گاهی طرفداران از او میپرسند، بعد از سالها بازی جلوی ستارهها و در آن ورزشگاههای رؤیایی، چطور به ایران بازگشت؟ چطور به لیگبرتر آمد تا در این ورزشگاههای بیکیفیت و مقابل این بازیکنان بازی کند؟ جواد نکونام همیشه با احترام پاسخ این سؤال را میدهد: «گذشته، گذشته و من حالا باید به راه پیشرویم نگاه کنم.» شاید نکو با این پاسخ میخواهد خود را آرام کند و شاید این عین واقعیت است اما برای ایرانیها که فرهنگ زندگی با گذشته است، پاسخ او نامأنوس مینماید.
*بهترین هافبک دفاعی که مقابل او بازی کردهای، اصلاً بهترین هافبک دفاعی دنیا کیست؟
در حال حاضر ژاوی آلونسو و بوسکتس.
*بازی مقابل کدام سختتر است؟
مقابل آلونسو که نسبت به بوسکتس خشنتر است.
*به نظرت کاملترین هافبک دفاعی تاریخ چه کسانی بودند؟
روی کین و دونگا. این دو الگوهای من بودند.
*جایگاه هافبک دفاعی چیست؟ بگذار برایت یک مثال بزنم تا روشن منظورم را بفهمی. وقتی ماکه لهله از رئال رفتند، همه گفتند به خاطر او این تیم بزرگ افت کرد.
من هم روشن پاسخ میدهم. الان دو بازیکن در تمام مسابقات رئال فیکس بودهاند، ژاوی آلونسو و کریس رونالدو. اینها بیشترین بازیهای فصل را انجام میدهند، به خاطر پوزیشنی که در زمین دارند. بوسکتس هم در تمام بازیهای مهم فیکس بارساست، این خودش نشان از جایگاه یک هافبک دفاعی مطمئن میدهد.
*به تو در اسپانیا میگفتند خاویار ایرانی. چرا؟
نمیدانم. سال اولی که در اسپانیا بودم، طرفداران و همینطور رسانههای اسپانیایی این اسم را روی من گذاشتند.
*و در تهران هم شدی قزلآلا!
(خنده)
*تو روبهروی رونالدو و مسی بازی کردهای. دوست نداریم بپرسیم که مثلاً آنها به تو چه میگفتند. میخواهیم از بعد فنی نگاه کنیم، مسی و رونالدو چه تفاوتی دارند. این را از تو میپرسیم که مقابل هر دو آنها بازی کردهای.
اول از همه برای قضاوت درباره یک نفر باید از او اطلاعات داشته باشی، یعنی بدانی نحوه زندگیاش چطور است، در این صورت میتوانی دربارهاش نظر بدهی. من و هر بازیکن دیگری، اینها را از مسی یا رونالدو نمیدانیم ولی چیزی که من میدانم این است که رونالدو حرفهایترین بازیکن دنیاست. او ساعت 12 شب را ندیده است، این را همه میگویند. در اسپانیا شما باید صبح تمرین کنی به خاطر همین صبح زود باید از خواب بیدار شوی، خود بازیکنان رئال هم همیشه رونالدو را مثال میزنند. مسی هم همینطور، او اینقدر گل میزند اما سؤال این است که چطور این همه انگیزه در خود تولید میکند که بتواند با قدرت ادامه بدهد ولی نظر من را بپرسید، مسی بهتر از رونالدوست چون اگر نبود که چهار توپ طلا پشتسر هم نمیبرد ولی چیزی که وجود دارد، تفاوت در سبک بازی آنهاست. فوتبالشان فرق دارد ولی در نهایت به یک نتیجه میرسیم و آن برتر بودن مسی است.
*خب درباره تفاوتهای آنها بحث زیاد است، مثلاً رونالدو بهتر هد میزند، کاشتهزن ماهری است. استایل بهتری دارد و فانتزیتر است و سرعتش بالاتر. تو از این بعد به ماجرا نگاه کردهای؟
ولی مسی بهتر است، برای انتخاب بهترین بازیکن دنیا کسی به شوت و هد نمره نمیدهد، میگویند این خوب است. این بهتر و مؤثرتر است، ما باید اینطور به قضیه نگاه کنیم.
