اتفاقاً سال قبل همین زمان بود که او را همراه مجتبی زارعی دعوت کردیم و مصاحبه
مفصلی با این بازیکن انجام دادیم اما حالا شرایط فرق میکند. ایمان که یک اتومبیل
شیک و آبیرنگ خریده، حدود یک ساعت مهمان ما بود و در مورد هرچیزی که فکرش را
بکنید، با ما صحبت کرد. خودتان این مصاحبه را بخوانید تا با این بازیکن بیشتر آشنا
شوید. با این توضیح که او کمی «جوگیر» است!
*کلاً خیلی خوب گل میزنی!
شما لطف دارید! کار خداست که این توانایی را به من داده است.
*تو سال قبل به خبرورزشی آمده بودی و همه چیز را در مورد خودت گفتی
اما چه شد که از نفت تهران به استقلال آمدی؟
امیر قلعهنویی مرا میخواست و این اتفاق رقم خورد که به استقلال
بیایم. فصل قبل، من آقای گل لیگ بودم که به خبرورزشی آمدم اما پس از آن، اتفاقاتی
رخ داد که خیلیها فکر کردند افت کردهام و فوتبالم تمام شده است. خدا را شکر حالا
توانستم به درخواست قلعهنویی استقلالی شوم و خودم را تا به حال نشان دادم.
*نگفتی چه شد که به اینجا رسیدی؟
امیرخان گفت بیا، من هم با باشگاه نفت صحبت کردم. مسئولان باشگاه نفت
تهران جزو حرفهایترین و دلسوزترین مدیران فوتبالی هستند که همیشه هوای بازیکنان
جوان را دارند. آنها این مسئله را پذیرفتند که من از لیست نفت خارج شوم و به
استقلال بیایم. البته استقلالیها برای جذب من، دو بازیکن خود به نامهای امین
منوچهری و میثم حسینی را به نفت بدهند. همه چیز ردیف شد تا اینکه یک مشکل پیش
آمد.
*چه مشکلی؟
میثم حسینی در حین مذاکراتش با باشگاه نفت به مشکل خورد. فکر میکنم
مشکلش، مالی بود. بعد از دو، سه روز یکی از مسئولان باشگاه نفت به من زنگ زد و گفت
بیخیال استقلال شو و به کارت در نفت ادامه بده. من هم همین کار را کردم اما یک روز
بعد از آن، با من دوباره تماس گرفتند و گفتند حسینی قبول کرد با نفت کنار بیاید.
رضایتنامهات را برای رسیدن به استقلال صادر میکنیم. بقیه ماجرا را هم که خودتان
میدانید.
*معمولاً بازیکنانی که به استقلال یا پرسپولیس میآیند، کمی طول
میکشد که به ترکیب اصلی برسند اما تو این شانس را داشتی که فوراً در ترکیب قرار
بگیری. قضیه چه بود؟
افتخار بزرگی برای من رقم خورد. خودم هم این انتظار را نداشتم ولی
امیرخان به من اعتماد کامل داشت و اجازه داد که به میدان بروم. البته این را بگویم
که قبل از حضور در استقلال، همیشه مقابل تیمهای قلعهنویی بهترین بازیهایم را
انجام میدادم. چه زمانی که ایشان در تراکتورسازی بود و چه وقتی که سرمربیگری
استقلال را برعهده داشت.
*بازی با گهر، واقعاً در ترکیب اصلی بودی؟
نه همه چیز یکدفعه اتفاق افتاد!
*یعنی چی؟!
