فرزاد مجیدی در دربیها برای خودش نابغهای بود، آنقدر که گذر زمان نیز سبب نشده خاطرات بازیهای درخشانش در دربیهای پایتخت از یاد برود. سالهای زیادی از خداحافظی نا به هنگام فرزاد با استقلال نمیگذرد اما همچنان فرزاد نه به سبب آنکه برادر اسطورهای همچون فرهاد باشد بلکه به دلیل جاذبههایی که خود برای استقلالیها داشته و دارد همچنان در ذهن هواداران این تیم به یادگار مانده است. در این اثنا که همه از فرهاد و گیرایی تمام نشدنی بازیاش میگویند، مصاحبه با فرزاد میتوانست سوژه مناسبی باشد. فرزاد با گذشتهاش هیچ فرقی نکرده. آن روزها هم وقتی پای مصاحبه وسط میآمد کلی حرف برای گفتن داشت. مثل امروز که از سیر تا پیاز گفته است! فرزاد مجیدی، بخشی از خاطرات هواداران استقلال روبرویمان نشسته است. با سوال و جوابهایی که ته ندارد. از کجا شروع کنیم؟ از آن روز که به استقلال آمد؟ از فرهاد برادرش، ماجرای خط خوردنش از تیم ملی؟مرحوم ناصرحجازی؟ فرهاد کاظمی؟ یا آن روز که با تصمیمی غیر منتظره استقلال را به سوی استیل آذین ترک کرد؟ ! گفت و گو با فرزاد مجیدی نه فقط بهانهای برای رفتن به گذشتهها بلکه پی بردن به رازهای ماندگاری فرهاد هم بود. فرزاد با علاقهای مثال زدنی از فرهاد برادرش میگوید. چنان فرهاد، فرهاد میکند که نگو و نپرس!
***
_ماجرای جدایی تو از استقلال زمانی شروع شد که تصمیم گرفتی به تیم استیل آذین بروی. آن روزها استیل آذین در لیگ یک بازی میکرد و حضور بازیکنانی مانند تو در این تیم قدری عجیب به نظر میرسید.
استیل آذین آن روزها شرایط مالی خوبی داشت و از طرفی فرهاد کاظمی که نقش زیادی در زندگی فوتبالی من داشت در این تیم مربیگری میکرد. من نمیخواستم به شهرستان بروم و دوست داشتم در همین تهران به فوتبال ادامه بدهم تا شاید یک سال بعد به استقلال برگردم. آن فصل از نظر فوتبالی برای من چندان خوب نبود اما من همیشه به این فکر میکردم که دوباره به استقلال برگردم.
اتفاقی که هرگز رخ نداد. حتی زمانی که مرفاوی و بعد مظلومی به استقلال آمدند صحبت از بازگشت فرزاد مجیدی بود اماهرگز این اتفاق رخ نداد.
جدایی از استقلال یکی از بدترین خاطرات دوران فوتبالیام بود. من زمانی از استقلال رفتم که مرحوم ناصر حجازی به این تیم آمده بود. وی آن روزها تصمیم گرفت من در استقلال نباشم. نمیدانم چه اتفاقاتی در پشت پرده افتاد که یک دفعه این جوری شد و من از استقلال رفتم.
_آن روزها صحبت از این بود که عدهای پشت سر تو حرفهایی زدهاند و کاری کردند پیش مرحوم حجازی خراب بشوی. این حرفها چقدر صحت داشت.
گذشتهها گذشته و من همیشه یاد گرفتم به روزهایی که رفته فکر نکنم. راستش من همیشه در طول دوران فوتبالم به مربیانم احترام گذاشتم. مرحوم ناصرحجازی که گل سرسبد همه آنها بود اما فکر میکنم بعضیها رفته بودند و چیزهایی درباره من گفته بودند که این باعث شده بود قدری ذهنیتها نسبت به من تغییر کند. من آن روزها کاپیتان استقلال بودم و بازیکن باتجربهای به حساب میآمدم اما انگار بعضیها دوست نداشتند فرزاد در استقلال باشد برای همین کارهایی کردند که من از تیم محبوبم دور بشوم.
