گزاف نگویم این بازی بزرگترین دغدغه ی این روزهایم است. دعا می کنم،نذر می کنم،فال میگیرم و هر کار دیگر...
و می دانم که این فقط حس و حال من نیست؛احساس هزاران هزار نفر است.
لیکن نمی دانم چیست؟ترس ،اضطراب ، یا . . .
چیست این صدا که در من آرام زمزمه میکند که شاید همه چیز آنطور که تو می خواهی نباشد،نشود....
اما نه ، من میدانم که بیست و پنجم مهر ماه بار دیگر بزرگ مردان ایران حماسه آفرین خواهند شد.
آرامم می کند غیرت و تعصب بازیکنانم .
آرامم می کند فریاد ایران ایران سکو ها.
آرامم می کند این همدلی و همبستگی و عشق.
آرامم میکند نام ایران ؛
ایرانی که هماره در سخت ترین شرایط پرچمش بر افراشته مانده ، چون نام و یاد خدا لحظه ای از پرچم و پرچم دارانش جدا نمانده ،
چون پرچم دارانش غیورانه جنگیدند و غیرت مثال نزدنی شان را به نمایش گذاشته اند.
می دانم این دلیر مردان،ذره ذره ی وجودشان سرشار از عشق و تعصب و ایمان، با دویدن ها و جنگیدن های بی امان، به قداست
ایرانی و نام ایران می روند و مردانه می جنگند.بروید ،بروید و بجنگید و ببرید و مستطیل سبز را عرصه ی نمایش عشقتان کنید.
پس بیا یید، بیا یید بار دیگر هجوم آوریم برای همبستگی و همدلی و همصدایی و صدای ایران ایران را به اوج آسمان برسانیم و پرکنیم سکو ها را از عشق و عشقمان تسخیر کند نگاه حریفان...
بیایید بار دیگر فعل خواستن را صرف کنیم و بخواهیم که بجنگیم و ببریم.نه با یازده سرباز که با صد هزار و یازده سرباز، نه نه با هفتاد میلیون و یازده سرباز.
حال حتی اگر طعم تلخ شکست را تجربه کنیم فقط سه امتیاز ناقابل را از دست داده ایم و در عوض صدر نشین جدول عشق شدیم و مدال طلایی غیرت را بر سینه زدیم.
کاش سه شنبه بیست و پنجم مهر ماه یک هزار و سیصد و نود و یک اشک شعف و شادمانی بر در چشمانمان حلقه شود،کاش ...
*زهرا امام قلی پور