اگر خاطرتان باشد روز بازی با گهر وقتی ما رفتیم به دورود، ورزشگاه
اصلاً شرایط انجام بازی را نداشت. از بس باران باریده بود، زمین چمن خیس و پرآب شد
و حتی بازی عقب افتاد. من در روزی که قرار بود بازی انجام شود، در ترکیب اصلی نبودم
و قرار شد فرد دیگری بازی کند. وقتی امیرخان شرایط زمین را دید، در جمع بازیکنان
گفت ما برای خط حمله نیاز به بازیکنی داریم که از قدرت جنگندگی بیشتری برخوردار
باشد به همین خاطر ایمان موسوی را به ترکیب اصلی اضافه میکنم. من به بازی در چنین
زمینهایی عادت دارم و از این رو، هیچ مشکلی برایم به وجود نیامد. خیلی خوشحال بودم
که قلعهنویی تا این حد مرا میشناخت و میدانست در زمینهای خیس هم میتوانم
بجنگم. خدا را شکر میکنم که در ترکیب قرار گرفتم و گل مهمی هم زدم.
*با این حساب میتوانیم بگوییم باران باعث شد فیکس شوی؟
نه! قسمت این بود که فیکس استقلال شوم چون فردای آن روز، هوای دورود
کاملاً آفتابی بود و زمین چمن هم برای این دیدار آماده بود. البته بعضی از بخشهای
زمین هنوز شرایط خوبی نداشت ولی به طور کلی، برای انجام بازی همه چیز جور
بود.
*چه احساسی داشتی وقتی به تو گفتند میتوانی در اولین حضورت در
استقلال در ترکیب اصلی باشی؟
به خدا قسم از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم. احساس بینهایت
لذتبخشی بود. شبی که در اراک ماندیم، تا ساعت یک یا دو بامداد خوابم نمیبرد.
همهاش به بازی فکر میکردم و اینکه چطور میتوانم نظر کادر فنی را به بازی خودم
جلب کنم. وقتی به زمین بازی رفتم، شرایط کاملاً عوض شد. رفتم در خط حمله ایستادم و
منتظر جنگ با مدافعان حریف بودم. یک لحظه برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم که با دیدن
بازیکنان گردنکلفت و تیم بزرگی که پشت من بازی میکردند، اعتماد به نفس عجیب و
غریبی گرفتم. این همه بازیکن خوب و باکیفیت در یک تیم جمع شده بود و این مسئله
برایم ایجاد انگیزه میکرد.
*با زوج جدیدت یعنی فرزاد حاتمی کنار آمدهای؟
بله فرزاد پسر خیلی خوبی است. این بازیکن را زیاد نمیشناختم اما وقتی
روز اول رفتم سر تمرین و او را دیدم، احساس کردم میتوانم نزدیکش باشم و یک زوج
موفق را تشکیل دهیم. خدا را شکر، همینطور هم شد. من و فرزاد و سایر بازیکنان در
زمین بازی کوچکترین مشکلی نداریم و باید همین روند را ادامه دهیم چون مطمئنم
هواداران استقلال هم همین را میخواهند.
*تو یک جمله شاهکار هم داشتی و گفته بودی عاشق فرهاد مجیدی هستی.
حالا کنار او تمرین میکنی. در این مورد صحبت کن.
بله من هنوز هم عاشق مجیدی هستم و او را خیلی دوست دارم. مجیدی باعث
شد از فوتبال لذت ببرم. او یکی از اسطورههای استقلال است و نمیتوانی یک استقلالی
باشی و مجیدی را دوست نداشته باشی. حالا میتوانم کنار آقافرهاد تمرین کنم و در
کنار او بجنگم.
*اما شاید تنها به یک نفر از شما بازی برسد!
این مسئله حس رقابت را در تیم افزایش میدهد. هر کسی که بهتر باشد، به
میدان میرود و بازی میکند. برای من که لذتبخش است. البته پست بازی من و آقافرهاد
با هم متفاوت است چون من فوروارد سمت راست هستم و آقافرهاد مهاجم نوک یا فوروارد
سمت چپ. همه تلاشم را میکنم تا نشان دهم توانایی بازی در کنار فرهاد مجیدی را
دارم.
*چند ساله هستی؟
بهمن ماه که بیاید، 24 ساله میشوم. انگار همین دیروز بود که از
بچهها در تیم ملی امید خداحافظی کردیم اما از آن زمان حدود سه سال میگذرد.
