عصر دیروز مردی که در دو دهه چهل و پنجاه یکی از بهترین بازیکنان تاریخ باشگاه استقلال بود و لقب «سلطان» قبل از علی پروین به او رسیده بود، به کافه خبر آمد. مردی که بعد از انقلاب هم در حیات دوباره استقلال نقش بسزایی داشت اما وقتی نا ملایمات را دید، رفت و 13 سال از جمع آبیها دور شد.
علی جباری؛این نام در فوتبال ایران قطعاً فراموش ناشدنی است. مردی که اوایل دهه چهل به استقلال پیوست و به گفته خودش با حضور رایکوف در فوتبال ایران دوباره متحول شد و بازوبند کاپیتانی تیمی را بر بازو بست که مردانی چون ناصر حجازی فقید - حسن روشن، رضا عادلخانی، آندرانیک اسکندریان، نصرالله عبداللهی، حسن نظری و... در آن توپ میزدند. جباری در عرصه ملی هم عملکرد بسیار خوبی داشت و خاطره هتتریک او مقابل تایلند در جام ملتهای آسیا 1972 از ذهن فوتبالدوستانی که آن بازی را به خاطر دارند، محو نمیشود.
پیشکسوت بزرگ استقلال دیروز به خبرآنلاین آمد و ساعاتی را مهمان ما بود. او در لابهلای حرفهایش به نکات بسیار مهم و جالبی اشاره کرد که برخی از آنها را میتوان به عنوان وقایع تاریخی در فوتبال ایران مورد توجه قرار داد.
مصاحبه کامل جباری طی روزهای آینده در خبرورزشی و خبرآنلاین منتشر خواهد شد اما بد نیست چکیدهای از حرفهای او را به اتفاق مرور کنیم:
*رایکوف مرا کشف نکرد اما عامل تولد دوباره من در عرصه فوتبال بود. من 10 سال در کنار آن مرحوم بودم و چون کاپیتان استقلال بودم، خیلی مورد توجه او محسوب میشدم.
*در تمام دورانی که برای استقلال توپ زدم فقط یک بار دو اخطاره شدم و بیرون از ترکیب ثابت قرار گرفتم.
*من کاپیتان استقلال بودم اما بازوبند نمیبستم! طرح آستین پیراهنم با پیراهن سایر نفرات متفاوت بود تا داور متوجه شود. تا وقتی که برای استقلال بازی کردم خبری از بازوبند نبود و کاپیتانیام را به این شکل مشخص میکردم.
*در سال 1357 هنگامی که بیست و نه ساله بودم، فوتبال را کنار گذاشتم. دو بار با تیمملی قهرمان آسیا شدم. در المپیک مونیخ بازی کردم، قهرمان بازیهای آسیایی تهران شدم. حتی در مقدماتی جامجهانی آرژانتین هم عضو تیمملی بودم اما مرا برای مرحله نهایی مسابقات انتخاب نکردند.
*گلزنیام مقابل تایلند در جام ملتهای آسیا 1972 ماندگار شده است. آن بازی اردیبهشت ماه سال 1351 در بانکوک برگزار شد و تایلند در کمال تعجب با دو گل از ما پیش افتاد. بچهها اول حریف را خیلی دستکم گرفته بودند اما در نیمه دوم به خودمان آمدیم، غیرتمان قبول نمیکرد تایلند صدرنشین شده و به نیمهنهایی برود. در یک صحنه دفاع آنها توپ را ناقص دفع کرد و پشت محوطه جریمه به من رسید، یکی از تایلندیها را دریبل زدم و با شوت دروازه حریف را باز کردم. دقایقی بعد حسین کلانی سانتر کرد و با سر گل زدم تا کار برابر شود و پس از آن هم دوباره دفاع تایلند اشتباه کرد تا برای سومین بار گلزنی کنم و بازی را 3 - 2 ببریم و در نهایت فاتح جام ملتها شویم. در آن بازی من سه گل زدم اما انصافاً همه برای پیروزی تیم از جان مایه گذاشتند.
