از دوران باستان و از ازمنه قدیم نامه و نامه نگارى روش مناسبى براى انتقال پیام به حساب مى آمده. از دوران قدیم تا به امروز مردم نامه را به عنوان داغترین و تاپ ترین راه براى انتقال مکنونات قلبى خود انتخاب کرده و با ارسال نامه به این سمت و آن سمت به گسترش تمدن بشرى کمک شایان توجهى کرده اند تا پس از گذشت قرن ها و هزاره ها، تمدن بشرى به این فاجعه اى برسد که الان در آن حضور داریم! در این راه البته عمدتاً یک مشکل کوچک و کم اهمیت سر راه ملت قرار مى گرفته به نام سواد! از آنجا که در ازمنه قدیم همه با سواد نبودند، نوشتن نامه به این سادگى ها نبود که شما فکر مى کنید. در آن دوران عده اى وجود داشتند به نام کاتب (که خدابیامرز احمد آقالو در سلطان و شبان نقش آن را برعهده داشت) که وظیفه میرزانویسى را برعهده داشتند یعنى همان وظیفه اى که روزگارى در تحریریه ابرارورزشى برعهده من و یکى از دوستان بود. البته این کاتبان همه در خدمت مردم بى سواد نبودند. گاهى اوقات هم پادشاهان و امپراتورها و خلاصه آدم هاى کت و کلفت از کاتب استفاده مى کردند تا کلاسشان پایین نیاید.
گاهى اوقات هم کودکان دبستانى وظیفه خواندن و نوشتن نامه هاى اهالى ده را برعهده مى گرفتند. به هر حال امروز تصمیم گرفتیم که در مورد شیوه هاى مختلف نامه نگارى در زمان هاى قدیم و شرایط کاتبان مطلب بنویسیم.
•••
زمان: ۳ هزار سال پیش
نام پادشاه: داریوش
نام کاتب: هوخاسیه!
دریافت کننده نامه: آموتیپ پادشاه مصر
متن پیغام: از داریوش پسر پدر داریوش پسر پدر بزرگ داریوش پسر پدر پدربزرگ داریوش به آموتیپ پادشاه مصر! شاخ شدى جوجه؟! بدم ارتش هخامنشى حال مالتو اساسى بگیرن یارو؟! به پادشاه یونان باستان پیغام میغام میدى نفله؟! بزنمم همچین لهت کنم که مومیایى ات بشه اندازه قوطى کبریت؟ کف گرگى هوس کردى باقالى پخته؟! یه جورى بزنمت که به گربه محلتون بگى کاهن معبد آمون؟
متن نامه: از داریوش خان ، پسر پدرش به آموتیپ پادشاه مصر. اى آموتیپ! شنیده شده که شما با پادشاه ملعون کشور یونان باستان، فالوده خورده اید! اگر یک بار دیگر چنین اتفاقى بیفتد، چنان بلایى بر سر کشورتان مى آورم که دریابید در دنیاى امروز کت، تن کیست! شیرفهم شد یا شیرفهمتان کنم؟!
•••
زمان: ۲ هزار سال پیش
نام پادشاه: اشک اول
نام کاتب: امضا ناخوانا بود!
دریافت کننده: وزیر اعظم
متن پیغام: اوهوى وزیر اعظم! این ملت مالیات پالیات نمیدن؟ خزانه خالى شده! اگه اوضاع مالى کساد پساده بگو یه جنگ با رومیان راه بندازیم که قضیه حل بشه بره پى کارش! جاسوس ماسوسان پیغام میغام دادن که اوضاع مالى رومیان خوبه. بریم حالشون رو بگیریم و حالش رو ببریم!
متن نامه: اى تیرداد اعظم! بدان و آگاه باش که صلح در زمان خالى بودن خزانه معنایى ندارد. در کسر ۳ سوت از ثانیه ارتش را مهیاى نبرد کن که برویم حال رومیان را بگیریم و خزانه را پر کنیم.
•••
زمان: هزار سال پیش
پادشاه: اسمش نوک زبونمه
کاتب: یکى از اعضاى نور و امپکس و نودال
دریافت کننده: رئیس سازمان تربیت بدنى وقت
متن پیغام: سلام اى رئیس سازمان تربیت بدنى وقت! این یارو سرمربى تیم اسبدوانى پارسه به هر قیمت ممکن در تیم ابقا شود چون مردم دوستش دارند، اگر لازم شد تا صد شتر کندرو و صد کنیز از خزانه پادشاهى خرج کنید و نگهش دارید.
متن نامه: اى وزیر ورزش و تندرستى و بهروزى جماعت. نظر به مصالح امپراتورى ساسانى به هر قیمت ممکن نسبت به حفظ و نگهدارى سرمربى تیم اسبدوانى پارسه اقدام شود! سگ خورد! صد کنیز و صد شتر بار به او بخشیدیم. نق زد گردنش را بزنید!