*شناسنامهات را دستکاری هم کردهای؟
هرگز، حتی یک ثانیه
هم آن را تغییر ندادم! این درخواست پدرم بود که به شناسنامهام دست نزدم. البته چند
نفر آمدند و به من پیشنهاد دادند که شناسنامهام را کوچک کنم ولی به حرفشان گوش
نکردم.
*اینها، دقیقاً چه کسانی بودند؟
نمیدانم. تعدادشان کم هم نیست. میآیند سر تمرین تیمها در ردههای
پایه و این پیشنهاد را به بازیکنان میدهند. بعضیها قبول میکنند و بعضیها هم
جواب رد میدهند. من قبول نکردم. با این حال در تمام ردههای سنی برای تیم ملی بازی
کردم. نوجوانان، جوانان و امید. برای تیم ملی بزرگسال هم به اردو رفتم و بازی هم
خواهم کرد. کسی اگر قرار باشد پیشرفت کند، با سن واقعی خودش بهتر میتواند جلو
برود. اگر به خودم بود، شاید یکی از آن پیشنهادات را قبول میکردم اما پدرم این
اجازه را نداد که حتی یک لحظه از شناسنامهام کم کنم.
*وقتی به آلومینیوم گل زدی، یک شادی گل عجیب داشتی و با دست به سر
و صورت خسرو حیدری کوبیدی! جریان چه بود؟
نمیخواستم این کار را انجام دهم، وقتی آن گل را زدم، بهقدری خوشحال
بودم که نمیدانستم چهکار کنم. برگشتم و خسرو را دیدم. اصلاً یادم نیست چهکار
کردم، فقط میدانم که خیلی خوشحال بودم. بعد از بازی که فیلم را دیدم، متوجه شدم چه
کاری انجام دادم! خسرو، بنده خدا سر راه من بود و ندانسته آنطور خوشحالی
کردم.
*شادی گل اولی که برای استقلال مقابل گهر به ثمر رساندی هم سر و
صدای زیادی به پا کرد.
وقتی گل زدم، فقط به سمت امیرخان رفتم و او را در آغوش کشیدم.
قلعهنویی به من لطف کرد. او مرا به استقلال آورد و در ترکیب اصلی قرار داد. فقط
میخواستم به امیرخان بگویم گلی که زدم به خاطر اعتماد او بود.
*اما شایعه شد که قصدت چیز دیگری بود و از این ماجراها چند بازیکن
ناراحت بودند؟!
نه آقا! این حرفها دیگر چیست؟ در داخل تیم ما، آنقدر بازیکن باشخصیت
و بزرگ هست که به این مسائل حتی فکر هم نمیکنند. فوتبالیستهای قوی، نیازی به
پاچهخواری دیگران ندارند. بعد از گلی که زدم، این کمترین کاری بود که میتوانستم
انجام دهم. با شناختی که از بازیکنان استقلال دارم، شک نکنید چنین افرادی نیستند که
بخواهند علیه من حرفی بزنند. خدا شاهد است بعد از هر دو بازی، بازیکنان استقلال به
من تبریک گفتند و از بازیهای خوب من لذت بردند. فکرش را نمیکردم که در مدت کوتاهی
بتوانم در دل استقلالیها جا باز کنم. بعد از دیدار با آلومینیوم، به یک رستوران
دعوت شدیم که همگی حاضران در آن رستوران به من تبریک گفتند.
*البته هنوز در تهران برای استقلال بازی نکردهای!
بله هنوز این شانس را نداشتم که مقابل چشم هواداران استقلال بازی کنم.
اگر در آزادی بازی کنم، شرایط فرق میکند.