_چه کسانی بودند؛ اسم ببر.
هیچوقت اسم نمیبرم! اما همین قدر بگویم که خود فتحا...زاده همان فصل به من گفت فرزاد بیا قرارداد فصل بعدت را ببند و دوباره برگرد اما همین حرفها باعث شد من قبول نکنم. یعنی حاجی من را قبول داشت اما بعضی دوستان ظاهرا خیلی به من لطف داشتند.
_دلت از آن روزها خیلی پر است.
خیلی زیاد. وقتی به گذشته برمیگردم و به آن روزها فکر میکنم میبینم چه روزهای خوبی با استقلال داشتم. برخورد این روزهای مردم بیشتر بغض من را در میآورد. آنها هرجا من را میبینند تو کوچه، خیابان و هر جای دیگر هنوز از من تعریف میکنند. میگویند فرزاد تو آن زمان بهترین بودی. این تعریفها دلم را میسوزاند و غم تمام وجودم را میگیرد که چرا نتوانستم بیشتر برای تیم محبوبم بازی کنم.
_و چرا نتوانستی دوباره یکی از دربیهای معروفت را پشت سربگذاری؛ همینطور است!
از دربیها نگویید که دلم کباب میشود. دربی نبود که من بهترین بازیکنش نباشم. با تمام وجود بازی میکردم. دربیهای زیادی را پشت سرگذاشتم. فکر کنم حدود چهارده، پانزده دربی را تجربه کرم که لااقل در هشت، 9 دربی من بهترین بازیکن زمین انتخاب شدم. آن دربی معروف رضا عنایتی، دربی معروف پیروز قربانی، دربی علی 30ثانیه و دربی گلهای محمود فکری. خاطرات خوب کم از دربیها نداشتم. خاطراتی که با کمک همین مردم رقم خورد. با حمایتهای آنها و تشویقهایشان.
_فرزاد مجیدی همیشه قبل از دربیها بازیکن معمولی بود و هر کس بازیهای استقلال را میدید تصور میکرد تو در دربی فیکس بازی نمیکنی یا اگر بازی هم کنی کارت خوب از آب درنمی آید. دلیل این همه تفاوت چه بود؟
من کلا به اسم پرسپولیس آلرژی داشتم! این را همیشه گفته ام. از طرفی آن بازی برای ما خیلی حیثیتی بود. به خصوص برای خودم که همیشه در دربیها سعی میکردم بهترین بازیام را انجام بدهم. من جوری بازی میکردم که بعد از بازی نای راه رفتن نداشته باشم. منتی هم نبود چون میدانستم برای چه کسانی دارم میدوم اما الان متاسفانه وقتی بعضیها را میبینم که چه جوری بازی میکنند تاسف میخورم و میگویم ای کاش الان من جای فلانی تو زمین بودم.
_فرهاد برادرت هم در دربیها همین جوری است. اصولا انگار به حریف سنتی تان خیلی آلرژی دارید. این چه حسی است که در وجود شما قرار دارد. همین حالا فرهاد مجیدی دارد از 37 سالگی هم میگذرد اما گاهی طوری بازی میکند که انگار فینال جام جهانی است. فرهاد در سالهای گذشته بهترین بازیکن استقلال در دربیها بود. حس شما دو تا برادر نشات گرفته از چیست؛ به تربیت خانوادگی تان مربوط میشود؟
ما اصولا دوست نداریم ببازیم. هم من این طوری هستم و هم فرهاد که همیشه بهعنوان یک بزرگتر بالای سرم بوده. باور کنید همین الان اگر به من بگویند لباس عوض کن و برو داخل زمین 10 تا تکل میزنم چون به یک چیز خیلی علاقه دارم. اینکه باید به خاطر مردم بازی کرد. چطوری میشود بعضیها تو زمین راه میروند و در کوچه و خیابان صاف، صاف توی چشم هواداران نگاه میکنند؟! من میگویم یک بازیکن باید با عشق و علاقهاش بازی کند تا مردم راضی باشند. الان من دیگر بازی نمیکنم و بیشترحواسم روی کلاسهای مربیگری و این جور چیزها است اما فرهاد هنوز بازی میکند و میبینید که وقتی توپ زیر پایش میآید یا میخواهد با بازیکن حریف درگیر بشود چه طوری کار میکند. اینها نشات گرفته از ذات ما است. ما دوست نداریم با احساسات مردم بازی کنیم.
