه موارد فقط زمانی میسر است که عمر کافی کرده و حجازی را در یک بستر زمانی حداقل 20 ساله و نمایشهای او را در آن مدت طولانی دیده باشید و در آن صورت بسیار سریع و صریح به این نتیجه خواهید رسید که در ایران دروازهبانی برتر از او وجود نداشته است و فقط در پی او است که میتوان اسامی احمدرضا عابدزاده و سیدمهدی رحمتی را آورد و حتی اگر به یاد داشته باشید AFC که 10 سال پیش برترینهای تاریخ آسیا را در این پست برگزید، حجازی را در رده دوم نشاند و تنها الدعایه عربستانی را بالاتر از او قرار داد.
2- حجازی از یک مقطع زمانی سخت عبور کرد ولی فقط و فقط متکی بر استعدادهای شگرف شخصیاش بود و هیچ کس به او امتیازی اضافی نداد و او هر چه داشت، به تنهایی و خودش و خودش کسب کرد. او با تیم «نادر» که یک تیم درجه دوم در تهران در اواخر دهه 1340 بود به جامعه فوتبال شناسانده شد و سپس در تاج سابق (استقلال کنونی) «حجازی» شد که میشناختیم و میشناسیم. او در سختترین شرایط فیکس تیم ملی شد. در آن سال ها عزیز اصلی میانسال و پخته دروازهبان ثابت تیم ملی بود و پشت سرش فرامرز ظلی و کیوان نیکنفس از پاس، اکبر مالکی از عقاب و قدری پایین محمد برزمهری از سپاهان هم قرار داشتند در سال 1349 که تیم ملی به جام عمران منطقهای (جامی ویژه ایران، ترکیه و پاکستان) رفته بود، مربیان کشورمان ریسک کردند و برای بازی سرنوشتساز ایران با ترکیه که در شهر آنکارا انجام میشد، حجازی را برای اولین بار در یک دیدار رسمی درون چارچوب قرار دادند. همه میدانستند تیم ملی میبازد زیرا تعدادی از نفرات تیم ترکیه حتی پشت اروپاییها را هم میلرزاندند و حجازی هم دل خوشی نداشت که آنجا چک شود و براساس آن روی وی ارزیابی کنند اما کنار نکشید.
تیم ایران 4- صفر باخت و به رتبه دوم این جام رسید و آن هم فقط یک سال بعد از اینکه جام ملتهای آسیا 1968 را در تهران و با داشتن عزیز اصلی درون دروازهاش قبضه و مقام اول را تصاحب کرده بود. حجازی از همان چهار گل خورده و از همان بازی بد فرجام، بنای حکومت 15 سالهاش بر دروازههای ایران را نهاد و تبدیل به یک غول شد. غولی شکیل و آرام و با کلاس و جالبتر اینکه خودش میگفت به این سبب چند سال پیراهن شماره 22 را به تن میکرد تا پیکر لاغر و نحیف و غیرتنومندش را پشت آن اعداد دوگانه و طولانی پنهان نگه دارد. او برخلاف خصلتهای پست محل بازیاش که لباسهای دروازهبانان را سرشار از خاک و خود آنان را متحمل افت و خیزهای شدید میکرد، ذاتا شیک و تمیز و سرفراز و به شدت بر اوضاع مسلط بود. او مظهر آرامش در عین غوغای حملات حریفان بود و مهمتر اینکه از همان بدو کارش آنگونه بود و انگار که مادرزاد، آرام و مدیر و حاکم بر اوضاع و سایرین به دنیا آمده است.
3- در سال 1972 که تیم ملی برای یکی از اولین بازیهایش در دور مقدماتی جام جهانی 74 به پیونگ یانگ رفت، ناصر حجازی نمایشی را در آن شهر و طی بازی ایران با کره شمالی ارائه داد که هنوز و همچنان از آن به عنوان برترین نمایش دروازهبانی در تاریخ فوتبال ایران یاد میشود. ناصر عزیز و جوان و خونسرد در آن روز 7، 8 فرصت صد در صد گلزنی را از کرهایها گرفت که پنج، شش تای آنها موقعیتهای تک به تک بود.
در روزی که خط دفاعی تیم ملی بسیار بد عمل کرد، حجازی بهترین روز عمرش را سپری کرد و یک تنه ایران را نجات داد. سایر بازیکنان تیم ملی در آن روز معترفند که آن مسابقات میتوانست 5- صفر و حتی 7- صفر به نفع کره شمالی که در جام جهانی 1966 تیم ملی ایتالیا را حذف کرده و طوفان زرد لقب گرفته بود، تمام شود و فقط حجازی بود که نگذاشت این اتفاق بیفتد و ایران را از آن میدان هولناک سرفرازانه و با تساوی صفر- صفر بیرون کشید. از نمایش فوقالعاده هادی طباطبایی طی تساوی صفر- صفر با دانمارک در دیدار دوستانه ایران با این رقیب شمال اروپایی در ابتدای دهه 1380 شمسی که لقب شیر کپنهاگ را به سنگربان سابق استقلال بخشید و البته نمایش خونسردانه و حیرتانگیز احمدرضا عابدزاده طی تساوی تاریخی 2-2 با استرالیا در ملبورن در اواخر نوامبر 1997 نیز با تحسین فراوانی یاد شده و باید هم این چنین به آنها نگاه شود اما آنها هم زیر دست نمایش حجازی در آن روز استثنایی در سال 1972 میلادی قرار میگیرد.
