1- شاید امیر قلعهنویی چهارشنبه شب و در خلال رویارویی تیمش با سایپای کرج فهمیده باشد که این بار و در بازگشت به نیمکت استقلال، دشوارترین و پرالتهابترین ماموریت زندگیاش را پذیرفته است. او حالا مثل هیچکدام از دورههای پیشین حضورش در استقلال، به چشم ناجی معصوم و متعصبی نگریسته نمیشود که برای کلید زدن پروژه نجات آمده بود و به حمایت، صبوری و همدلی عمومی نیاز داشت. امیر این بار به خانه پرالتهابی برگشته که اسطوره سالمندش، اندکی پیشتر با یک خروار سوءتفاهم و دلخوری از وی چهره در نقاب خاک کشید و اسطوره جوانترش، همین چند صباح پیش به ابتکار خود او از جایگاهش در این تیم دور ماند. این همه، یعنی آن که امیر این بار مشکلات پرشماری برای ادامه کار دارد و از آن آرامش همیشگی خبری نخواهد بود. اولین رگههای این وضعیت تازه و ناراحت کننده، زمانی کادر فنی استقلال را تحت تاثیر قرار داد که صدای تشویق گوشخراش فرهاد مجیدی تنها اندکی پس از اولین گل دریافتی آبیها در لیگ دوازدهم فضای استادیوم آزادی را پر کرد؛ آنچه از آن به الگوبرداری استقلالیها از رقیب دیرینه و تکرار خاطرات سال گذشته پرسپولیسیها با فریاد کردن «علی دایی» یاد شد. آن روز نام سرمربی سابق سرخپوشان به نماد اعتراض هواداران تبدیل شده بود و حالا اسم کاپیتان پیشین آبیها چنین کاربردی پیدا میکند. این شباهت ظاهری، در حالی اکنون توجه هواداران فوتبال را به خودش جلب کرده که وقتی یک گام به سمت عمق ماجرا پیش میرویم، تفاوتهای متعددی بین این دو نفر و دلایل جدا ماندنشان از جمع سرخابیها به چشم میخورد. نه؛ این فرهاد مجیدی نمیتواند و نباید با آن علی دایی قیاس شود. هرچقدر حس و حال پرسپولیسیهایی که دیروز دایی را صدا میزدند قابل درک بود، احوال استقلالیهایی که امروز مجیدی را فریاد میکنند، غریب و هضم ناشدنی به نظر میرسد.
2- اگر سرمربی اسبق سرخها این پتانسیل را پیدا کرد که جماعت معترض پرسپولیس زیر قبایش پهلو بگیرند و آنچه را دوستش نمیداشتند تحت نام او مورد هجوم قرار بدهند، فلسفهاش ایستادگی دایی در برابر مشکلات آزار دهندهای بود که از طرف باشگاه برایش پدید میآمد. او - با همه اشکالات متعددی که دارد – باقی ماند و تیمی را قهرمان جام حذفی کرد که بوقچیهای رسمی و حقوقبگیرش، یا علیه او روی سکوها بیانیه میخواندند یا به سمتش یورش میبردند و زیر چشمش را بالا میآوردند. دایی هیچگاه مشکلاتش با مدیریت پرسپولیس را کتمان نکرد و کارش را در شرایطی با موفقیت نسبی به پایان رساند که تیمش، در طول دو ماه آخر آشکارا از پشتیبانی مقامات باشگاه بیبهره مانده بود. سرمربی پرسپولیس پس از آن به سمبل اعتراض تبدیل شد که جواب کارشکنیهای برخی از مسوولان تیم را با کسب جام داد و به آنها کمک کرد در مقابل همه نابهسامانیهایی که علیهاش به وجود آورده بودند، همراه دوستان و آشنایانشان زیر کاپ بروند و عکس یادگاری بگیرند. وقتی همین مجموعه مدیریتی در کمال شگفتی حتی پیشنهاد ادامه همکاری مجانی با دایی را هم نپذیرفتند، طبیعی بود که صدای هواداران را به خونخواهی از ظلمی که بر شهریار رفته بلند کنند و از «آینده» برای خودشان جهنم بسازند. آیا این شرایط با آنچه در مورد مجیدی رخ داده قابل مقایسه است؟ فرهاد خودش رفته، در بدترین زمان ممکن و با تحمیل بیشترین زیان ممکن به باشگاه هم رفته و وقتی هوس بازگشت کرده، بی کم و کاست جایگاه پیشین خودش را خواسته است. آیا میتوان به فریادهای تظلم خواهانهای که به سود مجیدی سرداده میشوند، همان اصالت غریو مشهور «علی دایی» را داد؟ به حضور این هر دو نفر در نود نگاه کنید؛ دایی با سه ساعت افشاگری به استودیو میرود و خیلی شفاف، لحظه به لحظه مصایبش در پرسپولیس را شرح میدهد، اما مجیدی وقتی روی خط این برنامه میآید تا جواب قلعهنویی را بدهد، همچنان از ارایه کوچکترین توضیحی پیرامون جدایی غیرمترقبهاش طفره میرود: «من زنگ زدم راجع به امسال حرف بزنم، در مورد فصل قبل، جواب شما را نمیدهم!» به راستی این اسطوره مهاجر، امرزو به پشتوانه کدام از خودگذشتگیاش تبدیل به نماد طغیان گروهی از هواداران استقلال میشود؟
3- فریادهای علی دایی و فرهاد مجیدی، همانقدر که در فلسفه شکلگیری با یکدیگر ناهمخوانی دارند، به احتمال فراوان سرانجامی متفاوت را نیز پیش روی خودشان میبینند. هواداران پرسپولیس سال گذشته این آوای اعتراضی را تا زمان تغییر مدیریت و کادر فنی رها نکردند. در این میان تیم بیبضاعت و کممهره پرسپولیس هم با نتایج ضعیفش به برقرار ماندن این فریادها یاری میرساند. همین حالا برخی از مهمترین بازیکنان پرسپولیس سال گذشته مثل شیث و میثاق و اولادی در لیگ برتر تیم پیدا نکردهاند که این خودش به اندازه کافی گویای فقر فنی سرخپوشان هست. این وضعیت ابدا با آنچه اکنون بر استقلال حاکم است، نمیتواند قابل مقایسه باشد. آبیها امسال سوپرکهکشانی بسته شدهاند و آنقدر نیرو دارند که قلعهنویی برای خارج کردن تیمش از شرایط فعلی، حتی نیازی به استفاده از همان شیوههای قدیمیاش(!) هم نداشته باشد! اگر پرسپولیسیها فصل قبل دایی را به بهای استیلی «بیکارنامه» نخواستند، امیر اردشیر حتی در این مورد هم خوشاقبالتر است؛ چه اینکه او به بهانه استفاده از ستارهای دست رد به سینه مجیدی زده که سالها سابقه حضور درخشان در مهمترین لیگ جهان را داشته است. به این ترتیب، به احتمال فراوان به زودی و با از راه رسیدن اولین موفقیتهای نسبی این استقلال پرمهره، صدای فریاد کردنهای مجیدی هم روی سکوها خاموش خواهد شد.
4- فرهاد و هوادارانش میگویند نرسیدن بازوبند کاپیتانی به او «خندهدار» است و این ستاره قدیمی آبیها باید در بازگشتش، عنوان سرگروهی تیم را پس میگرفت. حتی اگر راست بگویند، مجیدی زمانی میتوانست به قهرمان آبیها و سمبل اعتراض آنان تبدیل شود که از این حقش چشمپوشی میکرد و حاضر میشد به عنوان یک بازیکن ساده به تیمش برگردد. اگر کاپیتان نشدن یک ستاره کهنهکار عجیب باشد، رایگان کار کردن یک مربی حرفهای میتواند هزار بار شگفتانگیزتر به نظر برسد و این یکی از همان تفاوتهای کلیدی است؛ اینکه مدیریت پیشین پرسپولیس، دایی مجانی را نخواستند اما در این سوی میدان، این فرهاد مجیدی بود که استقلال را بدون بازوبند کاپیتانیاش نپذیرفت.