_به علی پروین که آلرژی نداری؟!
(میخندد) علی آقا بزرگ این فوتبال است و احترامش برای همه واجب است. باور کنید که همه استقلالیها هم به علی پروین احترام میگذارند. مگر چند اسطوره مثل علی پروین و مرحوم ناصر حجازی در فوتبال ایران هستند. علی آقا داستانش با همه فرق میکند.
یادم هست که پروین خیلی به بازی فرهاد علاقه داشت. آن زمان که علی دایی برای تیم ملی بازی میکرد علی پروین مدام میگفت باید از زوج فرهاد- دایی استفاده بشود اما این اتفاق زیاد نمیافتاد.
علی آقا همیشه به فرهاد لطف داشته اما گذشتهها گذشته است. دیگر چه لزومی دارد ما درباره روزهایی که رفته حرف بزنیم.
_اما این حس وجود دارد که در حق فرهاد مجیدی اجحاف شد. یعنی او را نه خوب دیدند و نه میدان را در اختیارش قرار دادند.
این را قبول دارم که فرهاد هنوز که هنوز است میتوانست برای تیم ملی بازی کند. آن روزها با فرهاد رفتار خوبی نشد البته من همیشه میگویم که دیگر نباید درباره آن روزها حرف زد. دیدم که درباره دعوت نشدن مجیدی در زمان برانکو به تیم ملی چیزهایی در روزنامهها نوشته شده بود اما دیگر چه فایدهای دارد که به آن روزها فکر کنیم. برانکو هم برای خودش سلایقی داشت که باید به آن احترام بگذاریم.
_اما هنوز هم داستان فرهاد با تیم ملی تمام نشده است. هنوز هم میگویند فرهاد میتواند به تیم ملی کمک کند. این روزها شایعات زیادی در این باره میشنویم.
واقعیت این است که میخواستم با فرهاد سر این موضوع حرف بزنم اما با استقلال به امارات رفت و وقت نشد که درباره این موضوع با او حرف بزنم. من هم فکر میکنم که فرهاد هنوز میتواند به تیم ملی کمک کند.
_یعنی در خداحافظیاش کمی عجله کرد؟
من هم این طوری فکر میکنم. حس میکنم فرهاد نباید با تیم ملی خداحافظی میکرد و مطمئنا وقتی از سفر برگردد با او حرف میزنم. اعتقادی دارم که حتما به فرهاد میگویم. من فکر میکنم یک بازیکن در هر سن و سالی که باشد و بتواند به تیم ملی کمک کند باید بیاید و برای کشورش بازی کند. الان فرهاد چنین شرایطی دارد. من این توانایی را در فرهاد میبینم که برای تیم ملی بازی کند. ما بازیهای خیلی حساسی داریم که واقعا اگر به جام نرویم خیلی بد میشود. امیدوارم بتوانم کاری کنم که فرهاد پشیمان بشود.
شاید هیچ کس مثل تو با سبک زندگی و نوع تمرین کردن فرهاد آشنا نباشد. به هرحال سالها است کنارش هستی و به خاطر اینکه خودت هم فوتبالیست بودی با آداب تمرین کردن او آشنا هستی. چه چیزی در فرهاد هست که در دیگر بازیکنان نیست؛ چیزی که باعث شده فرهاد در مرز 38 سالگی یکی از بهترینهای فوتبال ایران باشد.