*وقتی مقابل رونالدو بازی میکنی، باید بیشتر حواست به چه چیزی باشد؟
سرعتی است و قدرتی. اگر فضا داشته باشد بدبخت هستید! (خنده) یک لحظه غاقل شوی، باید دنبالش بدوی اما تا برسی کار خودش را کرده است و تو باید این فضا را از رونالدو بگیری. با قدرت بدنی بالا راحت دفاعها را دور میزند به خاطر همین خود ما همیشه سعی میکردیم فضا را بگیریم تا رونالدو تکان نخورد! نباید آزادش گذاشت.
*مسی چطور؟
مسی... مهارش سختتر است. وقتی جلوی او هستی، نباید به جثهاش نگاه کنی، فکر نکنی چون تو بزرگی، قدرت داری میتوانی مهارش کنی. مسی را ظریف میپنداری ولی محکم بازی میکند. کارهای ریزش... واقعاً هر بازیکنی نمیتواند کنترلش کند، به راحتی از فضا استفاده میکند و تک به تک میشود. در شلوغی میداند کجا بزند و کجا نزند، وقتی ژاوی و اینیستا پشتسرش هستند، تحرک مسی بیشتر است.
*میگویند مسی از بارسا برود موفق نمیشود. تو چقدر با این ایده موافقی؟
موافق نیستم. 20 بازیکن دیگر هم در بارسلونا هستند، چرا مسی؟ چرا او ستاره شده؟ چون مسی است. 20 تای دیگر هم میخواهند مثل او باشند ولی نمیتوانند. اشتباه است اگر در این باره بحث کنیم.
*شاید تفاوت اخلاقی مسی و رونالدو، همان عاملی است که باعث محبوبیت بیشتر ستاره آرژانتینی شده. آیا چیزی که از بیرون میبینیم درست است؟
مسی در هر استادیومی غیر از مادرید، اگر خوب بازی کند تشویق میشود. خب طرفداران ناراحت میشوند وقتی به تیمشان گل میزند ولی در مجموع دوستش دارند، بگذارید از استادیوم شهر خودمان مثال بزنم، وقتی رونالدو به زمین میآمد تا گرم کند، اذیتش میکردند تا لحظهای از زمین بیرون برود. او حتی یکی، دو بار جلوی اوساسونا عصبی شد و نزدیک بود کار به دعوا بکشد ولی مسی نه.
*آیا واقعاً رونالدو مغرور است؟
نحوه برخورد او با بازیکنان یا حرکاتی که در زمین انجام میدهد باعث میشود طرفداران عصبانی شوند ولی ما داریم درباره یک دنیا و یک فوتبال حرفهای حرف میزنیم. به هر حال مردم گاهی احساساتی میشوند...
*یک فرضیه قوی وجود دارد و آن این است که اگر رونالدو یا مسی از لالیگا بروند، مسابقات جذابیت خود را از دست میدهد.
قبل از مسی در بارسا، رونالدینیو بود. قبل از رونالدو هم زیدان و فیگو. پس اگر آنها هم بروند، فوتبال ادامه دارد. لالیگا دوباره ستاره خواهد داشت.
*اما اینها متفاوت هستند. زیدان فوق العاده بوده ولی حالا تقابل رونالدو و مسی این جذابیت را به وجود آورده است.
من هم منکر این جذابیت نیستم ولی همیشه وقتی یک ستاره میرود، دیر یا زود یک ستاره دیگری جایش میآید. مگر رئال ستاره کم داشته؟ زیدان، فیگو، کارلوس، رونالدوی برزیلی... میدانید، امتیاز ویژه لالیگا این است که همه بزرگان دنیا میخواهند آنجا بازی کنند.
*تو به فوتبال ژاوی علاقه زیادی دارد. ظاهراً رابطه شما نیز دوستانه است.
بله، خب من چند سالی است به عنوان کاپیتان ایران در مراسم بهترینها رأی میدهم. وقتی لیست اعلام میشود، بازیکنها میفهمند چه کسانی به آنها رأی دادهاند. من هر سال به ژاوی رأی میدهم، این امر را او متوجه شد و پیش از یکی از مسابقات کنار من آمد و تشکر کرد. به او گفتم امیدوارم یک روز توپ طلا را ببری. خیلی دوست دارم که برنده باشی، از آن پس رابطه ما خوب شد.
