مایکل اوون یکی از بهترین بازیکنانِ لیورپول بود و
یک بار هم توپ طلای اروپا را به خاطرِ بازیهای تماشاییاش با پیراهنِ این
تیم بُرد. اوون پیشنهادی از رئال مادرید گرفت و از آنفیلد رفت. یکی دو
سالِ بعد بنیتس به لیورپول آمد و در همان سالِ اول لیورپول را بدونِ مایکل
اُوون، در آن فینالِ شگفتانگیزِ استانبول قهرمانِ لیگ قهرمانان کرد. از آن
طرف مایکل اُوون نتوانست در رئال آن جوری بازی کند که در لیورپول بازی
میکرد و برای همین تصمیم گرفت که به انگلستان و تیمِ قبلیاش برگردد، اما
هوادارانِ لیورپول مانع از این شدند که او به آنفیلد بازگردد. آنها در یکی
از بازیهای اول فصل لیورپول این پِلاکارد را بردند بالا که: «توی استانبول
تو کجا بودی؟» و به این شکل به مدیرانِ تیمشان اعلام کردند بازیکنی را که
روزی تنهایشان گذاشته نمیخواهند، حتی اگر او، مایکل اُوونی باشد که
سالها از تماشای بازیِ انفجاریاش و گلهایی که چپ و راست میزده، لذت
برده باشند.
اینجا در ایران اما برعکس است. یک بازیکن هرگاه که دلش که
میخواهد میرود و هر گاه که دلش میخواهد میآید و طرفدارانِ یک تیم
نهتنها به او اعتراض نمیکنند که تشویقش هم میکنند و حتی برای او شانی
بالاتر از تیمشان قائل میشوند! چنین است که میگویند مشکل اصلی امروز
فوتبالِ ایران فقر «فرهنگِ هواداری» است که اجازه هر رفُرمی را گرفته است.
پرسپولیس تا میآید تغییری بدهد و جان بگیرد، علی دایی تشویق
میشود، علی کریمی تشویق میشود، علی پروین تشویق میشود و استقلال هم تا
میآید رفرمی بدهد فریاد «سرورِ هرچی لُنگی!» و «آهای فرهاد مجیدی...» بالا
میرود. این وسط ستارگان محبوب هم به خودشان اجازه میدهند برای مدیر،
برای مربی و برای همتیمیها شاخ و شانه بکشند و هیچ کس هم نمیتواند به
آنها بگوید که بالای چشمتان ابروست؛ اگر بگوید بلایی سرش میآید که سرِ
اکبر غمخوار و بگوویچ آمد و بعدها سرِ واعظِ آشتیانی و صمد مرفاوی و حبیبِ
کاشانی و حمید استیلی و حالا سرِ رویانیان و دنیزلی و مانوئل ژوزه. این
اتفاقی است که از دوره مدیریتِ اکبر غمخوار در پرسپولیس توسط بعضی از
نزدیکانِ علی پروین که از طرف یکی دو روزنامه ورزشی هم حمایت میشدند آغاز
شد و بعدها در استقلالِ واعظ آشتیانی توسط نزدیکانِ امیر قلعهنویی ادامه
یافت. و این وسط تماشاچیانی که فرد را بالاتر از تیمشان قرار میدادهاند
اجازه هر رفُرمی را از تیمشان گرفتهاند.
اگر فرهنگ هواداری ما به اینجا میرسید که تیم و پیراهنش از
همه چیز اهمیت بیشتری داشت، امروز تماشاچیانِ استقلال به جای تشویقِ فرهاد
مجیدی، او را بازخواست میکردند که چطور وسطِ فصل گذشته به خاطرِ پول،
تیمشان را رها کرده (نگویید بهخاطر پول نبوده که باورش سخت است) و رفته و
حالا که دیگر توی امارات و قطر تیمی پیدا نکرده به اسقلال بازگشته است؟ از
او میپرسیدند وقتی که تیمشان جلوی پرسپولیسِ ده نفره آچمز شده بود و توی
زمین به دنبال یک رهبر میگشت، کجا بوده است؟ اگر فرهنگِ هواداری ما درست
بود، نه امیر قلعهنویی میتوانست با چند لیدر به تماشاگرانِ استقلال خط
بدهد که کی را تشویق کنند و کی را تشویق نکنند و نه فرهاد مجیدی که بعدِ
این همه سال فوتبال بازی کردن حتما میداند یک مربی حق دارد او را نخواهد،
آن نامه عوامفریب را مینوشت و نه آن حرفِ خندهدار را میزد که آرزوی
شکستِ استقلال را ندارد، که به راحتی میتوان حدس زد او هر لحظه آرزو
میکند استقلال ببازد و قلعهنویی نتیجه نگیرد. آن چنان که قلعهنویی هم
دوست داشته مظلومی و صمد مرفاوی شکست بخورند.
برای رِفُرم در فوتبال ایران باید از همین جا شروع کرد:
«فرهنگِ هواداری». فرهنگِ هواداری در فوتبالِ ایران سیرِ قهقرایی دارد.
روزی روزگاری در این مملکت بازی استقلال-پرسپولیس در شرایطی برگزار شد که
صد و بیست هزار تماشاچی تا یک متریِ خط اوت در استادیومِ آزادی نشسته
بودند. استقلال بازی را یک هیچ بُرد، اما با اینکه بیشتر تماشاچیان
پرسپولیسی بودند و حتی ناصرِ حجازی قبلِ بازی گفته بود بازیکنان استقلال
امنیت ندارند، بعدِ بازی هیچ اتفاقی نیفتاد. این را مقایسه کنید با همین
بازیِ آخرِ دو تیم که تماشاچیان چطور در حضور آن همه نیروی امنیتی با
سنگپرانی و فحاشی بازی را تا آستانه تعطیلی پیش بردند! مقایسه کنید با
شکستنِ سرِ حسینآقای فرکی در بازی پرسپولیس و فولاد، با رفتار هوادارانِ
مسِ کرمان با اِبو، با تماشاچیانِ گهر که در همان بازی اول زدند با سنگ
چهار پنج تا سَر شکاندند و خودی نشان دادند، با هوادارانِ تراکتور که چگونه
با سنگ فرهاد پورغلامی را زدند و پارسال چطور گلولههای برفی را به سر و
صورتِ استقلالیها میکوبیدند.
اینکه چه اتفاقی افتاده که تماشاچیانِ ما از آن بازی سالِ 62
به اینجا رسیدهاند، اینکه چطور فرهنگِ هوچیگری و فحاشی از زیرِ پوستِ شهر
به استادیومها کشیده شده است را باید بیشتر دربارهاش حرف زد. هر چه هست
این فرهنگ اجازه هر تغییری را گرفته است، چه در سیاست، چه در اقتصاد، چه در
ورزش.