من نمیخواهم جسارت کنم اما بی تعارف بگویم که هرگز مثل فرهاد ندیدم. نه اینکه به خاطر برادری با فرهاد از او تعریف کنم. نه اصلا این طوری نیست. کاملا فوتبالی به این موضوع نگاه میکنم. فرهاد واقعا یکی است.
_ظاهرا خیلی به تغذیه و خوابش میرسد.
همینطور است. فرهاد معمولا سعی میکند زود بخوابد. زود خوابیدن به این معنی که تا قبل از ساعت 10:30شب دیگر خواب است. او میگوید یک فوتبالیست برای آنکه خوب تمرین کند باید شب قبل خوب استراحت کرده باشد. فرهاد هم همین کار را میکند. یادم میآید یک بار تا ساعت 12:30 شب بیدار بود و به من میگفت من نمیدانم فردا باید چه طوری تمرین کنم اما الان بازیکنانی هستند که تا 4 صبح نمیخوابند و اصلا ارزش جایگاهی که در آن قرار دارند را نمیدانند. فرهاد خیلی روی این چیزها حساس است. حرفهای علی پروین درباره برخی فوتبالیستها که خوب نمیخوابند به نظر کاملا درست بود. بعضیها واقعا شورش را در آوردهاند. به آنها که اصلا نباید گفت فوتبالیست. فوتبالیستی که تا 4 صبح بیدار است تکلیفش معلوم است.
_راست است که ساعت 6 صبح تمرین هوازی میکند.
بله، هیچکدام دروغ نیست. همهاش صحت دارد. واقعا فرهاد صبحهای زود از خواب بلند میشود و کار هوازی انجام میدهد. حتی قبل از اینکه عصرها به تمرین بیاید هم به سالن بدنسازی اختصاصیاش میرود و کار با وزنه انجام میدهد. یک بار یادم است که تیم ساعت 5 بعد از ظهر تمرین داشت و فرهاد تا ساعت 3:30 بعد از ظهر در باشگاه داشت وزنه میزد. من خودم مانده بودم که فرهاد چه طوری میخواهد تمرین تاکتیکی کند اما از آن جایی که میداند چه میخواهد آن روز رفت و بهترین تمرینش را انجام داد.
_از لحاظ تغذیه هم ظاهرا خیلی به خودش میرسد.
خیلی زیاد. بعد از تمرین معمولا باهم به خانه میرویم. باورتان نمیشود همانجا داخل ماشین با مادرم تماس میگیرد و میگوید مامان چی برای ما درست کن. مامان هم تا ما برسیم ترتیب پخت غذا را میدهد. فرهاد خیلی حواسش به خودش است. به موقع میخوابد، به موقع تمرین میکند، به موقع تفریح میکند و همه چیزش روی برنامه است. واقعا به داشتن چنین برادری افتخار میکنم.
_خب، خودت هم بازیکن بی نام و نشانی نبودی. گاهی وقتها به تیم ملی هم دعوت میشدی.
من با تیم ملی به رتبه سوم جام ملتهای آسیا رسیدم. در آن تیم حضور داشتم و پس از آن هم به اردوها دعوت میشدم. اگر یادتان باشد در یکی از بازیهای دوستانه تیم ملی به تیم آس رم گل زدم اما بعد از اینکه آن اردو تمام شد متاسفانه دیگر من به تیم ملی دعوت نشدم.
_حتما آنجا هم اتفاقاتی پشت پرده افتاد؟
من بازیکن سختکوشی بودم و همه مربیان دوست داشتند من برای تیم شان بازی کنم. زیاد میدویدم و سعی میکردم پاسهای آخر را هم به موقع بدهم اما خب یکسری بودند که فرزاد مجیدی برای شان قابل هضم نبود و مدام پشتش را خالی میکردند. عیبی ندارد من همه چیز را سپردم دست خدا.