نمایشی که در پی آن تیم ملی به بانکوک رفت و جام ملتهای آسیا را به یاری حجازی برای دومین بار متوالی فتح و حاکمیتش را بر این قاره تثبیت کرد.
4- حجازی بعد از جدایی از استقلال مثل محمدرضا عادلخانی گوش چپ درخشان بازگشته از آلمان و مستقر شده در استقلال، به تیم شهباز پیوست. شهباز در کوتاه مدت و به جای شاهینی تاسیس شد که در پی درگیریهای منتهی به ایام برگزاری المپیک 1964 توکیو و مغضوب شدن توسط دولت وقت، هرگز اجازه اوجگیری مجدد به آن داده نشد. با این حال حجازی با تیم ملی مجوز شرکت در المپیک 1980 مسکو را در رقابتهای انتخابی در سنگاپور گرفت اما چه سود که آن المپیک به دلایل سیاسی توسط ایران تحریم شد. حجازی با ایران در جام ملتهای آسیا 1980 در کویت هم شرکت کرد و دروازهبان ذخیره او نادر فریادشیران بود ولی متاسفانه همزمان شدن آن رقابتها با حمله ارتش متجاوز بعث عراق به خاک مقدس جمهوری اسلامی، تمرکز و آرامش بچههای تیم ملی و امکان پیروزی را از ملیپوشان گرفت و ایران سوم شد و کویت برای اولین و آخرین بار آن جام را فتح کرد.
5- حجازی بعد از آن دیگر چندان ملیپوش نشد و نسل تازهتری که سرکردگی آن با بهروز سلطانی بود، پیراهن شماره یک تیم ملی را تحویل گرفت و نمایشهای سرشار از اطمینان و آرامش و کنترل و مهارت ناصرخان درون دروازه تیم ملی و همچنین استقلال به آرامی به خاطرهها پیوست. او از آن پس به تدریج در دنیای مربیگری جای پایی بارز را برای خود باز کرد و حتی در تیمهایی در حد محمدان بنگلادش هم اثرگذار شد و در استقلال رشت، ذوبآهن اصفهان و بانک تجارت تهران مشقهای مربیگریاش را کامل کرد تا در اولین مقطع سرمربیگریاش در استقلال، این تیم را قهرمان لیگ ایران و نایب قهرمان آسیا (1999) کند و با ایستادن روی حرفهایش و کمر خم نکردن، به یک نماد اصالت هم تبدیل شد اما از آنجا که دنیای مربیگری او و همچنین رفتارهای اجتماعی وی منظور نظر این مطلب نیست و این نوشته متمرکز بر دنیای دروازهبانی او است، بد نیست که نسل جوان بداند وی رقبای کارآمدی مثل منصور رشیدی، اکبر مالکی و مهدی عسگرخانی در دوران جوانیاش داشت اما بر همه به طور آشکار میچربید و بخصوص خونسردی خیرهکنندهای که در اوج فشار حملات رقبا داشت، مهارتش روی توپ های بلند ارسالی، ایستادن درست در همان نقطه فرود توپ و نگاه فوق دقیقش به لحظه و موقعیتی که پیشرویش جریان داشت بینندهها را حیرت زده میکرد.
6- از همه عجیبتر تخمین درست مسیر حرکت و به زمین افتادن توپ توسط حجازی حتی از فواصل دور بود. چه در آزادی و چه در امجدیه که اینک ورزشگاه شهید شیرودی خوانده میشود، صدها بار سانترهای بلند رقبا روی دروازه استقلال با عکسالعملهای فوقالعاده و حرفهای حجازی تبدیل به موقعیتهای پوچ شدند. او گاهی روی این توپها فقط با چشمهایش مسیر حرکت آنها را دنبال میکرد زیرا میدانست توپ از چارچوب خارج است و در حالی که نفس تماشاگران حبس شده بود و در دل به حجازی به خاطر اینکه به توپ بیاعتنایی کرده و اصلا تکان هم نخورده بود، نهیب میزدند، لحظهای بعد توپ روی سقف دروازه و خارج از چارچوب مینشست و معلوم میشد متراژ حجازی و برآورد موقعیت توسط وی مثل معمول به نحو احسن انجام شده است.
جوان بلندبالای تیم نادر با آن موهای صاف (و به قول قدیمیها، «چتری») تبدیل به یک اسوه در دروازهبانی و نماد تعامل در این حرفه شده بود. مرد مسلط و آرام و ماهری که همه ما را به وجد آورده و به تحسین وی واداشته بود.
بله، او «حجازی» شده بود و هنوز در سومین سالگرد درگذشتش بیش از هر زمانی دست نیافتنی نشان میدهد.