کد خبر : ۱۶,۰۱۱
مهدی هاشمی‌نسب از آن دسته کسانی است که وقتی روی دور حرف زدن می‌افتد و مصاحبه می‌کند، از شنیدن صحبت‌هایش لذت می‌برید. هاشمی‌نسب تلفیقی از خصوصیات اخلاقی آدم‌های خوش‌صحبتی مثل حجازی، خداداد، محرمی و عابدزاده دارد چون همیشه در بین صحبت‌هایش نشانه‌هایی از صداقت، شهامت، غرور و مردانگی وجود دارد.
 صحبت کردن با مهدی هاشمی‌نسب آن هم در شرایطی که بیل می‌زد حال و هوای خاصی داشت.
چه خبر مهدی؟ کجایی؟
خونه... بیل می‌زنم! پای بنایی هستم... باور کن زندگی همینه و هیچ چیز مثل این حال نمی‌ده!
اما تو یک فوتبالیست بوده‌ای و بیل زدن و بنایی کردن کمی عجیب است!
ای بابا... دلت خوشه. یه وقت‌هایی آدم شرمش می‌یاد که بگه فوتبالیسته. باور کن بعضی وقت‌ها که می‌رم بیرون و مردم منو می‌شناسن، حالم گرفته می‌شه. حالم به هم می‌خوره که وقتی منو به چشم یه فوتبالیست می‌بینن و به این شکل با ما رفتار می‌کنن. البته مردم همیشه لطف دارن و ما هرچی داریم از مردمه ولی بعضی‌ وقت‌ها از فوتبالیست بودن حالم به هم می‌خوره و شرمم می‌یاد که بگم فوتبالیست بودم. ته تمام این فوتبال‌ها و تمام این صحبت‌ها این است که دو تا توی این فوتبال به جان هم می‌افتن و دو تا اسطوره مثل حجازی اون بلا سرشون می‌یاد.
در مورد درگیری کاشانی و دایی صحبت می‌کنی؟
نه... اصلا. به قرآن هیچ خبری از این چیزها ندارم. نمی‌دونم چی می‌گی چون این قضایارو دنبال نمی‌کنم. ففط از دهن این و اون می‌شنوم که چه اتفاق‌هایی افتاده!
یعنی از این داستان «بیژن» بی‌خبری؟
چیز زیادی نمی‌دونم. فقط شنیدم که می‌گن بیژن به یه نفر دیگه زنگ زده و یه نفر دیگه ناراحت شده!‌ من بیژن، میژن نمی‌شناسم. اگه شما می‌شناسین، بگین که یه بیژنی، چیزی هم به ما زنگ بزنه و یه کاری برای ما انجام بده! اگه بازیکن بخوان خودم هستم. حداقل خیالم راحته که همین الانش از خیلی‌ها بهترم.
قبول داری که سطح بازیکنان پرسپولیس پایین آمده؟
بابا... تو رو جون هرکی دوست داری اینهارو با هم مقایسه نکن. یه احمدرضا(عابدزاده)رو بزار یه کفه ترازو، همه اینهارو طرف دیگه این دو تا تیم‌رو اصلا نمی‌شه با هم مقایسه کرد. این پیراهن اونقدر برای بعضی‌ها گشاده که هیچ خیاطی نمی‌تواند تنگش کند!
اما توی همان دورانی که تو پرسپولیس بودی، روزنامه‌ها به تو لقب«وزیر پروین» را داده بودند.
ول کن... نمی‌خواهم در این مورد حرف بزنم. حتی دلم نمی‌خواهد راجع به اون روزها فکر کنم و جواب بدم.
ولی تو بازیکن محبوبی برای پرسپولیس‌ها بودی!
محبوب چیه؟ برو ببین پول کجاست. الان فقط پول و آرامش به درد می‌خوره. دنبال اینها باش. محبوب کیلو چنده؟
الان تویی پول و آرامش را داری یا نه؟
پول که نه... ولی آرامش را دارم. وقتی از فوتبال بروم آرامش دارم.
شغل و کاسبی تو چیه؟
فعلا که بنایی! کلفتی! بیل می‌زنم. اینطوری اونقدر آرامش دارم که اون رو با دنیا عوض نمی‌کنم. اینطوری خیلی راحت‌ترم.
قبل از تو احمدرضا(عابدزاده) صحبت می‌کردم... الان هم تو در موردش صحبت کردی. می‌خواهم بدانم که بعد از آن گلی که تو به عابدزاده زدی و آن اتفاق افتاد، او چه صحبتی با تو کرد؟