*در بارسلونا و در قلب خط دفاعی مهرهای مثل پویول وجود دارد. رئال سابق هیرو را داشت به عنوان رهبر. تو میتوانی درباره این نقش توضیح بدهی؟
یک چیز مهم درباره پویول و بارسا وجود دارد، پویول به تیم اعتماد بهنفس میدهد. او همیشه عطش دارد، همیشه تعصبش را در زمین میبینی و وقتی پویول هست تیم اعتماد بهنفس دارد. کارلوس با دعوا و درگیری و تحرک، بازیکنان را به جلو میبرد تا محکم و با قدرت بازی کنند. من این را با چشم دیدهام. شاید شما بیرون زمین متوجه نشوید، باید در زمین باشید و در مقابل بارسا تا حرفهایم را درک کنید.
*در بارسا دوستی عمیقی به ظاهر وجود دارد. آنها اغلب از مدرسه فوتبال باشگاه آمدهاند ولی در رئال معمولاً ما یک تیم منتخب میبینیم که ستارهها از نقاط مخالف گلچین شدهاند. آیا این برتری بارسا نسبت به رئال است؟
رفاقت و دوستی تأثیرگذار است؛ در استقلال، پرسپولیس، بایرن مونیخ، میلان و... چیزی که وجود دارد این است که آنها موقع رفاقت، رفاقت میکنند و زمان دعوا، دعوا. همهچیز سرجایش است. به خاطر همین میبینی دربی الکلاسیکو متمایز است. ژاوی و راموس دوست و رفیقند ولی در زمین، تخته سینه هم میکوبند. آنها میدانند وقتی تیم نتیجه میگیرد، جایگاهشان بالاتر است ولی من حرف شما را منکر نمیشوم، در بارسا دوستی بیشتر است چون از ردههای پایینتر کنار هم بودهاند. پیوند آنها عمیقتر است.
*بازیکنان رئال و بارسا قبل از الکلاسیکو برای هم کری نمیخوانند اما در زمین، همدیگر را میزنند؛ درست برعکس دربی ما.
خب در این شش سالی که من آنجا بودم، خیلی کم دیدم کری بخوانند. قبل از مسابقه کری نمیخوانند ولی در زمین دیگر همهچیز را میبینید اما طرفداران دو باشگاه واقعاً کری دارند. گهگاه دیدهام بازیکنان پس از مسابقه برای هم کری میخوانند.
*بعضی وقتها ضربههای بدی به هم میزنند.
برای آنها بیرون و داخل فوتبال یک چیز مجزاست، وقتی به زمین میروند، یک 90 دقیقه در پیش دارند با هزار اتفاق. سرشار از انگیزهاند که از تیمشان دفاع کنند، نمیتوانند بیتفاوت باشند و سرسری بگذرند و به خاطر همین میبینید چطور همدیگر را میزنند. اینها شخصی نیست، به خاطر تیمشان چنین ضرباتی به هم میزنند.
*در اسپانیا هم شب قبل از بازی، بازیکنان را به هتل میبرند تا شام بخورند و دست در دست هم، فردایی خوب برای هم آرزو کنند؟!
(خنده) اصلاً. در فرهنگ و فوتبال آنها چنین مسائلی جایی ندارد. نکتهای که درباره الکلاسیکو وجود دارد این است که حتی اگر بازی به زد و خورد بکشد، دو روز دیگر تمام است. رونالدو با دست به سینه گواردیولا میکوبد ولی در پایان بازی کسی یادش نیست. حتی از گواردیولا چنین سؤالی نمیپرسند ولی آنها با خاطرات بازیها زندگی میکنند، از آنها درس میگیرند و تمام میشود ولی برای ما اینطور نیست.
*وقتی در پمپلونا بودی یکی، دو بار مصاحبه کردی و گفتی تیمی در تهران هست که در آن از فوتبال خداحافظی میکنی. چرا رک نمیگفتی استقلال؟
وقتی شما پیراهن تیمی را به تن میکنی، سخت است که بگویی فلان تیم را دوست داری. در دنیای حرفهای این یک اشتباه است ولی فکر کنم شما خوب میدانستید منظور من استقلال است.
*نمیتوانستی زودتر از اینها به استقلال بروی؟
وقتی پاس بودم، استقلال پیشنهاد داد. با هم حرف زدیم ولی شرایط پاس بهتر بود و در این باشگاه ماندم.