_فرزاد تو از فرهاد کوچکتری اما همانطور که خودت هم گفتی فرهاد هنوز دارد در اوج بازی میکند. فکر نمیکنی بعد از اتفاقات استیل آذین و جدایی از استقلال میتوانستی دوباره شانست را در استقلال آزمایش کنی؛ چرا دوباره برنگشتی؟
ماجرا زیاد دارد. الان نمیخواهم دربارهاش حرف بزنم فقط میگویم خدا آن بالا دارد اعمال همه ما را میبیند. اگر من به کسی بدی کنم سزایش را میبینم و اگر کسی به من بدی کند حتما او هم سزایش را میبیند. بله، من میتوانستم دوباره برای استقلال بازی کنم اما تصمیم گرفتم که دیگر نباشم. گفتم میروم سراغ مربیگری و حضور در کلاس مربیگری. اینطوری فکرم راحتتر است ضمن اینکه فرهاد هم هست. وقتی فرهاد هست یعنی من هستم.
_از تلاشی که برای مربیگری میکنی بگو؛ چه کارهایی کردی؟
فرهاد که رفت الغرافه من هم با او به قطر رفتم. 6 ماه کنار فرهاد بودم و آنجا تمام تمرینهایی که الغرافه با متسو میکرد را نت برداری کردم. باور نمیکنید ساعتها در روز وقت میگذاشتم تا تمرینهای آنها را یادداشت کنم. حتی کارهای بدنسازی شان را هم مو به مو نت برداری میکردم و الان همه آن اطلاعات که حاصل شش ماه زحمتم است را دارم. میدانم یک روز به دردم میخورد.
_خیلیها میگویند تو و فرهاد روزی روی نیمکت استقلال مینشینید!
خیلی زود است به این چیزها فکر کنیم.
در مدت شش ماهی که در فوتبال قطر بودی چه چیزهایی در آنجا دیدی که اینجا وجود ندارد؟ منظورم نوع امکانات، نحوه تمرین و خیلی چیزهای دیگر است.
من در این مدت به این نتیجه رسیدم که فوتبال ما هر روز درحال پسرفت است. متاسفانه ما یاد گرفتیم که این و آن را فقط مسخره کنیم. ادعایمان میشود که از همه بهتریم اما باورتان نمیشود که همین تیمهای قطری چقدر از ما جلوتر هستند. برای تان مثالی میزنم. همین تیم استقلال الان نمیداند برنامه بدنسازی فصل بعدش چیست و کجا میخواهد اردو بزند. اما تیم الغرافه آن روزهایی که من و فرهاد آنجا بودیم زمان و مکان برگزاری اردو و نحوه بدنسازیاش را به خوبی میدانست. آنها امکاناتی دارند که برای ما رویا است. آنها دارند پول خرج میکنند و وقت میگذارند و فوتبال ما متاسفانه به خاطر نبود بودجه کافی و گاهی سوء مدیریتها در حال پسرفت است.
_دیدن این فضا و مقایسه آن با فوتبال قطر برایت سخت نیست؟
خیلی سخت است. من یک ایرانی هستم و دوست دارم کشورم در همه چیز بهترین باشد. خب به خاطر اینکه فوتبال بازی میکنم همه چیز را با فوتبال مقایسه میکنم. متاسفانه ما خیلی عقب هستیم. خیلی زیاد و باید هرچه سریعتر عقب افتادگی مان را جبران کنیم اما با این سرعت امکانش نیست. باز هم جا دارد که من یادی کنم از آقای دادکان. من در یکی از اردویهای تیم ملی حدود یک ماه با آقای دادکان بودم. دادکان مرد نازنینی است. کارش را بلد بود و میدانست در فوتبال چطور باید برنامهریزی کند. آقای مصطفوی هم همینطور. اینها واقعا در کارشان نابغه بودند اما الان بیرون گود نشستهاند و کسانی آمدهاند - البته بعضیهایشان - که کار فوتبالی انجام ندادهاند. اینها نقص کار ما است و باید به آن توجه و رسیدگی کنیم.
_فضای کنونی فوتبال ما امیدوار کننده است؟ 2 ماه دیگر باید در مسابقات مقدماتی جام جهانی به میدان برویم. رک بگو ته دلت روشن است یا نه؟!
