- شناخت خود از ناصر حجازی را بیان کنید.
پدری بزرگ که دیر او را شناختم.این اواخر پدرم گفت که اگر بروم ، آنوقت همه چیز را خواهید فهمید. با این جمله حال عجیبی پیدا کردم .زندگی در کنار افراد بزرگ فرصت شناخت لازم را از انسان می گیرد و این بدلیل تکرار زندگی است اما بعد از جدایی، بزرگی آن شخص برای اطرافیانش جلوه میکند .تجربه ای که امروز بدست آوردم اما ای کاش در زمان حیاتش این مهم را درک میکردم. براستی که پدری بزرگ را از دست داده ام ، پدری که مردم نیز او را دوست دارند.
- آتوسا حجازی دلیل محبوبیت پدر را چه می داند.
رک گویی و صداقت پدرم مهمترین و با ارزش ترین عامل محبوبیت وی است.
- بهترین خاطره ای که از پدر دارید را برایمان بگویید.
خاطرات بسیارند .بازی های پدر بخصوص دوران مربیگری در تیم استقلال برایم خاطره انگیز است اما علاقه ای که به امیر ارسلان ، فرزندم داشت برایم خاطره انگیزتر می باشد. خاطره ای از بدنیا آمدن ارسلان برایتان بگویم.ارسلان زودتر از زمان مقرر بدنیا آمد و جثه ای بسیار کوچک داشت و بدلیل نارس بودن چندان خوش چهره نبود.آنطور که برایم تعریف کردند ، در بیمارستان 2 بچه بیشتر نبود.یکی ارسلان و دیگری بچه ای که ظاهرا خوشگل بود.پدرم برای دیدن ارسلان به بیمارستان آمد و از پرستار خواست تا ارسلان را نشان وی دهد .با دیدن ارسلان عصبانی شد و به پرستار گفت که ما بچه زشت نداریم.آن بچه ای که خوشگل است ، نوه من می باشد.اشتباه می کنید.خلاصه پدرم پذیرفت که ارسلان واقعی همان بچه نا رس است اما با گذشت زمانی کوتاه که ارسلان به شرایط عادی نزدیک تر شد ، قشنگی و جذابیت خود را بدست آورد که پدرم میگفت : می دانستم که نوه من خوشگل است و ارسلان براستی که نوه ناصر حجازی است.
- پدر را در یک جمله توصیف نمایید.
پدرم ناصر حجازی ، هرگز فراموش نمی شود.
- عملکرد پرتال شخصی ناصر حجازی را از افتتاح تا بحال چطور دیده اید.
برایم همیشه جالب بوده است.مطالب به روز می باشد و همه با دیدن این پرتال او را یاد می کنند.این اواخر گفتگو با بزرگان و چهره های ورزشی ، هنری و علمی برایم جذاب بوده است و نشان میداد که پدرم تا چه اندازه جایگاه اجتماعی بالایی داشته است که اینچنین از او سخن می گویند.عملکرد پرتال برای من این احساس را بوجود می آورد که پدرم در کنار ما می باشد و هنوز زنده است.
- و حرف پایانی.
ضمن سپاس از مردم که لطف و حضور آنها در کنار ما باعث دلگرمی برای خانواده ناصر حجازی است با این 2بیت شعر صحبت خود را خاتمه می دهم :
رفتی زپیش دیده و بر جان نشسته ای / در خاطرم چو اشک به دامان نشسته ای
ای اشک هرچه ریزمت از دیده زیر پای / بینم که باز بر سر مژگان نشسته ای. / ش