*بحث درباره لالیگا را تمام میکنیم و به تیمملی میرسیم. نکونام با 131 بازی ملی، میخواهد رکورد بشکند؟
خبر نداشتم چند بازی ملی دارم، آمار از دست آدم در میرود. ولی پوشیدن پیراهن تیمملی برای من افتخار است. هر کس آرزو دارد با افتخار و تمام وجود بیاید، این پیراهن را بپوشید. در تمام دوران فوتبالم چه وقتی جوان بودم و چه حالا در این سن، آرزوی پوشیدن پیراهن تیمملی را دارم. این لباس ارزش زیادی دارد، دوست دارم همیشه با تمام توان برای تیمملی بازی کنم. نه من، همه فوتبالیستها آرزوی پوشیدن پیراهن تیمملیشان را دارند. من اصلاً به فکر رکورد زدن در تیم ملی نیستم.
*اولین بار اگر اشتباه نکنیم پورحیدری تو را به تیمملی دعوت کرد ولی بلاژوویچ نخستین بار در دیدار عربستان در مقدماتی جامجهانی 2002 به تو بازی داد.
بله، با اینکه دقیق نمیدانستید ولی درست گفتید!
*رمز این ماندگاری چه بود؟ خیلی از جوانها زود میآیند و زود میروند. چطور شد سالها ماندی؟
با تمرین زیاد، تلاش و هدفگذاری. من همیشه خوب برنامهریزی کردهام ولی مهمترین عامل، همان تمرین کردن است.
*ولی تو با تیمملی به موفقیت بزرگی نرسیدی، البته اگر صعود به جامجهانی را فاکتور بگیریم.
بله، الان دوست دارم در آسیا قهرمان شویم. نمیدانم به این آرزو میرسم یا نه. رفتن دوباره به جامجهانی نیز بزرگترین آرزوی من است.
*سال 2004 در چین، حق ایران قهرمانی بود. در نیمهنهایی آن اتفاقها افتاد و ایران در نهایت سوم شد. یادش هستی هنوز؟
داور به خاطر میزبانی چین، سر ما را برید تا آنها به فینال بروند و در نهایت هم ببازند. حق ما فینالیست شدن بود و بعد قهرمانی. ما میتوانستیم ولی نگذاشتند.
*بهترین تیمملی در این سالها کدام تیم بود؟
تیم برانکو. واقعاً قوی بود، البته تیمملی جام ملتها مالزی هم قدرت زیادی داشت ولی تیم برانکو، تیم برتر بود.
*بهترین بازی ملیات را میتوانی بگویی؟
سخت است. بازی ملی خوب زیاد داشتهام.
*مهمترین گلهای ملیات کدامها بود؟
گلی که اخیراً به کره زدم. گلی هم که در بازی رفت مقدماتی جامجهانی 2010 به عربستان زدم، واقعاً چسبید. اولین بازی ما بود و علی دایی نیز روی نیمکت مینشست. یا گلی که در تهران با کاشته به کره زدم ولی در دقایق آخر با یک اشتباه بچگانه و فردی از دست رفت و بازی مساوی شد.
*بهترین تورنمنتی که داشتی، کدام بود؟
برای خودم جام ملتهای چین. جام ملتهای مالزی هم برایم خوب بود، پوسان هم همینطور. جامجهانی 2006 هم برایم خیلی خوب بود چون بعد به اوساسونا رفتم. یادش به خیر، وقتی که به اوساسونا رفتم سیگاندا، سرمربی تیم به من گفت خوب شد دو کارت زرد گرفتی و بازی آخر را از دست دادی تا از چشم دلالها دور بمانی!
*البته قرار بود پیش از جامجهانی به کایزرسلاترن بروی ولی آجرلو نگذاشت. یادت هست؟
داستانی برای خودش دارد. همراه تیم ملی در هتل اسقتلال بودم، زنگ زدند که مدیر لاترن به تهران آمده و میخواهد تو را ببیند. مرخصی گرفتم و به هتل او رفتم، نشستیم و با هم حرف زدیم، تمام کارها تمام شد و توافق کردیم. چمدانم را بستم که بعد از بازی تیمملی به آلمان بروم ولی دنیزلی به آجرلو گفت اگر جواد برود، من هم چمدانم را جمع کردهام و میروم. او به من علاقه زیاد داشت، میتوانید از سردار آجرلو این چیزها را بپرسید، حتی خود سردار موافق بود بروم چون پول خوبی گیر باشگاه میآید ولی دنیزلی نگذاشت. او بعد من را دید و گفت تو باید به لیگ اسپانیا بروی، صبر کن، روزهای خوب در پیش است. درست حدس زده بود، منتظر ماندنم و بعد اوساسونا... وقتی به اسپانیا رفتم با او تماس گرفتم به من گفت جواد دیدی به تو چه گفتم، دیدی پیشبینی میکردم، البته گفت میتوانستی حتی به تیم بزرگتری بروی.
