پرویز مظلومی چهارشنبه شب و بعد از بازی تیمش با فجر ، تازه مجالی پیدا کرد تا بعد از یک هفته تلفن همراهش را روشن کند. او که هفته ای پر تنش را با کمیته فنی تیم و البته اتهام داشتن جادوگر سر کرده بود ، بعد از بازی و در تونل ورزشگاه درحالی که زانوی چپش را به سختی و لنگان ، لنگان ، پیش می برد ، به جمع دوستانه خبرنگاران آشنا با خود رسید. آنها که از مربی استقلال برای شنیدن پیام:« دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است.» کلافه بودند. کلافه بودند و غر می زدند تا پرویزخان بگوید:« بابا یک کم هم به من حق بدهید. چه کار باید می کردم. اول بحث جادو جنبل و بعد هم کمیته فنی. بهترین کار این بود که سکوت کنم تا شرایط آرام شود.»
ماجرای جادوگر از جایی شروع شد که درست بعد از بازی با مس ، صمد مرفاوی در کنفرانس مطبوعاتی ، اسم از آقا خوش شانسه و ماوراءالطبیعه به میان آورد تا مسی ها که از زمان حضور پرویز مظلومی به ناصر ... دوست نزدیک پرویز خان مشکوک بودند ، رسما او را جادوگر بخوانند .
مظلومی هم بهترین تصمیم در این قصه را سکوت دانست و مس به نفت باخت تا مشخص شود استقلال برای بردن تیم مرفاوی خیلی هم نیازمند جادوگر نبوده. مظلومی هم که بعد از بازی با مس ، توانست فجر را با درخشش دوباره مجیدی ببرد حالا دیگر برای سخن گفتن از قصه ماوراءالطبیعه ، خیلی کار سختی نداشت.
« راستی پرویزخان ، چه خبر از( ن- ف) جادوگر!» و او در مقابل این پرسش که از دوستی «ف»و مربی استقلال خبر دارد ، می گوید:« می بینی ؟ تو که این بنده خدا ناصر را می شناسی . سال های سال است که ما با هم دوست هستیم. آن وقت به این بیچاره می گویند جادوگر. همه اش تقصیر این سید مهدی رحمتی و چند تا از این بچه های تهرانی است که با ما در کرمان بودند. ناصر بعضی از بازی ها که ما در کرمان بودیم ، می آمد پیش من و یک ساک ورزشی بزرگ هم داشت که با خودش می آورد. این ها هم جلوی همه با او شوخی می کردند و می گفتند ناصر سه امتیاز در این ساک است؟ »
این روایت مظلومی درحالی است که خبرنگاران کرمانی ماجرای جادوگر را اینگونه روایت می کردند:« بابا مسئولان تیم ، در جریان بودند. می گویند قبل از بازی می رفته پای تیر دروازه ها چیزی چال می کرده و توی دبه ، یک چیزهایی می ریخته . خلاصه کلی او برای خودش این کاره بوده.»
و حالا ادامه قصه از زبان مظلومی:« یک روز یک بنده خدای جوانی در تیم ما بود که مشکلی در زندگی اش داشت و حل نمی شد، یکی از کارمندهای تیم بود . سید مهدی و با یکی دیگر از بچه های تیم گذاشتندش سر کار و گفتند این ناصر دعا نویس است. با ناصر هم هماهنگ کرده بودند که خودش را دعا نویس جا بزند. من ماجرا را بعدا فهمیدم. مثل اینکه برایش دعا می نویسند و قرار می شود پشت در خانه اش هم یک مقدار نجاست بریزد. این ها این کار را می کنند تا بخندند اما می زند و ماجرا اتفاق می افتد. مشکل آن بنده خدا ، خود به خود حل می شود اما این دوست مان هر جایی که می نشیند می گوید رفیق مظلومی دعا نویس است و کارش می گیرد. اتفاقا داشتم چند روز قبل به مهدی رحمتی می گفتم خدا از سر تقصیراتت نگذرد مهدی که چطور رفیق ما را کردی جادوگر! اتفاقا حسابی همه با هم به ماجرا خندیدیم. این اتفاق عجیبی نیست ، می توانید از سید مهدی و چند نفر دیگر از بچه های آن تیم ما بپرسید. مثلا از امیر حسین صادقی .»
اینکه استقلال و پرویز مظلومی خوش شانس هستند اصلا اتفاق جدیدی نیست. او تیمش خوب نتیجه می گیرد با اینکه بد بازی می کند. البته با داشتن فرهاد مجیدی که از هر موقعیتی یک گل می سازد ، خوش شانسی خیلی هم دور از ذهن نیست.
اینکه صمد مرفاوی هم بدشانس است ، اصلا نیازی به شرح نمی خواهد. همین سه سال کارنامه کاری تیم او که خوب بازی می کند و بد می برد ، نشان دهنده این واقعیت است .
اما اینکه مظلومی برای بردن نیازی به جادوگر داشته باشد ، آن هم جادوگری که این همه سال کنار فوتبال بوده و همیشه به همه اسمی معروف شده بود غیر از ماوراءالطبیعه ، اتفاقی است که باور حرف های مظلومی را به مراتب ساده تر از روایت مرفاوی می کند. به خصوص اینکه سید مهدی رحمتی هم این قصه را به همان شکل پرویز مظلومی روایت می کند.
راستی شما کدام روایت را به واقعیت ، نزدیک تر می دانید؟