* وقتی خبر را شنیدی چه احساسی داشتی؟
- دهانم بازماند وقتی شنیدم فرزاد به پرسپولیس رفته!
* چرا این کار را کرد؟
- فکر کنم به خاطر اینکه سال جام جهانی است این تصمیم را گرفت. امیدوارم موفق باشد!
* اما قرار بود بیاید استقلال؛ چه شد یکدفعه پیچید آن طرفی؟
- فرزاد همینطوری است. یکدفعه تصمیمهایی میگیرد که هیچ کس انتظارش را ندارد. از وقتی میشناسمش همینطوری غیرقابل پیشبینی بوده.
* اما انتخاب پرسپولیس میتواند برایش حاشیهساز بشود.
- نمیدانم شاید بشود اما فوتبال همین است. یک روز اینجایی یک روز جای دیگر.
* یعنی اگر روزی پرسپولیس به تو پیشنهاد بدهد میروی؟
- من جرات این کار را ندارم. خاک استقلال را خوردم و مثل فرزاد به پرسپولیس نمیروم.
* به نظرت رفیقت کاردرستی کرد؟
- امیدوارم اشتباههای گذشته را تکرار نکند و از تجربیات گذشته درس بگیرد.
* با این انتقال حاشیههای دربی خیلی زیاد میشود به خصوص تقابل شما دوتا.
- میدانم فرزاد سمت من نمیآید. خودش خوب من را میشناسد. سمتم بیاید پایش را میدهم دستش! (و بعد میخندد)
* قبلا با فرزاد شادی مشترکی داشتی اما در دربی دیگر نمیتوانید این کار را بکنید.
- بله، دیگر نمیشود اما شاید یک روز در تیمی جز پرسپولیس با فرزاد همبازی شدم و آن شادی معروف را تکرار کردیم. گذشته از شوخی امیدوارم فرزاد موفق باشد. در دربی هم کاری باهاش ندارم. راحت باشد.
* راستی چرا صدایت گرفته؟
- سرما خوردم. میروم بیمارستان آتیه پیش دکتر ستوده از آنجا که برگردم با فرزاد قرار دارم.
* چه قراری؟ نکند تو هم میخواهی بروی پرسپولیس؟!
- (دوباره میخندد) نه به خدا! داریم ناهار میرویم بیرون. ما رفاقتمان را حفظ میکنیم. درست است که فرزاد رفته پرسپولیس اما من با او همیشه رفیق میمانم.
* بازی با ملوان عقب نیفتاد؟
- نه اما ای کاش بازی را عقب میانداختند. بدنهای ما که از آهن نیست. ماشین را هم زیاد راه ببری خسته میشود چه برسد به انسان. البته من مشکلی ندارم چون هم استراحت کردم و هم بدنسازی انجام دادم اما بازیکنان ملیپوش ما چه میشوند؟
* امیرحسین هم که نخستین گل ملیاش را زد.
- بهش تبریک میگویم. ضربه سرخوبی زد. خیلی محکم و دقیق بود. کیف کردم. امیدوارم بچههای استقلالی در جام جهانی هم بدرخشند.
* خودت چی؟
- نمیدانم! دوست دارم دعوت بشوم. تلاشم را میکنم باقیاش با خدا است./ش