ما هیچ‌وقت راجع به اون قضایا با هم صحبت نکردیم. رفاقت برای ما اونقدر مهم بود که هیچ وقت در این مورد با هم صحبت نکردیم، من در این فوتبال چند تا رفیق خوب پیدا کردم که برام از هر چیزی ارزش دارد.
مجتبی محرمی هم جزو آنهاست؟
مجتبی محرمی رو همیشه دوست داشتم. می‌گم که... او موقع‌ها همه چیز فرق می‌کرد. وقتی رفتم پرسپولیس ترسیدم به مجتبی محرمی نزدیک بشم وای به حال اینکه بخواهم هشت را بپوشم. من عاشق شماره هشت بودم و حتی وقتی مجتبی محرمی از پرسپولیس رفت با هزار ترس و لرز زنگ زدم و ازش اجازه گرفتم تا هشت رو بپوشم. هنوز هم وقتی خودم را با مجتبی محرمی مقایسه می‌کنم، احساس می‌کنم که شماره هشت مجتبی برای من گشاد بود!
احتمالا می‌خواهیم تواضع به خرج بدهی و از اینجور کارها کنی!
نه... راستش رو می‌گم. چرا امثال مهدی هاشمی‌نسب باید فکر کنند که می‌تونستی راجع به هر چیز حرف بزنی... من خودم رو مثال می‌زنم که بقیه ناراحت نشن... وقتی من مهدی هاشمی‌نسب که توی بالاترین سطح بازی کردم می‌گم حق حرف زدن ندارم، چطور اونهایی که نمی‌دونن فوتبال رو با چه «کافی» می‌نویسن در این مورد حرف می‌زنن؟ بدبختی و هرج و مرج توی فوتبال ما خیلی زیاده که طرف بدون هیچ حضوری در فوتبال می‌آید و در مورد مارادونا، گواردیولا و مورینیو صحبت می‌کند. بعضی از آقایون میان و از تاکتیک این آدم‌ها ایراد می‌گیرن و می‌گن اینها باید فلان‌جا، فلان کار را انجام می‌دادن! بازم خودم رو مثال می‌زنم که به کسی برنخوره. اما این خنده‌دار نیست که هاشمی‌نسب بیاد و از مارادونا، گواردیولا، مسی و ژاوی ایراد بگیره و اونها رو زیر سوال ببره! من می‌خوام بدونم که یکسری از اینها چطوری وارد این فوتبال می‌شن و چطوری به اینجاها می‌رسن!
خودت چی فکر می‌کنی؟
معلومه دیگه، حتما آویزون یه جایی هستن و این‌طوری به یه جایی رسیدن! ماجرای امثال من و خداداد با اینها فرق می‌کنه. امثال من و خداداد نمی‌تونیم بریم و هر روز آویزون صد نفر بشیم. خدا یه لطفی به ما کرده و از همین فوتبال یکسری چیزها به ما داده، ولی قرار نیست که دست به سینه بعضی‌ها باشیم و هر کاری خواستن بکنیم.
احتمالا هم تو دوباره با خداداد به فوتبال برمی‌گردی.
به خدا خودم هم نمی‌دانم. خداداد رفیق من است، ولی تا همین الان هیچ صحبتی در مورد برگشتن به فوتبال نشده و هنوز وضعیت ما معلوم نیست. البته اگر نظر منو بخواین، جای من و خداداد توی این فوتبال نیست و ما نمی‌تونیم توی این فوتبال دوام بیاریم.
راستی با ناصرخان (حجازی) که صحبت می‌کردیم، از تو و خداداد می‌گفت و اینکه چقدر از عیادت و دیدار با شما خوشحال شده بود.
ناصرخان لطف داره، ولی به هر حال الان شرایط طوری شده که همه می‌رن خونه حجازی و بهش سر می‌زنن. بدبختی ما همینه! بدبختی فوتبال همینه که تا کسی زمین‌گیر می‌شه، همه می‌رن سراغش و فردین می‌شن! حتی یه آقایی رفته و گفته که حجازی باید رییس استقلال بشه، ولی خواهش من اینه که این آقا بگه تا چه حد دوست داره حال حجازی خوب بشه! چون اگه این اتفاق بیفته، همه اینها سردرد می‌گیرن و یادشون می‌ره که به حجازی چه قول‌هایی داده بودن.
