سیروس دینمحمدی بازیکن سابق استقلال
یادم میآید با ابومسلم در استادیوم آزادی بازی داشتیم. تیم ابومسلم دوبار حمله جدی روی دروازه ما داشت که هر دو موقعیت را هم تبدیل به گل کرد. ما 1-2 عقب بودیم تا این که در دقیقه 90 داور برای ما یک کاشته گرفت و از آنجایی که معمولا کاشتهها را من میزدم پشت توپ ایستادم. در آن لحظه سرژیک تیموریان پشت من ایستاده بود و اصرار پشت اصرار که توپ را به من پاس بده تا من سانتر کنم. خلاصه توپ را پاس دادم عقب و در کمال تعجب سرژیک توپ به آن حساسی را به آسمان کوبید. بازی که تمام شد مرحوم ناصرخان داخل زمین آمد و دیدم که با عصبانیت به سمت من میآید. دست و پایم را گم کرده بودم به من گفت: مگر به تو نگفته بودم یک سره سانتر کن؟ گفتم سرژیک اصرار کرد. از سرژیک پرسید تو اصرار کردی؟ که او جواب داد نه!! من به سرژیک با تعجب نگاه کردم و گفتم به همین راحتی من را فروختی؟!
به هر حال ما آن بازی را با همان نتیجه 1-2 واگذار کردیم و این موضوع برای من تجربه خوبی شد در بازیهای بعدی.
یک بازی هم در تهران با پلیس عراق داشتیم من تازه به استقلال آمده بودم و هنوز با چند و چون باشگاه آشنا نبودم. شب قبل بازی در هتل هما مستقر بودیم، من بودم و علی منصوریان و علی چینی و پرویز برومند و محمد تقوی که در یک اتاق جمع بودیم بچهها هوس کیک خوردن کردند. زنگ زدند و کیک سفارش دادند. از قضا زمانی که کیک را میآوردند بالا ناصرخان دیده بود و متوجه شده بود که این کیک برای اتاق ماست. در اتاق نشسته بودیم که ناگهان صدای ناصرخان را شنیدیم، نمیدانید چه صحنه خندهداری شده بود هر کدام از بچهها دنبال سوراخی میگشتند تا در آن قایم شوند. وقتی پشت سرم را نگاه کردم دیدم هیچکس در اتاق نیست. ناصرخان آمد و به من گفت: کیک سفارش میدهیها؟! خلاصه من را کلی توبیخ کرد و کیک را هم با خودش برد تا بچهها حسرت به دل بمانند. اما خوشبختانه فردای آن روز بازی را 0-2 بردیم تا از ناصرخان دلجویی کرده باشیم./ش