•••
زمان: پانصد سال پیش
نام پادشاه: کریم خان زند
نام کاتب: میرزاخوش خطوى شیرازى
نام دریافت کننده: ریاست بلدیه وقت
متن پیغام: اوهوى مردکو! چرا سطح شهرو تمیزو نمى کنید؟ این همه آشغالو تو سطح شهرو چه مى کنه؟ من الکى که اسمم وکیل الرعایایو نشده!
متن نامه: از وکیل الرعایا به رئیس بلدیه! آشغالو سطح شهرو برداشته. زحمت مى کشین شهرو تمیزو کنین یا نه؟
•••
زمان: ۲۰۰ سال پیش
نام پادشاه: مظفر الدین شاه قاجار
نام کاتب: پدرسوخته همایونى
نام دریافت کننده: وزیر داخله
متن پیام: پدرسوخته! این چه غلطیه مى کنى؟ این پدر سوخته ها دارن تو مملکت مشروطه بازى درمیارن بعد توى پدرسوخته ساکت نشستى که یه عده پدرسوخته تر از تو براى ما عریضه بنویسن؟ بزنم پدر پدرسوخته شون رو همچین دربیارم که خودشون نفهمن کى بود که باباى پدرسوختشون رو سوزوند؟ خودت پدر اینارو درمیارى یا من پدر تو و پدر اونارو با هم بسوزونم؟! پدرسوخته!
متن نامه: عیناً همانى که بالا دیدید با چند تا فحش غلیظ و شدید دیگر که نمى توانیم بنویسیم!
•••
زمان: ۳ هفته پیش
نام پادشاه: افشین امپراتور!
نام کاتب: همان برادرى که در دوبى فرش مى فروشد
دریافت کننده: ملت محشر ایران
متن پیام: یه نامه کامبینیشنى محشر بنویس به مردم ایران. براشون توضیح بده که من چقدر آدم خوبى بودم و محشر بودم و حرفه اى بودم. از تابلوهاى یوروم هم تعریف بکن. در ضمن از آقاى هدایتى هم که تو دوبى پول تابلوها رو داد و همه رو یک جا خرید حسابى تشکر کن. بعد چندتا متلک «انیمالى» بار این خبرنگار مبرنگارا کن که حساب کار دستشون بیاد. فقط قربونت از اون نامه ها که براى على کریمى نوشتى براى من ننویسى ها!
عوض اینکه اوضاعش بهتر بشه بدتر شد! روزنامه ها جاى حمایت کردن ازش انتقاد کردن. لطفاً یه نامه بین المللى بنویس. خلاصه یه کارى بکن که این محشرى که زدم جمع بشه!
متن نامه: چندیست که دلدار پیامى نفرستاد
ملت جیگر ایران!
من اینجا از قلب دوبى- یعنى تهران- به شما سلام مى کنم. اگر از احوالات من پرسیده باشید ملالى نیست غیر از کسادى بازار فرش که البته خیالى نیست. پورسانت برو بچه ها برسد اوضاع مالى دوباره ردیف مى شود. همان طور که مستحضرید من به خاطر قرارداد بستن با پرسپولیس خیلى متحمل زحمات بین المللى شدم. دیدید که براى دو سال یک رقم ناچیز یک میلیون و هشتصد هزار دلارى با من بسته اند! خدایى این پول را بدهید به دست بانو یوروم مى رود سیتى سنتر، همه را خرج مى کند.باور کنید چهارصد هزار دلار قسط اول ظرف دو روز «هپلى» شد رفت پى کارش! اگر مارکو، دیکارمو را جور نمى کرد باور کنید پول «گازوشن» نداشتم که به ماشینم بزنم. همین آقا که الان دارد این نامه را مى نویسد به من هم دستى پول داد. خلاصه اوضاع اصلاً آنجور که قرار بود پیش برود نرفت! آپارتمانمان در دوبى دچار مشکل لوله کشى شد و در نتیجه تابلوهاى آبرنگ بانو یوروم همه یخ زد که این قضیه موجبات ناراحتى شدید روحى او را در پى داشت در نتیجه ناچار شدم یک گردنبند برلیان بخرم که قضیه فیصله پیدا کند. در تهران هم این «انیمال ها» هى زرت و زرت گذاشتند توى کارما! هیچ کدوم رعایت حال کامبینیشنى منو نکردن! خلاصه اگر بار گران بودیم رفتیم. اگر نامهربان بودیم رفتیم. حیف که قرار است این نامه در رسانه ها چاپ شود وگرنه دو بیت فلان خواننده شاعر هم تهش مى نوشتم که فاز بدهد. قربون همتون برم... کارى داشتید تو دوبى بیایین پیش خودم. فرش ماشینى، دستباف، قدیمى، نقد و اقساط با چک کارمندى. همه رقمه در خدمتیم. در ضمن بلیت کنسرت مجاز هم خواستین بیاین پیش خودم قربان یو!