من که برای تیم ملی کشورم بازی کردم بیشتر از فوتبالیستهای ایرانی دلم برای تیم ملی میتپد. طبیعی است که دوست داشته باشم تیم ملی به جام جهانی برود چون میدانم اگر به جام جهانی برویم چقدر برای فوتبال مان خوب است اما واقعا کار سخت و وحشتناک شده. ازطرفی اگر به جام جهانی هم نرویم فاجعه میشود. یکی از دلایلی که میخواهم با فرهاد برای بازگشت به تیم ملی حرف بزنم همین چیزها است. واقعا اگر به جام جهانی نرویم ضرر میکنیم.
_فضای بیرونی امروز فوتبال ایران یعنی سکوها و نحوه استقبال تماشاگران با زمانی که خودت بازی میکردی قابل مقایسه است؟
در یکی از بازیهای استقلال رفته بودم ورزشگاه و اتفاقا در جایگاه ویژه هم نشسته بودم. فضا خیلی با گذشته فرق کرده. زمانی بود که وقتی ما وارد ورزشگاه میشدیم مثلا با یک تیم درجه دو بازی داشتیم و 40 هزار تماشاگر به ورزشگاه میآمدند به خودمان میگفتیم ای بابا چرا تماشاگر کم به ورزشگاه آمده. الان 5 هزار نفر هم بیاید باید کلاه مان را به هوا بیندازیم. متاسفانه استقبال کم شده. در همین بازی با الریان دیدم که استقبال چندان خوب نیست. ببینید این استقلال در کورس قهرمانی قرار دارد و حتی در آسیا هم میتواند قهرمان بشود اما استقبال خوب نبوده. مثال دیگری بزنیم. بازی با برق شیراز در فصل پنجم که استقلال قهرمان شد را یادتان است؟ در آن بازی 120 هزار نفر آمدند تا قهرمانی استقلال را ببینند. آن بازی خیلی به یادماندنی بود. مشکلات دیگری هم هست. آدمهایی در همین جایگاه ویژه مینشینند و از فوتبال حرف میزنند که باعث تاسف است. در همین بازیهای استقلال افرادی را در VIP دیدم که هیچ چیزی از فوتبال نمیفهمند آن وقت در سطح کلان اظهارنظر میکنند. به خدا فوتبال باید دست فوتبالیها یا افرادی که عاشق این کار هستند بیفتد تا پیشرفت کند.
_از حرفهایت پیدا است آینده را چندان روشن نمیبینی.
امیدوارم حسم و تجربهام به من اشتباه بگوید و تیم ملی با قدرت به جام جهانی برود. آرزوی من حضور در جام جهانی است چون فوتبال کشورم رونق میگیرد.
برسیم به داستان رفتن مجیدی از استقلال و بازگشتش. چه شد که رفت و چه شد که برگشت و فرزاد در بازگشت فرهاد چقدر نقش داشت.
واقعیت این است که من و یکی از دوستان خوبمان که فوتبال را هم خوب میفهمد و سابقه مدیریت هم دارد، در بازگشت فرهاد به استقلال خیلی نقش داشتیم. اینکه چرا فرهاد رفت شاید دیگر الان لزومی نداشته باشد که به آن بپردازیم به هر حال مشکلاتی بود و شکر خدا رفع شد.
_فرهاد برای بازگشت به استقلال مردد بود؟
بله، واقعیت این است که فرهاد نگران بود بازگشتش به استقلال برایش بد بشود اما من خیلی با فرهاد حرف زدم و گفتم فرهاد مطمئن باش برمیگردی استقلال و همه چیز برایت خوب میشود و قهرمان هم میشوی. الان از اینکه میبینم پیش بینیهایم درست از آب درآمده خیلی خوشحالم. خب آن روزها تحلیلهای زیادی میشنیدیم و میخواندیم. شاید خیلیها بودند که میگفتند مجیدی نباید بر میگشت اما به نظر من کار فرهاد خیلی درست بود. فرهاد خوب کرد که برگشت و من بیشتر از همه بابت بازگشت برادرم به استقلال خوشحالم. فرهاد متعلق به استقلال است. یعنی به این تیم تعلق دارد و باید برمی گشت. حالا هم که دارد با استقلال قهرمان میشود. آن روزی که جام در دستان فرهاد قرار بگیرد نزدیک است، خیلی نزدیک...