*گفتی دنیزلی. از علاقهات به او خوب میدانیم.
به نظرم دنیزلی بهترین مربی خارجی فوتبال ایران بود. این جمله من را کسانی درک میکنند که با او کار کردهاند. واقعاً عالی بود؛ از همه نظر.
*میگویند دیکتاتور بود. آیا از او میترسیدید؟
نه، ترسی نبود. دنیزلی دیسیپلین داشت. حرف اول و آخر را میزد. اگر دیر میرسیدی جریمه میشدی. من هیچوقت دیر نرسیدم سر تمرین ولی دیده بودم با بچههایی که دیر میرسیدند، چه میکرد.
*دنیزلی به حقش در فوتبال ایران نرسید؛ حداقل به یک جام. آن بازی العین در لیگ قهرمانان فراموش شدنی نیست.
وقتی به امارات رفتم تا بازی کنم، عربها به من میگفتند چطور بازی 3 بر یک را مساوی کردید. خودشان تعجب کرده بودند. فوتبال بود و یک غفلت...
*دلت برای دنیزلی نسوخت؟
چرا، واقعاً دلم سوخت. روز بعد از بازی که سر تمرین آمد، با حالت خاصی کنار زمین چمن نشست. گفت میدانید چرا این مدلی چمن را زده بودیم؟ چون میخواستیم چمن یک نیمه جلوی دروازه آنها بلند باشد تا استفاده لازم را کنیم ولی افسوس به ضرر خودمان شد.
*هنوز دوست داری با او کار کنی؟
بله، هنوز دوست دارم با دنیزلی کار کنم.
*تو فوتبال ملیات را مدیون بلاژویچ هستی؟
اول از همه مدیون حسین آقای فرکی و پورحیدری که به تیم ملی دعوتم کرد. بعد از آنها بلاژویچ. نه تنها من، خیلی از فوتبالیستهای ایران مدیون بلاژویچ هستند. فوتبال کشور ما مدیون اوست.
*اما تصویر خوبی از بلاژ درست نشده. این را قبول داری؟
اتفاقاً به من و فوتبال ایران خدمت کرد. مهم این نیست که دربارهاش چه میگویند، مهم این است که به فوتبال ما خدمت کرد. بعد از رفتن بلاژ، 15 بازیکن خوب داشتیم، بلاژ انتخابهای خوبی داشت وروی بازیکنانی دست گذاشت که تا چند سال برای فوتبال ایران بازی کردند. کسی باورش میشد میرزاپور بیاید و گلر اول ایران شود؟ 80 بازی ملی انجام دهد؟ کسی فکر میکرد من بیایم و الان 131 بازی ملی داشته باشم؟ یا رحمان رضایی که به فوتبال ایتالیا رفت. اینها چیزهای خوبی است که باید ببینید.
*ولی به او میگفتند شومن.
اینها چیزهای بیرونی است. ما باید خدمات فوتبالیاش را ببینیم. من نمیتوانم درباره آن مسائل حرف بزنم ولی درباره فوتبال چرا.
*به نظر تو بهترین مربی تیمملی چه کسی بود؟
اول برانکو و بعد کروش. این دو مربی واقعاً خوب بودند و هستند.
*شماره شش را کی پوشیدی؟
در تیمملی جوانان رحیم میرآخوری این شماره را به من داد. از همان موقع به شش علاقهمند شدم و تا الان این شماره را میپوشم.
*برایت خوششانسی میآورد؟
نه، این شماره را دوست دارم. تا به حال هم به این فکر نکردهام که عوضش کنم.
*به یک سؤال اساسی میرسیم. ما یکی از بهترین مربیان دنیا را به تهران آوردهایم که با او راحتتر به جامجهانی برویم ولی کجای کار ایراد داشت که حالا دوباره با اما و اگر روبهرو هستیم؟
واقعیت فوتبال ما همینی است که الان میبینید. وقتی این همه انتقاد بدون راهکار میشود، نتیجهاش آسیب دیدن تیمملی است. وقتی برنامهریزی نمیکنیم، نتیجهاش این است که ازبکستان ما را میگیرد، مگر این تیم چند بازیکن در اروپا دارد؟ فکر کنم دو بازیکن آن هم در روسیه. الان عربها به جای بازیکنان ایرانی ازبک میگیرند. در رنکینگ فیفا ما را گرفتهاند که البته زیاد مهم نیست ولی این نشان میدهد ما باید برای موفقیت برنامهریزی طولانی مدت کنیم. این نیست که کروش بیاید و بعد مستقیم به جامجهانی برویم، وقتی ما برنامهریزی نداشته باشیم در دراز مدت به مشکل میخوردیم. الان ما حتی به جامجهانی هم برویم، نمیتوانیم بگوییم تمام مشکلات فوتبال ما تمام شده است.