*بازیکنانی که سال اولشان است به استقلال یا پرسپولیس میآیند و
میدرخشند، پیش چشم مردم محبوب میشوند. برای تو چنین شرایطی به وجود آمده؟
قبلاً هم مردم مرا میشناختند و در خیابان نسبت به من لطف داشتند اما
هرکدام از استقلالیها یا اهالی فوتبال که مرا در خیابان میبینند، میگویند از
نحوه بازی من در دو دیدار گذشته لذت بردهاند. خیلیها اعتقاد داشتند من لذتبخش
فوتبال بازی میکنم و این مسئله برایم مهم بود چون به من روحیه میدهد و
انگیزههایم را صدبرابر میکند. بازیکنان بزرگی که پشت سر من هم بازی میکنند از
گلر گرفته تا نوک حمله، همه به من در این شرایط کمک میکنند.
*یک حرکت عجیب هم در بازی مقابل آلومینیوم انجام دادی. آن اوت دستی
عجیب! اول پشتک زدی و بعد توپ را پرتاب کردی، قلعهنویی بابت این قضیه عصبانی نشد؟
نه چرا عصبانی؟! مسلماً وقتی تیم از نظر نتیجه جلو باشد، هرکسی دوست
دارد کاری که بلد است را انجام دهد. اگر ما از نظر نتیجه عقب بودیم، هرگز این کار
را انجام نمیدادم. من دیدم نتیجه را که بردیم، وقتی رفتم اوت بیندازم، متوجه شدم
پشت سرم هواداران استقلال نشستهاند. توپ را برداشتم و برای آن که به استقلالیها
روحیه بدهم، اینطور اوت انداختم. قلعهنویی هم عصبانی نشد چون میدانست در موقعیت
بدی چنین کاری نکردم و فقط میخواستم این اوت را به هواداران استقلال تقدیم
کنم.
*با ادامه این کار، احتمال مصدومیت برایت وجود ندارد؟
نه چون وقتی سن کمتری داشتم، کاراته و ژیمناستیک کار میکردم و به
همین خاطر احتمال مصدومیتم صفر است.
* به این خاطر که پاها در هنگام پرتاب توپ جفت نمیشود، اینطور
پرتاب اوت خطا نیست؟
نه، اصلاً. کمکداور در کنار من بود و اگر خطا میشد، فوراً آن را
پرچم میزد.
*قبلاً هم اینطور اوت انداخته بودی؟
بله در فصل قبل، دیدار نفت تهران مقابل تراکتورسازی تبریز و جلوی چشم
امیرخان این کار را کردم. آنموقع هم تیم ما از تراکتور جلو بود.
*هواداران تیم حریف با این کار تو اذیت نمیشوند؟
نه چرا اذیت شوند، آنها هم لذت میبرند!
*با شمارهای که به تو تعلق گرفته، مشکلی نداری؟
به من شماره 36 را دادهاند اما اگر شماره 100 یا شماره 360 را
میدادند هم ناراحت نمیشدم چون این پیراهن ارزشهای بیشتری دارد.
*خودت استقلالی بودی یا پرسپولیسی؟
خانوادهام و حتی مردم شهرم یعنی گچساران استقلالی هستند اما من دروغ
نمیگویم، دوست داشتم در یک تیم بزرگ بازی کنم و به همین خاطر به استقلال آمدم.
البته این را بگویم که در دو، سه سال گذشته به خاطر پدرم دوست داشتم به استقلال
بیایم.
*به خاطر پدرت! چرا؟!
او یک استقلالی قدیمی و متعصب است که در محل کارش، با کارمندان
پرسپولیسی شرکت ملیحفاری کریخوانی سفت و سختی دارد. خودش که میگوید تعداد
پرسپولیسیها در شرکت ملیحفاری بیشتر از استقلالیهاست. من استقلالی شدم تا پدرم
راحتتر بتواند کری بخواند. جنوبیها اکثراً استقلالی هستند و ما هم که جنوبی هستیم
و باید استقلالی باشیم.
*متوجه شدی که بهخاطر شادی گل برابر آلومینیوم، عادل فردوسیپور
چقدر در موردت صحبت کرد؟
خودم که برنامه 90 را ندیدم چون زمانی که این برنامه پخش میشد ما در
فرودگاه بودیم و میخواستیم به تهران برگردیم ولی شنیدم که در مورد آن حرکت، حرف
زده بود. من، عادل و برنامهاش را خیلی دوست دارم.