گول این حرف‌ها رو نخورین. این حرف‌ها مال وقتیه که حجازی توی خونه افتاده. خود ناصرخان هم زرنگ‌تر از این حرف‌هاست. اونهایی که تا دیروز سایه‌اش رو با تیر می‌زدن و از باشگاهش بیرونش کرده بودن، حالا می‌گن حجازی باید رییس بشه. ای کاش این چیزها توی فوتبال ما درست بشه.
از بقیه رفقایت چه خبر؟ بهروز رهبری‌فرد؟‌ نیکبخت؟
بهروز که متاهل شده و کمتر می‌بینمش. در مورد نیکبخت هم هیچ نظری ندارم و بهتره که در موردش حرف نزنم. فقط امیدوارم که مشکل علیرضا زودتر حل بشود و دوباره به فوتبال برگردد.
خودت قبول داری که وقتی روی حرف‌ زدن می‌افتی، خیلی خوب صحبت می‌کنی؟‌
من همیشه به خاطر حقم حرف زدم و تا کسی پا روی دمم نگذاشته حرفی نزدم. البته الان شرایط فرق کرده. اون موقع هرکسی حرف می‌زد با فوتبالم می‌زدم توی دهنش! کسی نمی‌توانست به من حرف الکی بزنه و گیر بده البته الان مادرم حرف دیگه‌ای می‌زنه که درسته. مادرم می‌گوید حالا که فوتبال تمام شده، حرف زدن هم باید تمام بشه!
یکی از بچه‌ها می‌گوید که اگر در زمان فوتبال بازی کردن مهدی هاشمی‌نسب هم این بساط منشور اخلاقی‌ بود، حتما مهدی یکی از مشتریان پروپا قرص ستاد منشور بود!
بیخود... اگر کسی روی من از این اسم‌ها می‌گذاشت سرش را می‌کندم! من هیچ‌وقت حرف الکی نزده‌ام و همیشه از حقم دفاع کرده‌ام. کسی هم حرف بزند، سی تا جوابش را می‌دهم. من همیشه درست زندگی کرده‌ام و هیچ وقت آویزان کسی نبوده‌ام. اون‌هایی باید از این قصه‌ها بترسند که مشکل دارند. اونقدر توی این فوتبال بدبختی و مشکل زیاد است که به این جور چیزها نمی‌رسه. اونقدر از این‌ور و اون‌ور کانال می‌زنن و کار انجام می‌دن که چیزی به بازیکن‌ها و مهدی هاشمی‌نسب نمی‌رسه. وقتی یک نفر را محکوم می‌کنند و آن را از لیگ برتر به لیک یگ می‌فرستند، می‌دانید یعنی چه؟
یعنی چه؟
یعنی اینکه یه دزدی رو چون لو رفته که از بالای شهر به پایین شهر می‌فرستن و می‌گن برو اونجا که نظارت‌ها کمتره دزدی بکن! آقاجون من... دزدی دزدیه! چه فرقی می‌کنه که طرف رو از لیگ برتر به لیگ یک می‌فرستین؟ زندگی مهدی هاشمی‌نسب همیشه سالم و بی‌حاشیه بوده. هرچی داشتم مال زمین بوده و تا کسی پا روی دم من نگذاشته حرفی نزدم. چون حساب و کتاب پاکه، جرات دارم و حرف می‌زنم. الان هم نمی‌دونم که چرا دارم با شما صحبت می‌کنم. قرار بود بعد از این همه وقت فقط با هم حرف بزنیم و حال و احوال کنیم ولی تو دوباره ما رو هل دادی توی مصاحبه... خیالی نیست... دلم گرفته بود و توی وقت ناهاری(!) باهات صحبت کردم. الان هم سرکارگر داره حوار می‌زنه(!)
سرکارگر چه کسی است؟
امیر... امیر بینایی... یکی از رفیقامه... اون توی کار بنایی خیلی قوی‌تره و سرکارگر شده! ‌


۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰ ۱۴:۲۵

فتو فرهادی - طرح بلایند - 1200-800   تبلیغات رادکام

اظهار نظر خوانندگان

  • خواهشمند است نظر خود را تا حد ممکن به زبان فارسی بنویسید .
  • نظرات توهین آمیز ، تکراری و غیر مرتبط منتشر نخواهد شد .
  • نظرات ارسالی بعد از تایید منتشر خواهد شد.
  • مسئولیت محتوای نظرات به عهده اظهار نظر کننده و قابل تعقیب می باشد . 

تعداد کاراکتر باقیمانده: 2000
نظر خود را وارد کنید