* در بازی معروف سال 1352 که با 6 گل مغلوب شدیم، رفتار چند بازیکن بسیار مشکوک بود. یک بازیکن شب قبل از بازی مشغول شبزندهداری بود و یکی دیگر هم چندی قبل از آن مسابقه در باشگاه حریف دیده شده بود! عدهای هم از تیم دیگری آمده بودند و میخواستند تفکرات خاصی را حاکم کنند. همه این موارد مشکوک بود اما در عین حال بدشانسی هم گریبانمان را گرفت.
* چند روز قبل از اینکه راهی المپیک مونیخ شویم، قرار شد غلام وفاخواه به استقلال بیاید. با غلام و مرحوم حمید امینیخواه بچه محل بودیم. غلام از من پرسید رقم قراردادت با استقلال چقدر است؟ گفتم 30 هزار تومان برای دو فصل. 250 تومان هم حقوق ماهانه میگیرم. وفاخواه برای عقد قرارداد راهی یک دفترخانه در خیابان لالهزار شد و آنجا یکی از مدیران استقلال 10 هزار تومان پول زیرمیزی به او داد! این مسئله برایم خیلی گران تمام شد چون فکر میکردم همهچیز بر مبنای صداقت است. پرسپولیسیها وقتی این را شنیدند، دنبال من آمدند. یکی از مدیران باشگاه کیف سامسونتی را به من نشان داد که داخل آن 50 هزار تومان پول نقد بود. او گفت: این پول را بگیر و قرارداد ببند. ماهی هم 5 هزار تومان به تو میدهیم. با این پولها در سال 1351 میتوانستم چند خانه در تهران بخرم و گرانترین بازیکن تاریخ این باشگاه میشدم اما قرارداد را امضا نکردم و گفتم باید فکر کنم. آن شب وقتی به منزل رسیدم، سر کوچه گروهی از هواداران استقلال که در جریان قرار گرفته بودند، منتظرم بودند. برخی از آنها به محض دیدن من مقابل ماشینم دراز کشیدند و گفتند باید از روی ما بگذری و بروی پرسپولیس. بعد از آن مدیران استقلال به خانهام آمدند و گفتند، بمان. ما 30 هزار تومان اضافه بر سازمان به تو پول میدهیم اما اگر شما این پول را دیدید، من هم دیدم.
* سال 1358 من به همراه منصور پورحیدری و عنایتا... آتشی به طور مداوم با مدیران وقت سازمان تربیتبدنی مذاکره کردیم تا مجوز فعالیت دوباره باشگاه تاج (البته با نام استقلال) را گرفتیم. البته چندی بعد وقتی دیدم عدهای صادق نیستند، از استقلال رفتم و تا سال 1372 به این تیم برنگشتم. هنگامی برگشتم که استقلال راهی دسته سه شده بود. سکومورخوف را پیدا کردیم و آوردیم. در آن زمان هیچکس غیر از این مربی نمیتوانست استقلال را به دسته اول بازگرداند. تا سال 1373 در این تیم سرپرست بودم اما اتفاقاتی در جریان بازی با صنعتنفت در آبادان رخ داد که دلم شکست. بعد از آن مسابقه عدهای مصاحبه کرده و گفتند که عدهای چطور به جباری خیانت کردند. جالب اینجاست برخی از آنهایی که به من خیانت کردند، چند سال بعد به مرحوم ناصر حجازی و رولند کخ هم خیانت کردند!
* در باشگاه استقلال همواره به افراد صادق خیانت میکنند. افراد صادق در طول تاریخ این باشگاه مظلوم واقع شدهاند. خود من چوب این مسئله را خیلی خوردهام. اطرافیانم بارها به من گفتهاند که سکوت کنم و خیلی چیزها را نگویم اما نمیتوانم در مقابل نامردیها ساکت بنشینم. از دوران فوتبالم هم همینطور بودهام و نان دلم را خوردهام. برای کار در استقلال هم هرگز سر کسی منت نگذاشته و به کسی رو نینداختهام. در سال 1372 همه میگفتند استقلال ویرانه شده اما آن را تحویل گرفتم و به لیگ آزادگان آوردم./ش