*برگردیم به همین برنامه 90، تو فصل قبل آقای گل لیگ بودی که به
برنامه عادل رفتی اما پس از آن دچار یک افت شدید شدی. همه میگفتند نحسی این برنامه
تو را گرفته، خودت چهنظری داری؟
برنامه 90 برای بازیکنان ایرانی نحس نیست و نحسی از خود ماست. چرا
بازیکنان بزرگ که میروند به این برنامه دچار افت نمیشوند؟ مشکل از من و سایر
بازیکنانی است که بعد از برنامه 90 دچار افت میشویم. من البته بعد از برنامه 90
افت نکردم اتفاقات دیگری برایم رخ داد.
*چه اتفاقاتی؟
بعد از آن برنامه، هرکس که مرا میدید میگفت دیگر فوتبالت تمام شد.
آنقدر این جمله را به من گفتند که از نظر روحی و روانی بههم ریختم و حتی مصدوم
شدم تا در بازی مقابل فجرسپاسی سکونشین شوم. ایراد از انرژیهای منفی بود که بعد از
این برنامه به سراغم آمد. اگر بازهم دعوت شوم، بازهم میروم به برنامه 90 چون ایراد
از عادل نیست.
*حتماً از حسین فرکی بود که تو را بازی نداد؟!
نه ایشان که همیشه به من لطف داشت و تقریباً در تمام بازیهای فصل قبل
به من بازی داد حتی زمانی که گل نمیزدم. ما هرگز با هم به مشکلی برنخوردیم و
رابطهمان همیشه خوب بود.
*برای حضور در استقلال هم با حاجیفرکی مشورت کردی؟
نه، حقیقتش را بخواهید من یک نقطه ضعف دارم و نمیتوانم با افراد
فوتبالی و دوستانم ارتباط کافی برقرار کنم. البته حاجیفرکی را که در دیدار مقابل
فولاد دیدم، به سمتش رفتم و دستش را بوسیدم.
*تجربه میگوید بعضی از بازیکنان تازهوارد به استقلال و پرسپولیس،
بعد از یک مدتی که در این دو تیم میدرخشند از سوی سایر بازیکنان مورد بیمهری قرار
میگیرند. از این قضیه نمیترسی که در استقلال برای تو هم اتفاق بیفتد؟
من با اخلاقی که از بازیکنان باشخصیت استقلال میبینم، به این ماجراها
فکر هم نمیکنم. من از کسی اسم نمیآورم ولی میدانم که آنها فوقالعاده هستند.
بازیکنان بزرگ چنین اخلاقی ندارند. آنها حتماً به من پاس میدهند. میتوانم یک
ماجرایی تعریف کنم؟
*بله، حتماً!
قبل از اینکه بحث استقلال مطرح شود، اوضاع و احوال روحیام واقعاً
بههم ریخته بود. من عادت دارم که غذای نذری میدهم. غذای نذری پختم و بین
آپارتمانهای اطراف تقسیم کردم. اهل دروغ و ریا هم نیستم، فقط این را بگویم که آرزو
داشتم در یک تیم بزرگ و پرتماشاگر بازی کنم. خودم را آنقدر قوی میبینم که دروغ
نگویم چون دروغگویی کار آدمهای ترسوست. مدتی بعد از این نذری، از طرف باشگاه
استقلال با من تماس گرفتند و گفتند بیا استقلال. این خاطره را هرگز فراموش نمیکنم.
خدا را آن شب لمس کردم. اصلاً من تمام زندگیم را مدیون بزرگی و معجزات خداوند
هستم.
*دقیقاً چهکسی از استقلال به تو زنگ زد؟
تماسهایی گرفته شد و این موضوع را میدانستم که استقلال مرا
میخواهد. امیر قلعهنویی هم شخصاً به من زنگ زد و پیشنهاد داد. او به من گفت:
پسرم! دوست داری به استقلال بیایی؟!