*این درست است که ما فقط از او جامجهانی را بخواهیم؟
این درست نیست. کجای دنیا با یک اسم به جامجهانی رفته است. رایکارد را دیدید که با بارسا چطور نتیجه گرفت ولی آیا در عربستان هم موفق بود؟ به این چیزها نیست. به این نیست که چون مربی اسم دارد تمام است و رفتهایم جامجهانی. ما باید برنامهریزی کنیم بعد به فکر موفقیت باشیم.
*اگر شکست بخوریم، کروش باید برود؟
ما باید برنامهریزی کنیم تا همیشه مدعی صعود به جامجهانی باشیم، مثل کشورهای ژاپن و کره. الان در کره مربی خارجی میآید، موفق است، داخلی میآید موفق است. ما هم باید شرایط خود را این صورت کنیم.
***
سیگاندا
سیگاندا... مربی جوانی بود. من را دید و خوشش آمد و به من خیلی کمک کرد. با به موقع استفاده کردن از من، باعث محبوبیت من شد. اولین بار در یک بازی دوستانه یک بازیکن را به من سپرد، حریف کرنر زد و توپ را دفع کردند، من یار را ول کردم اما توپ در یک رفت و برگشت به او رسید و گل زد. بعد از بازی، یقه من را گرفت، واقعاً یقهام را گرفت، نه شوخی و گفت وقتی به تو میگویم یار بگیر، همینطوری که تو را گرفتهام او را بگیر!
کاماچو
نیاز به صحبت ندارد. وقتی به سانتیاگو برنابئو میرود کل استادیوم بلند میشوند و برایش دست میزنند. مربی بزرگی برای تاریخ رئال و اسپانیا بوده. اگر او به ایران میآمد، برای فوتبال ما خوب میشد. کاماچو خاویار ایرانیها را دوست داشت. یکی از دوستانش در مادرید رستورانی داشت که خاویار سرو میکرد، خیلی از خاویارهای ایرانی تعریف میکرد.
مندلیبار
یک مربی ساده، با هوش و حریص. موقع تمرین، تمرین و موقع شوخی شوخی. با بازیکنان خیلی حرف میزد، به بچهها تحرک مضاعف میداد و واقعاً دلسور بود و مهربان. در اوساسونا یک بازی داشتیم به اسم پدل و یکی به اسم اینفرونتن. همیشه میایستاد و با ما بازی میکرد. یک نوع بازی دیواری بود، واقعاً با همه ما رفیق بود.
مسی
این عکس برای گذشته است. الان باید به این فکر کنم که جلوی کی بازی میکنم. برای من همه بازیکنان قابل احترام هستند، من دیگر نباید بگویم حسرت آن روزها را میخورم حسرت بازی مقابل مسی و ستارههای دیگر را. آن مربوط به گذشته است، من باید فکر کنم الان کجا هستم. درباره این مسابقه هم باید بگویم که فقط دویدم، وقتی جلوی بارسا بازی میکنی کاری نمیتوانی بکنی جز دویدن و کمتر گل خوردن. البته فراموش نکنید ما بارسا را شکست دادیم و سال گذشته این اتفاق افتاد.
پهپه
بعد از اینکه دست مسی را لگد کرد، با خودم گفتم در بازی برگشت در پمپلونا او را میزنم! (خنده) جدی فکر کرده بودم و آن صحنه ناراحتم کرد. حرکت زشتی بود، با پا دست مسی را لگد کرد. کل رسانهها دربارهاش نوشتند، خودش مجبور شد عذرخواهی کند. از شانس من، روز بازی با ما غایب بود! در اسپانیا، پهپه منفور است. میگویند در بیرون زمین پسر خوبی است ولی در زمین شخصیتش فرق دارد. اتفاقاً شاگرد کروش بوده، یک بار یارگیر من بودم و وقتی حرف زدیم گفت مربیات مربی من هم بوده. وقتی کروش را دیدم به او گفتم و گفت، با اینکه مصدوم بود همراه تیم به جامجهانی آمد و به زور آمپول بازی کرد.
