<ul> <li> <div align="justify"><font size="2">1)اگرچه تیم ملی ایران در بازی برگشت پلیآف صعود به جام جهانی 98 فرانسه یکی از ضعیفترین نمایشهای تاریخش را ارایه داد و در جریان مسابقه با استرالیا مستحق تحمل شکستی بسیار سنگین و چه بسا بینظیر بود، اما عوامل گوناگون دست به دست هم دادند تا تیم دوست داشتنی آن روزها به شکلی اعجازگونه سر از جامجهانی فرانسه دربیاورد. حماسه هشتم آذری آنقدر جذاب و به یادماندنی بود که علاوه بر میلیونها ایرانی، پاییز هر سال سایت فیفا هم یادی از آن کند و مروری روی این مسابقه نادر داشته باشد. بابت جهانی شدن نوستالژی شیرین ملبورن، خوشحالیم، اما در گزارش امسال پایگاه اینترنتی فیفا، نکتهای وجود دارد که در نوع خودش میتواند تاملبرانگیز باشد؛ آنجا که این وبگاه، تیم 98 ایران را بهترین تیم تاریخ فوتبال کشورمان قلمداد میکند، آنچه احتمال مورد اجماع و موافقت قاطبه هواداران فوتبال ایران هم قرار دارد. آیا این خبر خوشی است که هنوز وقتی میخواهیم به یک »تیم ملی خوب» فکر کنیم، مجبوریم تا سرزمین کانگورها به عقب برگردیم و خاطرات یک دهه و نیم قبل را در آغوش بکشیم؟ <br> 2) قرارمان این نبود. وقتی 13 سال پیش به یک انزوای تلخ دو دههای پایان دادیم و بعد از 20 سال طعم صعود به جام جهانی را چشیدیم، قرار بود در تماس مستقیم با سطح اول فوتبال بینالمللی، افقهایی تازه برای این فوتبال ترسیم کنیم و به آیندهای بهتر و درخشانتر بیندیشیم، اما نه تنها این حادثه رخ نداد، بلکه حالا هر روز دلمان بیشتر برای آن تیم منزوی جهانی نشده تنگ میشود! تعارف خوبی نیست، وقتی فیفا به درستی چشم به تلاشهای 13 سال گذشته فوتبال ایران میبندد و همچنان به تیم افسانهای 98 رای میدهد. از روزی که ظرف سه دقیقه استرالیا را به خاک سیاه نشاندیم، دو جام جهانی دیدهایم، صدها میلیارد تومان پول خرج این فوتبال کردهایم و میلیونها کلمه در مدح و ذمش قلم زدهایم. نتیجه اما چه بوده است؟ هنوز از تیم 98 «فکت» میدهیم و به مردانی میبالیم که سالهاست کفشهایشان را آویختهاند. آیا روزی سرانجام دوران دلخوش کردن به آن «خاطره» شیرین خاتمه خواهد یافت؟ <br> 3) فوتبال ایران در سالهای پس از ملبورن، در برزخ نفرین شدهای بین بهشت و جهنم یا سنت و مدرنیته گرفتار بوده است. به بهانه جهانی شدن، الگوهای سنتی تیمداری را رها کردیم و در فوتبال کشور سیل پول راه انداختیم؛ بیآنکه یادمان ماده باشد پول بیحساب و تدبیر، نه تنها رشد و ترقی به ارمغان نمیآورد، که فساد و وقاحت رهاورد بیچون و چرایش خواهد بود. حکایت فوتبال امروز ما، داستان آن جانور شترگاو پلنگگونه است که بین حالتهای مختلف گیر افتاده و عملا هیچ شکل مستقل و کارآمدی ندارد. اینچنین است که انگیزانندههای سنتی از قبیل غیرت و تعصب را داریم، اما هرگز به محرکهای حرفهای مثل «وجدان کاری» نرسیدیم یا راه استعدادیابی سنتی و دل بستن به ستارههای کوچه و خیابان را مسدود شده دیدیم، ولی رو به ترفندهای حرفهای کشف استعدادها مثل آکادمیسازی و تربیت کودکان و نوجوانان نیاوردیم. در نتیجه، امروز فوتبالی داریم که هم سنتی است، هم حرفهای، اما عملا هیچکدامشان نیست! تماشاچی از آن لذت نمیبرد، بازیکنش دیگر تن به متعصب بودن نمیدهد، نه مربی سنتی میتواند با مولفههایی که بلد است آن را به سعادت برساند و نه در موردش کاری از مربیان حرفهای بر میآید. یکه و تنها در میان انبوه ملامتها باقی مانده و حالا کارش به جایی رسیده است که 13 سال بعد از رنگ اسفانه پاشیدن روی یک روز پاییزی در تقویم تاریخ این مملکت، عدهای خواهان «تعطیل» شدنش، از ریشه و مبدا میشوند! <br> 4) حق با فیفا است. دستکم تا آنجایی که ما یادمان میآید، نسل اواسط دهه 90 میلادی و 70 خورشیدی، بهترین تیم تاریخ این مملکت بود؛ مجموعهای که اگر حرفهای نبود و حتی ادعای حرفهایگری هم نداشت،دستکم چنان نقش سنتیاش را درست ایفا میکرد که به پشتوانه یک فریاد همقسم شدن در رختکن و داشتههای ذاتی ستارههایش، سر از قلههای سخت و رفیع در میآورد. <br> سلام به ملبورن، سالم به یک عقب ماندگی تلخ تاریخی است؛ درست مثل لبخند یاسآمیز نویسندهای که در مرز بازنشستگی، هنوز از اولین کتابش به عنوان بهترین اثرش یاد میشود...! <br> <br> <br> </font></div> </li></ul>