*قلعهنویی به تو گفت «پسرم»؟!
بله، کیف کردم وقتی امیرخان مرا اینطور خطاب کرد! وقتی این را گفت،
به او گفتم آقای قلعهنویی تمام آرزویم این است که به استقلال بیایم. بعد هم
کارهایم ردیف شد و خدا را شکر که الان در خدمت استقلال و هواداران پرشمار و عاشقش
هستم.
*این قضیه چسبهای آبیرنگ چه بود که روی مچ و ساعد دستهایت بستی؟
این چسبهای آبیرنگ، کنزوست. یک چسب مخصوص که از پزشک تیم گرفتم. من
هروقت به زمین بازی میروم، دوست دارم دور دستهایم چسب ببندم. علاقه خاصی به این
کار دارم. در تیم ملی جوانان هم که بودم این کار را انجام میدادم. آنجا، دور مچ
پایم هم چسب میبستم که بچهها میگفتند ایمان انگار میخواهد به جنگ برود که
اینطور آماده میشود! من فکر میکنم با این چسبها، خوشتیپتر میشوم و قدرت
جنگندگیام در زمین چندبرابر میشود. اصلاً انگار انگیزه بیشتری پیدا میکنم.
*تو کلاً آدم جوگیر و احساساتی هستی یا نه؟
منظورتان چیست؟!
*همین شادی گلها، همین شادیهایی که انجام میدهی، رفتارهای داخل
زمین و... ما نمیدانیم اگر در ورزشگاه آزادی یا مهمتر از آن در دربی گل بزنی
چهکار میکنی!
گاهی اوقات از خوشحالی بیش از اندازه، کارهایی که انجام میدهم دست
خودم نیست. فکر کنید من برای تیم بزرگی مثل استقلال گل زدهام که میلیونها هوادار
دارد. این برای من افتخار است. همیشه جوگیر نمیشوم، فقط گاهی اوقات!
*برای دربی آمادهای؟ یکماه دیگر تا آن روز بیشتر باقی نمانده
است.
بله، یکی دیگر از آرزوهای فوتبالی من این بود که حتماً در دربی بازی
کنم. البته این نظر امیرخان است که چهکسانی در آن روز به میدان بروند. من در شرایط
فعلی فقط به بازی مقابل سایپا فکر میکنم. این را هم میدانم که گلزنیهای مداوم یک
مهاجم دلیل نمیشود که او در همه بازیها به میدان برود چون کادرفنی تصمیم میگیرد
با توجه به آمادگی بازیکنان در تمرین، چهکسانی را بازی دهد ولی خدا بخواهد، در
دربی هم بازی میکنم.
*تا بهحال به پرسپولیس گل زدهای؟
بله، وقتی 19 ساله بودم با پیراهن فجرسپاسی دروازه پرسپولیس را باز
کردم.
*قضیه درگیری تو با مسئولان فجرسپاسی چه بود؟
بالاخره من با ناراحتی شدیدی از فجر جدا شدم اما بعد که فکر کردم،
متوجه شدم نیازی نیست به این ناراحتی ادامه دهم. در مورد درگیری هم اصلاً دوست
ندارم حرفی بزنم. من یکسری توقعات داشتم که انجام نشد و مجبور شدم با ناراحتی از
شیراز جدا شوم البته من هم اشتباه کردم چون نباید خیلی حرفها را به زبان
میآوردم.
*در دعوای کاپیتانی استقلال، تو با کدام سمت هستی، مجیدی، نکونام،
جباری یا رحمتی؟
به من چه مربوط؟! من اصلاً خودم را در این بحث شریک نمیکنم و کوچکتر
از آن هستم كه در خصوص بازوبند و این بازیکنانی که شما گفتید حرف بزنم. تیم ما به
اندازه کافی بزرگتر دارد که در خصوص بازوبند حرف بزنند.