_انگار مرد پشت پردههای فرهاد هستی.
فرهاد خیلی در زندگی به من کمک کرده. همین آمدنم به استقلال به خاطر فرهاد بود. آن روز که من به دفتر آقای فتحا...زاده و منزوی رفتم تا قراردادم را با استقلال بنویسم دلم روشن بود چون هم موفقیت برادرم در استقلال را دیده بودم و هم توصیههایی که او به من کرد برایم خیلی کارساز بود. من همیشه به فرهاد مدیون بودم و سعی کردم به هر نحوی که شده محبتهای او را جبران کنم. الان شاید بیشتر از فرهاد این من باشم که از موفقیتهایش خوشحالم.
_شاید تو بهتر از هر کسی بتوانی درباره رابطه فرهاد با امیر قلعهنویی حرف بزنی. چه شد که فرهاد آن شب به خانه امیر قلعهنویی رفت و بعد از چند روز آن قرارداد و سروصداهایی که جلوی در دفتر فتحا...زاده شد.
فرهاد بازیکن بزرگی است و بازیکنان بزرگ همیشه حاشیههایی هم دارند. یعنی اینطور بگویم که بعضیها مدام دنبال سوژه میگردند تا دور و بر فرهاد را شلوغ کنند. به خدا اختلاف فرهاد با امیر را بعضیها خیلی بزرگش کردند.
_بیشتر توضیح میدهی.
یکسری بودند که مدام حرف جابجا میکردند و همین باعث شد کمی بین امیر و فرهاد شکراب بشود اما واقعیت این بود که فرهاد امیر را بهعنوان یک مربی کاربلد قبول داشت. منکر اختلاف نظر نمیشوم چون این در همه جا وجود دارد اما فرهاد همیشه به امیر احترام گذاشته است. فرهاد و امیر هیچ وقت با هم قهر نبودند و این را من با تمام وجودم اعلام میکنم. آن روز که فرهاد به دفتر حاجی رفت و قرارداد بست از همه بیشتر من خوشحال بودم چون مثل روز برایم روشن بود که این قرار داد به سود مردم و استقلال است. بازگشت مجیدی به استقلال به نظر من بهترین تصمیم زندگیاش بود. آنهایی را هم که باعث به وجود آمدن کدورت بین فرهاد و امیر شدند به خدا واگذار میکنم و از خدا میخواهم کاری کند همیشه بین این دو رفاقت و آشتی برقرار باشد تا حلاوت آن در نهایت دهان هواداران را شیرین کند.
_سوالهای زیادی مانده آقا فرزاد اما همین مصاحبه هم خیلی طولانی شد.
حرفهای ناگفته زیاد است که در آینده میزنم اما میخواستم مصاحبهام را با این جملات تمام کنم. من از روزی که به استقلال آمدم عاشق این تیم بودم. درست است که بودن فرهاد در استقلالی شدنم تاثیر گذاشت اما اینجا را دوست داشتم. همان روزها از نمایشگاه علی پروین (سورتمه در میدان هفتم تیر) با من تماس گرفته بودند که به پرسپولیس بروم اما من دوست نداشتم در نمایشگاه با تیمی قرارداد ببندم. برای همین به استقلال آمدم. انتخابی که باعث پیشرفتم شد. من خاطرات خوبی با منصور پورحیدری که اولین مربیام در استقلال بود دارم. همیشه به مربیانم بعد از او هم احترام گذاشتهام. خاطرات خوبی هم با امیر قلعهنویی داشتم و هیچ وقت محبتهای مردم را از یاد نمیبرم. امیدوارم یک روز بتوانم محبت هواداران را جبران کنم. با احترام دست همه هواداران را میبوسم. /ش