**احسان پیربرناش**
«علی دایی آبرویش را از سر راه نیاورده»، «علی دایی هیچوقت دروغ نمیگوید»، «علی دایی فقط با خدا لابی میکند»، «علی دایی به هیچ احدی باج نمیدهد»،«موقعی که علی دایی در اروپا بازی میکرده آقایان کجا بودند؟» … و اینبار:«حالا معلوم شد علی دایی دروغ نمیگفت… گفته بودم که احمدینژاد مرا برکنار کرده است» و صدای سوت و کف و هلهلهی مردمی که گویی پارازیتها آخرین ضربهها را بر حافظهی تاریخی ضعیفشان کوبیده است.
تا فراموش نکردهایم باید بنویسیم. باید بنویسیم که علی دایی شاید تلاش کند دروغ نگوید اما همیشه هم همهی حقیقت را نمیگوید. او موجسواری ماهر است که امواج را میشناسد و دریا دیده است. نه تنها دریا، که از توفان برای خود بازیچهای میسازد برای بالاتر رفتن و لذت بردن و از موج به اوج میرسد. به وقتش با سیاسیون عکس یادگاری میگیرد و از حبیب کاشانی قهرمان ملی میسازد، در وقتی دیگر برچسب «سیاسیون» را به دوستانی میزند که او را بنا به «مصلحت» به نیمکت پرسپولیس رساندهاند و خود را اینگونه پاک و منزه جلوه میدهد. اگر لازم باشد محمد رویانیان در شایستگی تمام میشود مدیرعامل بهتر از جان و اگر نه، خراب کردن سیاسیونی که به هوای رسیدن به بهشت وارد فوتبال شدهاند که چندان در این زمانه کار سختی نیست.
علی دایی آبرویش را از سر راه نیاورده، اما اگر نیاز باشد سوار بر تختهی بابک زنجانی به رویانیان میتازد و اگر نه، بابک را به تختهای میفروشد و دست در دست یکی دیگر از مدیرانی میگذارد که باز از اصحاب و یاران احمدینژاد است. در بدترین حالت همهی اینها خلاصه میشوند در عبارت کوتاهی به نام «سیاسیون» و دایی میشود از مردم؛ دوباره باید کف و سوت و هلهله از سر بگیریم یعنی؟ پاسخ مثبت است، دایی همیشه محق است و شایستهی تقدیر. بزنید به افتخارش … نه، نزنید نزنید، کمی تحمل کنید، تامل پیشکش.
به قولی اینجا ایران است آقای دایی، جایی که برای رسیدن به نیمکت تیم ملی، کافیست آقای گل جهان باشی؛ در همه جای دنیا فوتبال ایران را به نامت بشناسند، نظر کرده و اهل نظر باشی، با چاشنی کمی غرور و خودشیفتگی، اینجا بهشت میشود گاهی. مدرک مربیگری بهانه است، کسب تجربه را که در همین تیم ملی هم میشود حاصل کرد. تیم ملی حذف شد؟ مگر ارث پدری شماست؟ شهریار ابروانش را برای این تیم داده، حق آب و گل دارد، خودش میداند که حذف شدن به صلاح است یا صعود به جامجهانی، این حرفها برای ذهن من و شما گشاد است، ما حق داریم فقط هلهله بکشیم، همراه با کمی سوت و کف، یا نه، از اعتبار دایی کف و خون قاطی کنیم، شهریار کف را دوست دارد، اگر برای او به صدا در بیاید و بیرون بریزد.
اینجا ایران است آقای دایی؛ اگر نیاز باشد عقاب آسیا میشود مزاحم اوقات شهریار و میل به رفتن در وجودش نهادینه میشود ناخودآگاه! علی کریمی برای رویارویی با سیاسیون گزینهی مناسبی میشود به وقتش اما نه برای محبوبتر شدن روی سکوها و تشویق شدنهای بیامان… جایی که دایی هست، محبوبتر بودن معنایی ندارد. چرا؟ چون اینجا ایران است و علی دایی هم که عرض کردم، ابروانش را برای تیم ملی داده. حالا بماند در قبال این ابرو چی گرفته و به کجا رسیده.
اینجا ایران است آقای دایی و تو تنها کسی در تمام دنیا که از فوتبال طلبکاری؛ تمام ستارههای دنیا یک به یک اعتراف کردهاند تمام زندگیشان را به فوتبال بدهکارند جز آقای گل جهان… فریاد نزن که آقای گل جهان کدام ال و بل شدهای است، خودت را میگوییم آقای دایی. کمی گوش باش، خسته نشدی از زبان بودن؟ زبان خودت بودن، نه زبان مردم بودن. که هر وقت خواستی زبانت را در حلق مردم فرو بردی و از جانبشان حرف زدی. که اینها بهنظر تاثیر همنشینی با سیاسیون است. پای منافع که در میان باشد، میشوی زبان مردم. حتی اگر ماجرایی خصوصی در حد طلب از فدراسیون فوتبال در میان باشد. نفع مردم این وسط چیست که مهم نیست، وقتی تو میگویی حتما مردم نیاز داشتند دو ساعتی از تریبون ملی شاهد وصول طلب شهریارشان از فدراسیون فوتبال کشورشان باشند. که البته حقت بود، که البته حقشان بود، که دستمزد تو کم از مربیان صاحب نام جهان نبود!
اینجا ایران است آقای دایی؛ تو همیشه حق داری، حتی اگر خلافش ثابت شود. این پارازیتها امان حافظهمان را بریده آقای دایی… کاش چند وقت دیگر به خاطر داشته باشیم اسطورهمان بودی و آقای گل جهان… چه بسا خودت روند فراموشی را سادهتر میکنی. تا آنزمان لذت ببر از موجسواری روی حافظهها، آخر اینجا ایران است آقای دایی، بهشت برندها و سوپراستارها و طلبکارها. لذت ببر آقای دایی. وقت تنگ است و ما …