*از پرسپولیس هم پیشنهاد داشتی؟
بله، یکسری حرفها زده شد اما به استقلال آمدم چون پدرم این را دوست
داشت و خودم هم میخواستم شاگرد امیرخان شوم. من با پدرم مشورت کردم و البته با
خدا، بعد هم به این نتیجه رسیدم که بهتر است استقلالی شوم.
*تا به حال سه گل برای نفت زدهای و یک گل هم برای استقلال، به
آقای گلی در لیگ فکر میکنی؟
بله، دوست ندارم از بچههای نفت بد بگویم چون همه آنها بازیکنان خوبی
بودند ولی در استقلال بازیکنان بزرگی حضور دارند که با کمک آنها میتوانم خودم را
در جدول آقای گلها هم بالا بکشم.
*یک ایراد عمده در بازیکنان جنوبی فوتبال ایران وجود دارد و آنهم
زود اشباعشدن آنهاست. خیلی زود ستاره میشوند و خیلی زود به حاشیه میروند، تو چه
برنامهای داری؟
من خدا را شکر میکنم که در دورانی از زندگیم، یکسری تجربیاتی بهدست
آوردم که واقعاً بهدردم میخورد. حالا که برای استقلال گل میزنم، آن تجربهها به
کارم میآید و باعث میشود همیشه روی فرم باشم. اگر در 28 یا 29 سالگی افت میکردم،
دیگر نمیتوانستم به فوتبال برگردم ولی حالا شرایط فرق دارد. در دورهای که در نفت
نمیتوانستم گل بزنم، شرایط بهکلی برایم بد شده بود. هیچ راهی نداشتم؛ نه گل
میزدم و نه پاس گل میدادم. خدا خیلی دوستم داشت که نگذاشت فوتبالم نابود شود.
حالا تجربهام در حدی است که اسیر زرق و برق بازی در استقلال نمیشوم. خیلی ساده
زندگی میکنم و سالم هستم.
*اما خیلیها شبیه تو بودند ولی فوتبالشان به سرعت نابود شد چون
کارهایی میکردند که در شأن بازیکن استقلال نبود!
من میدانم منظور شما چیست ولی میگویم اگر کسی در زندگی حرفهای خود
دچار مشکل شد، مقصر آن خود فرد است، حتماً سادگی کرده یا فریب دیگران را خورده که
فوتبالش نابود شده. خیلیها به من هم پیشنهاد میدهند که به پارتی و مهمانیهایشان
بروم اما عاقلتر از آن هستم که چنین پیشنهادهایی را قبول کنم. مشکلی ندارم، از کسی
هم نمیترسم، اعتقاداتم بالاست و به خداوند توکل دارم. همانطور که گفتم خداوند را
لمس کردم. مطمئنم خدا هم نمیخواهد فوتبالم نابود شود. مربیانی که مرا میبینند به
من میگویند ایمان بیشتر هوای خودت را داشته باش که به فضای آلوده و حاشیههای
فوتبال پا نگذاری. من حرف آنها را با تمام جانم قبول میکنم. بازیکن حرفهای باید
عاقل باشد. نمیخواهم شرایط خوبم را از دست بدهم. من دیگر یک بازیکن باتجربه هستم و
حق اشتباه ندارم. در استقلال، یک اشتباه کوچک میتواند زندگی آدم را فنا کند.
اتفاقاتی در زندگیام رخ داد که حالا امروز به اینجا رسیدهام.
*مثلاً چه اتفاقاتی؟
وقتی جوانتر بودم، آرزو داشتم به تیم ملی جوانان دعوت شوم اما
نمیشد. خیلی غصه میخوردم که چهکار کنم. بالاخره به اردو رسیدم در زمان سرمربیگری
نناد نیکولیچ. آنقدر در تمرینات استرس داشتم که فکر نمیکردم بتوانم کاری انجام
دهم. به خاطر همین قضیه هم نیمکتنشین شدم. یک بازی دوستانه داشتیم با ازبکستان،
خیلی حساس بود، در دقیقه 60 بود که نیکولیچ مرا به زمین فرستاد. من به این فکر
میکردم که بازهم نمیتوانم کاری کنم و آماده شده بودم بعد از بازی به گچساران
برگردم. با آن همه استرس، دو گل زدم و یک پاس گل دادم تا بازی به این حساسی را
ببریم. بعد هم توانستم در آسیایی جوانان که در عربستان برگزار میشد به عنوان یار
فیکس تیم ملی به میدان بروم. همان دو گل باعث شد فوتبالم دوباره متولد شود. آنسال
تیممان عالی بود ولی خیلی مفت حذف شدیم.
