روزی که مرد مریخی مجسمه خودش را ساخت!
محمد سررشته داری *
کار گره خورده بود امیر اردشیر قلعه نوعی می دانست که سایپا با تقوی آمده تا اعاده حبثیت کند.
در واقع او آرزو می کرد که بعد از شکست سنگین 4 بر صفر آنهم در جام حذفی دوباره خیلی سریع با استقلال رو در رو شود و بتواند لشکر شکست خورده اش را با گرفتن یک تساوی دوباره سرپا کند و به همه حتی شاگردان خودش هم بفهماند که آن بازی یک اتفاق بوده است!
با همین تفکر شطرنج آغاز شد سایپا دژ دفاعی و قلعه ای تسخیر ناپذیر را با تفکر مساوی گرفتن به میدان فرستاده بود و پرس دستور اول و آخر بود و من تو من پایه هر حرکتی به هنگام در اختیار داشتن توپ توسط استقلالیها!
تیک تاک ساعت روی اعصاب بود و هر لحظه که می گذشت کار برای استقلال سخت تر می شد امیر اردشیر هر چه کار جلوتر می رفت انگار عصبی تر می شد!اما به یکباره عوض شد امگار با برق 220 ولت خشک شد تو گویی هیچ کس را نمی دید نو گویی کنار تلویزیون نشسته و در تنهایی محض فوتبال می بیند تو گویی همهمه ها را نمی شنید !امیر قلعه نوعی یک برون گرای کامل است برون ریزی اش در بیشترین دوز ممکن است که تا کنون چیزی شبیه آن ندیده ام همه احساسش کف دستش است!خشم ،خوشحالی،دلخوری و ...
برای من درونگرا که همه چیز را در درون خودم نگه می دارم چنین موجودی انگار از کره مریخ آمده است!یک آدم فضایی دگر اندیش!
اما همان آدم برون گرا هر ثانیه ساکت تر می شد بازی را رها کرده بودم و به عکس العملهای امیر قلعه نوعی چشم دوختم و کاملا سعی کردم آنالیزش کنم!دستها در جیب و شبیه به مجسمه!
راست می گوید اگر در کشور دیگری بود باید مجسمه اش را می ساختند!به یاد مجسمه بنا پارت افتادم او هم دست در جیب داشت درست مثل امیر اردشیر با این تفاوت که امیر قلعه نوعی پشت آن درجات ژنرالی قلبی از طلا دارد!
احساس کردم هیچ چیز نمی شنود او در حال شنا کردن درامواج تیمش بود که سخت موقعیت می ساخت و کند جلو می رفت .
ما روزنامه نگارها بر اساس ذات منتقدی کارمان هیچکس را قبول نداریم و همیشه نیمه خالی لیوان را می بینیم داشتم بر همین اساس فکر می کردم که اگر من بودم سیستم را 4-4-2 می کردم و با توجه به روز بد حاتمی او را با حمودی عوض می کردم.
دوباره به خودم آمدم امیر اردشیر همچنان مثل مجسمه ایستاده بود و چند دقیقه بود که با هیچکس حرف نمی زد!
انگار خودش مجسمه اش را ساخته بود!
به سمت نیمکت برگشت به یکباره همان آتشفشانی شد که همیشه هست و فریاد زد:حمودی را بگویید بیاید!
سیستم 4-4-2 حمودی جانشین موسوی!
موسوی موقعیت می ساخت البته به سختی اما می ساخت،داشتم به این فکر می کردم که چرا موسوی؟
غرق در افکارم بودم که دوباره مرد برون گرای مریخی شروع کرد به هدایت تیمش پس از یک سکوت چند دقیقه ای و شنا کردن در امواج حملات استقلال با همه انرژی!
تعویض انجام شد حمودی به میدان رفت و استارت اول را زد و سانتر و گل!
همه در حال خوشحالی کردن بودند و من غرق در افکار خودم!
بعد از چند ثانیه نکته را گرفتم همان فوت کوزه گری را متوجه شدم بله امیر قلعه نوعی 4-4-2 کرد حمودی را به میدان فرستاد تا اینجا همان بود که من فکر می کردم اما فرزاد بلند بالا و سرزن را نگه داشت تا سر بزند و ارسالهای خسرو و حمودی را گل کند حملات زمینی جواب نداده بود و امیر اردشیر داشت علاوه بر تغییر سیستم تغییر تاکتیک هم می داد!از زمین به هوا
بی اختیار پس از آرام شدن نیمکت جلو رفتم و با وجود نگاه سنگین داور چهارم مطمئن تر از همیشه مرد مریخی را صدا کردم:
امیر خان!
برگشت و با تعجب نگاهم کرد نگاه پرسشگری داشت انگار صد تا سوال در ذهنش بود
دستم را دراز کردم و گفتم :تبریک می گویم تعویضت طلایی بود
خنده تلخی کرد به معنای ده سال انتقاد!
می دانم در ذهنش چه گذشت
اما برایم مهم نبود باید این تبریک معنا دار را به او می گفتم باید به مرد مریخی می گفتم که در این میان و در این پست کارش حرف نداردحتی اگر من یک منتقد ده ساله بوده باشم باز هم فرقی ندارد مهم موفقیت تیم است که تار و پودم برایش می تپد و صداقت تنها حسنی است که خداوندگار به من داده است
اتفاقا امروز که از نزدیک با مرد مریخی کار می کنم انتقادهای بسیار بیشتری دارم از مردی مهربان و با هوش که تصویرساز خوبی نیست
کاش یکروز با خیال راحت و بدون نگرانی از عقبه ده ساله بتوانم با مرد مریخی حرف بزنم و نکاتی را در مورد رسانه به او بگویم به هر حال او مرد مریخی فوتبال است اما این به آن معنی نیست که در مورد رسانه و تصویر هم همه چیز را می داند نه نمی داند که اگر می دانست اینهمه منتقد بی دلیل به خود نمی دید چرا که او لایق تندیس شدن و مجسمه شدن هست او کارش را بلد است بهتر از همه،اما بلد نیست این بلدیت را نشان کسی دهد ،البته اخلاقش هم چنین نیست.
* مدیر روابط عمومی و مدیر رسانه ای باشگاه استقلال