هیگواین
چهارچوبشناس. با کوچکترین موقعیتی تیر خلاص را میزند. در آن بازی احتمال داشت که من نیمکتنشین باشم ولی وقتی بازی کردم، قبل از بازی تازه به تمرینات برگشتم و فکر نمیکردم فرصت پیدا کنم ولی مربی به من بازی داد. خودم تعجب کردم، در آن بازی چهار تا از رئال خوردیم.
شماره هشت
مسعود مصدوم شد و به جای چهار ماه دوری، مجبور شد نزدیک به دو سال دور باشد. بعد از عمل دومش بود که گفتند باید دوباره عمل کنی. دوست داشتم کاری کنم که مسعود خوشحال باشد. اتفاقاً در آن تایم در اسپانیا نبود و به آلمان رفته بود، وقتی با زاراگوزا گل زدم، با انگشت عدد هشت را نشان دادم. سنت خوبی در اوساسونا داشتیم، به مصدومها توجه زیادی میشد.
دست دادن به ستارههای بارسا
بازی جلوی بارسا همیشه جذاب بود. اولین بازی لالیگایی را جلوی آن انجام دادم. 3 بر صفر عقب بودیم که سیگاندا از من خواست به زمین بروم. خیلی راحت بازی کردم و هرچند بازیکن بدی نبودم ولی کمکم تبدیل به بازیکن فیکس اوساسونا شدم.
تمرین اوساسونا
کسی حق نداشت به تمرین دیر برسد. دیر میرسیدی جریمه میشدی. یک ساعت قبلش باید صبحانه میخوردی و نیم ساعت قبل سر تمرین حاضر میشدی. همیشه رأس ساعت 10:30 دقیقه وسط زمین آماده تمرین بودیم. اصلاً خبری از بینظمی نبود و همه چیز عالی بود.
داوید ویا
بازی کردن در نوکمپ واقعاً سخت است. ورزشگاه بزرگ است و به خاطر ارتفاع وحشتناکی که سکوها دارد، تحتتأثیر قرار میگیری. تازه باید جلوی بارسا بازی کنی، آنها خوب بازی میکردند و مجال حمله به شما نمیدهند. بابت این صحنه هم همین جا از ویا معذرتخواهی میکنم و از راه دور میبوسمش! (خنده)
آلونسو
واقعاً بازیکن خوب و دوست داشتنیای است؛ هم از نظر شخصیتی و هم از نظر فوتبالی، البته در بازی خشن است ولی باید از بعد فوتبالی نگاه کنی.
کاپیتانی با پویول
در تاریخ اوساسونا من اولین بازیکن غیر اسپانیایی هستم که در یک بازی رسمی بازوبند کاپیتانی این تیم را به دست بستم. برای من یک افتخار بزرگ بود، برای من، کشورم و فوتبال ایران. آنجا میگفتند کاپیتان تیم یک ایرانی بوده است. نمیگفتند نکونام میگفتند او ایرانی است. این مسابقه در جامحذفی بود که 4 بر 2 باختیم.
گل به رئال مادرید
وقتی گل زدم، اصلاً متوجه موضوع نبودم. بعد که بازی تمام شد، متوجه شدم چه کار بزرگی انجام دادهام. گل زدن به رئال مادرید، آن هم در مادرید و برنابئو. بازی کردن مقابل این تیم آرزوی بازیکنان ایرانی است ولی من حتی گل زده بود. گلی حیاتی و مهم در تاریخ فوتبالم بود. همیشه به آن افتخار میکنم.
تیمی اوساسونا
اوساسونا علاقه زیادی داشت با ایران بازی کند. آنها علاقهمند بودند به ایران بیایند. همیشه بیشترین کاربر سایت اوساسونا را ایرانیها داشتند، آنها زیاد به سایت باشگاه میآمدند. مسئولان باشگاه اعلام کردند علاقه زیادی دارند در یک تعطیلی به ایران بیایند ولی نشد. کلاً اسپانیاییها دوست داشتند درباره ایران بدانند، با من که مصاحبه میکردند مدام از ایران میپرسیدند و البته سیاست که من میگفتم برای فوتبال آمدهام نه چیز دیگری.