*بعد چه شد؟
متوجه شدم که در فجرسپاسی به من میدان نمیدهند به همین خاطر به تهران
آمدم و رفتم سر تمرین نفت تهران. به حاجیفرکی گفتم اجازه بده با تیمتان تمرین
کنم. دو جلسه تمرین کردم و فردایش، حاجی گفت برو قراردادت را ببند.
*بازیکن تستی نفت تهران بودی؟
نه، من تستی نبودم، اتفاقاً با تیم اصلی هم تمرین کردم. همیشه در تمام
عمرم با خدا معامله کردم و جوابش را گرفتم، حالا هم اینجا هستم و از زندگی و دورانی
که برایم رقم خورده، لذت میبرم.
*تو گفته بودی که عاشق کریس رونالدو هستی؟
بله، این بازیکن را خیلی دوست دارم. اتفاقاً برادرم احسان که در تیم
جوانان نفت تهران توپ میزند هم عاشق رونالدوست. او بهترین بازیکن دنیاست و هر
فاکتوری که فکرش را بکنید، دارد.
*و مسی؟
مسی آنقدر بزرگ است که نمیتوانم تعریفش کنم ولی بین مسی و رونالدو،
حتماً رونالدو را ترجیح میدهم.
*رئالی هستی یا بارسایی؟
طرفدار هر تیمی هستم که رونالدو در آن بازی کند، فعلاً
رئالیام!
*رؤیاهای فوتبالیات چیست؟
اگر حرف بزنم، خیلیها میگویند ایمان جوگیر شده ولی سقف من، رسیدن به
پیراهن رئال مادرید است. یک روزی آرزو داشتم کنار مجیدی باشم که به این آرزویم
رسیدهام. حالا باید آرزوهایم را تغییر دهم و تلاش کنم که به رئال مادرید یا
تیمهای بزرگ اروپایی برسم. هرچه خواست خدا باشد، همان برایم اتفاق میافتد و به
همین خاطر ناامید نمیشوم. البته درگیر مسائل مالی نمیشوم، اگر اینطور بود به
تراکتورسازی میرفتم که رقم بسیار بالایی را به من پیشنهاد داد.
*چقدر از استقلال پول گرفتی؟
باشگاه نفت و استقلال با هم به توافق رسیدند که من تا پایان فصل، همان
قراردادم با باشگاه نفت را بگیرم که سقف قرارداد بود. برای فصل بعد، باید به لحاظ
مالی با باشگاه استقلال مذاکره کنم.
*تو در مصاحبهای گفته بودی گلهایت را دورقمی میکنی؟
نه به هیچوجه. نمیدانم این مصاحبه از کجا آمد!
*با مجتبی زارعی هنوز رفاقت داری؟
بله، با هم زیاد صحبت میکنیم. او قبل از بازی با آلومینیوم برایم خط
و نشان کشید ولی به هر حال هنوز با هم رفیق هستیم. گاهی با او تماس میگیرم و به او
میگویم برو بندر و ماهی بگیر!
*حرف دیگری هم باقی مانده؟
میخواهم از امیر قلعهنویی، کریم بوستانی، مجید صالح، ستار همدانی،
همه اعضای کادرفنی و مدیریتی باشگاه استقلال و نفت تهران تشکر کنم. همچنین از
هواداران استقلال میخواهم به من انگیزه دهند تا پیشرفت کنم و خودم را بالا بکشم.
دوست دارم برای استقلال بیش از اینها گل بزنم و به پیراهن تیم ملی برسم