عبور از مرز 35 سالگی هم باعث نشده پیشنهادهای خارجی متوقف شود. روزی که فرهاد از لیگ امارات به ایران بازگشت شاید خیلیها از جمله امیر قلعهنویی تصور میکردند آقای کاپیتان به پایان دوران فوتبال خود نزدیک شده و نفسهای آخر را میکشد!
فرهاد هرگز آن روزها که در تیم امیر قلعهنویی پشت دروازه با بازیکنان ذخیره بغل پا میزد را از یاد نمیبرد اما همان بیتوجهی انگیزهای شد تا آقای کاپیتان به روزهای خوش بازگردد. غیرقابل پیشبینی بود! اما واقعیت داشت. هرچه گذشت مجیدی بهتر و بهتر شد. اوج هنر او پس از گلزنی در 3 دربی پی در پی به آقای گلی در لیگ قهرمانان آسیا مربوط میشود.
پیشرفت محسوس فرهاد باعث شد دوباره تیمهای اماراتی آغوش خود را به رویش باز کنند. فرهاد از نفوذ بسیاری در میان تیمهای اماراتی برخوردار است. او دو فصل است که مورد توجه تیم متمول الجزیره قرار دارد؛ تیمی که با جذب بازیکنان 12-10 میلیاردی برای خود نامی در آسیا دست و پا کرده است. هر سال هم بر رقم پیشنهادی تیم الجزیره افزوده میشود. او یک هفته پیش برای انجام امور شخصیاش راهی امارات شد. البته در کنار رسیدگی به کارهای شخصی، فرهاد میخواست پیشنهاد مالی تیم الجزیره را هم بررسی کند. مجیدی در مذاکره با باشگاه خودش متوجه شد آنها حاضرند مبلغ یک میلیارد و هشتصد میلیون تومان برای یک فصل به وی بپردازند! پیشنهادی که میتواند عقل و هوش را از هر بازیکنی برباید.
اما فرهاد مجیدی با مکث کوتاهی پاسخ پیشنهاد اغواکننده باشگاه الجزیره را داد: «من نمیتوانم از استقلال جدا بشوم. آنجا هواداران منتظر من هستند. چشم به راه من ماندهاند تا دوباره به تمرین برگردم.»
مجیدی نمیخواهد با احساسات هواداران بازی کند. او حرفهای خود را اینگونه تایید میکند. جملاتی که میخوانید تازهترین حرفهای آقای کاپیتان است: «پیشنهاد باشگاه الجزیره امارات خیلی خوب بود اما من دوست ندارم در امارات بازی کنم. همه چیز برای من پول نیست. هواداران برای من خیلی مهمتر هستند. درست است که با این پول میتوانم شرکتم در امارات را رونق بدهم و سود بیشتری کسب کنم اما وقتی با خودم فکر میکنم میبینم قیمت هواداران استقلال بیشتر از پیشنهاد اغواکننده باشگاه الجزیره امارات است.»
فرهاد حرفهای خود را اینگونه پایان داد: «فصل یازدهم در استقلال بازی میکنم. میخواهم با پیراهن شماره 7 استقلال از فوتبال بروم. شاید فصل بعد دیگر نتوانم فوتبال بازی کنم و میخواهم جایی از فوتبال خداحافظی کنم که متعلق به آن هستم.»