از آن سو هواداران پرسپولیس نگران و ناامید به حملات کورکورانه تیمشان دلبسته بودند. علی علیزاده بازیکن سابق پرسپولیس که الان دیگر سه سالی میشود که در استقلال بازی میکند تازه به زمین رفته بود. به قول خود امیر، او رفته بود تا سر بزند و در پرتاب اوتها به پرسپولیس فشار بیاورد اما روی یک سانتر از جناح راست استقلالیها، همهچیز خراب شد. صحنه را که دیدهاید یک هند بچهگانه.
یک پنالتی که انگار دو دستی تقدیم پرسپولیس شد.امیر اینبار دو دستی زد توی سرش. او دنبال آب معدنی میگشت تا روی تارتان قرمز رنگ آن را به سمتی شوت کند اما اثری از بطریهای خالی نبود. درست مثل بازی رفت تا دقیقه آخر تاب آورده بود و حالا حتی به طالبلو هم امیدوار نبود. پنالتی را زارع استادانه زد و همانطور که خیلیها پیشبینی کرده بودند بازی یک-یک بهپایان رسید. گزارشگران فوتبال در دهه 60 اینطور وقتها میگفتند: «یک-یک به سود دو تیم!»
دوربینها ول کن ژنرال نبودندصندلیهای ضلع جنوبی ورزشگاه که جایگاه آبیهاست به یکباره به روی تارتان منتقل شدند. آدم یاد آن قسمت از کارتون مورچه و مورچهخوار میافتاد که یک موریانه چوبها را میخورد. ضلع جنوبی از صندلی خالی شد. هواداران استقلال ناراحت و عصبانی و هواداران پرسپولیس خوشحال و رقصنده! قرمزها حتی یک صندلی را نشکاندند. پیروانی خیلی زود به سمت عادل فردوسیپور رفت تا با او گفتوگو کند اما خبری از سرمربی استقلال نبود. مگر دوربینهای دیگر ول کن او میشدند.
قلعهنویی میخواست به سمت رختکن برود اما دوربینهای متعدد برنامههای تلویزیونی روی او زوم کرده بودند و امیر پاسخ آنهارا میداد اما وسط گفتوگویش با دوربینها با لحن خاصش میگفت: «آقای فردوسیپور منتظر است.» او ناخودآگاه راهش را به سمت رختکن کج میکرد اما باید با تلویزیون و گزارشگر بازی هم گفتوگو میکرد. در همین اثنا هواداران استقلال با شعارهای «فوتبال با سیاست نمیخوایم نمیخوایم»، «تساوی سیاسی نمیخوایم نمیخوایم» و «مگه ما مسخرهایم؟» روی اعصاب ژنرال رفته بودند.
گارد ضد شورش وارد شد و آنها را متفرق کرد. قلعهنویی حواسش به یکی از هواداران جوان استقلال بود که مثل ابر بهار اشک میریخت و از روی صندلیهای جایگاه دو دستی میزد توی سرش و فریاد میزد: «امیرخان؛ آخه چرا علیزاده(...)را آوردی تو زمین؟ آخه چرا؟» امیر لبخند میزد و به سمت فردوسیپور میرفت.
مصاحبه مطبوعاتی وینگادا تازه شروع شده بود و پس از گفتوگوی کوتاه با عادل فردوسیپور، امیر میتوانست فرصت مناسبی برای رفتن به رختکن داشته باشد. مگرنه؟امیر در رختکنداربی رفت را به یاد دارید؟ همان لحظهای که کوشکی از کریمی غافل شد و پرسپولیس به گل تساوی رسید. ژنرال در آن بازی بیژن کوشکی را در رختکن آنچنان ادب کرد که پس از آن روز شاید کوشکی یکی از کم اشتباهترین مدافعان لیگ باشد.قلعهنویی همین که فهمید مصاحبه مطبوعاتی وینگادا دارد طولانی میشود سری به رختکن استقلال زد.
رختکنی که بیشتر شبیه به ماتمکده بود. همه سرها پایین. علیزاده که در لحظه سوت پایان در مراسم خداحافظی شرکت نکرده بود و حتی اصرار نبی برای متوقف کردن و پشیمان کردن او نزدیک بود منجر به سقوط دبیر کل فدراسیون شود، مشغول گریه کردن بود. برهانی سعی میکرد با ژنرال چشم تو چشم نشود و حالا تنها کسی که مطمئن بود به این راحتیها اشکش در نمیآید سیاوش اکبرپور بود:«آقای اکبرپور؟ تو خجالت نمیکشی؟ دو تا فرصت صددرصد رو از دست دادی؟ میدونی یعنی چی؟»اکبرپور سرش را پایین انداخت. اما امیرخان مثل فلفل قرمز شده بود. آنقدر تند شده بود که فریادهایش همه بازیکنان داخل رختکن را تکان میداد:«این هوادارها بردن پرسپولیس رو بیشتر از قهرمانی دوست دارن، یعنی شمایی که اومدید استقلال اینو نمیدونید؟ آره آقای اکبرپور؟»
از این لحظه به بعد امیرخان اکبرپور را به شیوه علی پروین استیضاح میکند که قابل چاپ نخواهد بود. حالا دیگر صدای اکبرپور هم درمیآید: «آقا مگه چی شده؟ شما که سرمربی که هستید باید تیم را جمع کنید. من قبل از اینکه شما بیای تو رختکن از همه عذرخواهی کردم.» امیر قلعهنویی دستبردار نیست. احتمالا او آن لحظه هنوز نمیدانست که تصاویر را حملات لفظی او به سیاوش اکبرپور بهطور مستقیم برای بینندگان میلیونی پخش شده است. حالا کلهاش را میچرخاند به سمت علی علیزاده. اما اشکهای علیزاده نمیتواند مانع از حمله ژنرال به او شود. صدای امیر آنقدر بلند است که آن طرف زمین هم شنیده میشود.
فریادهای امیر اشک را در چشمان علی علیزاده بیشتر میکند:«دیگه چی میخواستی بشه؟ پنج دقیقه رفتی تو زمین یک پنالتی دادی به پرسپولیس؟ آره(...)؟» اشکهای علیزاده تاثیری روی میزان عصبیت امیر قلعهنویی ندارد. فریادها بر سر علیزاده ادامه دارد. پیروز قربانی میآید تا قلعهنویی را آرام کند:«90 دقیقه زحمت بچهها با اون کار بچهگانه تو هدر رفت، چی داری واسه دفاع از خودت بگی؟ یه چیزی بگو منم قبول کنم...» حالا فرهاد مجیدی هم به پیروز قربانی میپیوندد تا بلکه ژنرال آرام شود. سر جباری پایین است. گلش با یک هند ساده پرپر شد. امیرآبادی، حیدری و برهانی قیافههای جالبی دارند. برهانی خدا خدا میکند بلکه مورد هجوم قرار نگیرد که از خوشاقبالیاش نمیگیرد.
هقهق علیزاده قطع نمیشود. همه خدا خدا میکنند بلکه زمان مصاحبه مطبوعاتی سرمربی استقلال فرا برسد. اما پیش از آن ژنرال در رختکن را میکوبد و به سمت اتاق کنفرانس میرود. عصبانیت از سر و رویش میبارد. در همین حین به یکی ازدوربینها میگوید:«من گفته بودم که امیدوارم برای مساوی شدن این بازی فشارهای بیرون وجود نداشته باشد.» همه میدانند برد در داربی برای امیر قلعهنویی حکم قهرمانی دارد اما مثل اینکه امیر یادش رفته که سرمربی استقلال تهران است. آدم یاد ناصر حجازی میافتد...