1) هیچ کدام از حوادث رخ داده برای تیم ملی امید در بازه زمانی دو هفته اخیر، عجیب و غیرمنتظره نبود. ابتدا راهبردهای سنتی شاغلام در گوانگجو عقیم ماند تا مردی که لب خط تسبیح می گرداند و بزرگترین دستاوردش از کار با امیدها، صدور فرمان کوتاه کردن موهای سید مهدی رحمتی بود(! ) با کوله باری از ناکامی به کشورمان بر گردد و هت تریک ناکامی های تیمهای پایه را تکمیل کند. سپس پیروانی در گفتگوهایش به سبک ادبیات این سالها، ناکامی امیدها را به استناد سایر شکستهای فوتبال ملی ایران توجیه کرد و البته عادی ترین حادثه ممکن زمانی رخ داد که علی کفاشیان با ابراز رضایت از نمایش تیم المپیک در چین، از ابقای شاغلام و دارو دستهاش خبرداد! خب این برای خودش یک پیشرفت بزرگ نیست! زمانی فوتبال جهان سومی ما به عیب«قابل پیش بینی نبودن» متهم میشد، حالا اما مهندسان این حوزه کاری کردهاند که به راحتی آب خوردن می شود شکستهای آینده را پیشگویی کرد. آفرین!
2) احتمالاً رئیس فدراسیون فوتبال که به اظهار سخنان محیرالعقول عادت دارد، انتظار داشت مخاطبانش با شنیدن خبر ابقای بی قید و شرط کادر فنی تیم امید شگفت زده بشوند و واکنشهای آنچنانی نشان بدهند. این اتفاق اما، رخ نداد، چون حالا خیلی وقت است که علاقه مندان به فوتبال ایران دریافتهاند«لجبازی»، تاکتیک اصلی فدراسیون کفاشیان در اداره امور فوتبال کشور را تشکیل می دهد. مردی که توانسته یک مجری و کارشناس تلویزیونی را بعد از تجربه اسفبارش در مسابقات آسیایی، بر مسند تیم ملی نوجوانان- آینده سازان این فوتبال- ابقا کند، حکما آنقدر لجوج و یکدنده هست که شاغلام را هم همچنان به عنوان سرمربی امیدها باقی بگذارد و یحتمل از او بخواهد قطعه شعری در وصف همین رویداد مهم انتخاب کند و با لهجه غلیظ شیرازی برای آقای رئیس بخواند! نه آقای کفاشیان؛ این بار ما رو دست نخوردیم. همه ما مطمئن بودیم تو، شاغلام را نگه می داری، نه به این دلیل که واقعاً خوب عمل کرده یا می تواند در آینده مفید باشد، بلکه تنها از این جهت که «عقل» حکم دیگری برای این پرونده می دهد!
3) لجاجت و انعطافناپذیری، مشخصه اصلی فدراسیون کفاشیان است. اگر قضاوت بخشی زاده در یک مسابقه لیگی، کل فوتبال را به آتش کشید، کمیته داوران حتماً باید ظرف 24 ساعت او را برای اعزام به یک تورنمنت برون مرزی گزینش کند و خبر این انتخاب شایسته(! ) را به سرعت در اختیار عموم رسانهها قرار بدهد. اگر تمام عقلای کشور حکم کردند که مجازات ممنوع المصاحبه دانستن فرد خاطی، خلاف مقررات است، کمیته انضباطی باید تا آخرین قطره خون پای این حکم«غلط» بایستد و تازه وقتی می خواهد آن را وتو کند، در عفو نامه مجازات شونده متذکر شود که«حسن رفتار شما بعد از محرومیت باعث بخششتان شد!» اگر همه دلسوزان فوتبال نظر دادند که برگزاری نصفه و نیمه لیگ در هنگام برگزاری بازیهای آسیایی، غلط و نوعی ظلم به برخی از مدعیان است، سازمان لیگ باید در لغو بازیهای سپاهان و برگزاری سایر مسابقات مصمم تر شود. اگر بزرگترین کارشناسان فوتبال ایران از مضر بودن منع استفاده از گلر خارجی در لیگ برتر گفتند، مسؤولان مربوط علاوه بر تداوم این قانون در دسته برتر، باید آن را به لیگ یک هم تسری بدهند. اگر رنجنامههای غم بار و اندوهناک از ناشایست بودن بازی تیم ملی ایران با تیمهای باشگاهی حکایت کردند، کمیته روابط بینالملل موظف است در اسرع وقت اتلتیکومادرید را نیز به تهران بکشاند و رودر روی تیم ملی قرار بدهد. اگر یک سال قبل از جام ملتهای آسیا، همه فوتبال فریاد ضرورت استخدام یک مربی بزرگ خارجی برای تیم ملی را سر داد، افشین قطبی باید ابقا شود و حتی اگر رئیس کمیته تیمهای ملی هم حاضر نشد دوشادوش سایر مدیران، این سناریوی خنده دار در آوردن لج منتقدان را بازی کند، باید هر چه سریعتر پستش را ترک و آن را تحویل چند شغله کثیرالسفر دیگری بدهد!
4) «منطق» اصلی مدیران کنونی فوتبال ما، نوعی«بی منطقی» عجیب و کودکانه است. آنها طلبکاران شان را ممنوعالمصاحبه یا حتی محروم از حضور در فوتبال تا آخر عمر(! ) میکنند و آنقدر به ابقای مربیان ناکام بر خلاف جریان کارشناسی کشور علاقه نشان میدهند که به نظر می رسد بهترین راه قطبی برای باقی ماندن در ایران تا جام جهانی 2014، شکست سنگین در جام ملتهای آسیا باشد!
تنها حسن این اتفاقهای حیرت انگیز اما، همان است که از حالا تا چند سال بعد می شود به راحتی انواع و اقسام شکستها را پیش بینی کرد و از صحت این گمانه زنی ها کاملاً مطمئن بود!