1) اینکه در یکی از پرماجراترین هفتههای فوتبال ایران، مجبور بودیم سه ساعت زل بزنیم به صفحه رسانه به اصطلاح ملی(!) و تا سپیده سحر گلهگذاریهای تکراری و کاملا شخصی دایی را ببینیم و عذاب بکشیم، اگر هیچ سودی نیست، دست کم این منفعت را به دنبال داشت که مردم فوتبالدوست ایران توانستند یک بار دیگر با زوایای منحصر به فرد و استثنایی نابغهای به اسم علی کفاشیان آشنا شوند و احتمالا دوباره به یاد بیاورند که چرا حال و روز کنونی فوتبال ایران، تا به این حد آشفته و نابهسامان است!
2) در پرونده اختلافنظر دایی با فدراسیون، هرکجا شاهکاری به چشم میخورد(!) پای کفاشیان هم در میان بود. این رییس فدراسیون فوتبال بود که ظاهرا به ابتکار خودش و بیتفاوت به نظر همکارانش و حتی رسانهها و منتقدان، زیر بار متمم قرار داد رفت و برای دایی حتی چک هم صادر کرد. باز این خود علی کفاشیان بود که در ماجرای برکناری غیرمنتظره دایی، نقش مدیری را بازی کرد که هیچ لیوانی در دست ندارد و به راحتی با فرمایشات بیرونی کنار آمد. همانطور که خود این پدیده(!) بود که به رغم توافقات قبلی با سرمربی کنونی پرسپولیس، حاضر به پرداخت مالیات درآمد دایی در زمان هدایت تیم ملی نشد و با این حرکت اشتباه، حالا سنگی را داخل چاه انداخته که شاید دوباره فیفا مجبور شود با مکانیزمهای خاص خودش و به قیمت بیآبرویی مضاعف فوتبال ایران در محافل بینالمللی آن را برایمان بیرون بیاورد! پنجشنبه شب- بامداد جمعه البته!- یک بار دیگر فهمیدیم یکی از دهها معضل اساسی فوتبال ایران کجاست و چگونه مدیری برمسند کار نشسته که اصولا حضورش در این حوزه «اشتباهی» بوده و حالا با ناکارآمدیهای پیدرپی و بیپایانش، هر روز غائلهای تازه راه میاندازد. این حداقل حسن زجری بود که همهمان پای یکی از بدترین برنامههای تاریخ نود کشیدیم و البته طبق معمول، کار چندانی هم در قبال «کشف» تازهمان، از دستمان برنمیآید!
3) در دفاعیات دکتر شریفی از حکم کمیته انضباطی مبنی بر پرداخت 450 میلیون تومان از طرف فدراسیون به علی دایی، نکتهای طلایی وجود داشت که دقت دوباره در آن میتواند به عمق اساس مسوولیت کفاشیان و شرکا در حفظ و حراست از اموال عمومی دلالت کند. آنجا که قاضی ارشد فوتبال مدعی شد «فدراسیون گفته بود اگر دایی به حکم صادره اعتراض نکند، ما هم اعتراضی نداریم»،ناخودآگاه به این فکر فرو رفتیم که چگونه امکان دارد مدیران فوتبال ما در مقابل اموالی که از ملت در اختیار دارند، چنین سهلانگار باشند که پرداخت نیم میلیارد تومانی به یک شاکی را صرفا در صورت سکوت او و رضایتش از رای صادره بلامانع تشخیص بدهند، در حالی که اکنون کمیته استیناف خود فدراسیون تشخیص داده دایی در این پرونده هیچ حقی ندارد؟ یعنی اگر دایی به رای کمیته انضباطی اعتراض نمیکرد، فدراسیون به راحتی زیر بار پرداخت 450 میلیونی که حالا خودش نادرستیاش را تشخیص داده- به سرمربی سابق تیم ملی میرفت؟ ما چگونه باید آسوده خیال باشیم و دل بسپاریم به کار مردانی که با تسلط به منابع مالیمان، چنین بیمحابا چوب حراج را بر «میلیارد» میزنند و «میلیون» برایشان محلی از اعراب ندارد؟ آیا این بهترین راه مدیریت پول در کشوری است که کارگرانشان مجبورند با درآمد 300 هزار تومان در ماه، خانوادهشان را از گرسنگی و بیلباسی و بیاعتباری و بیخانمانی برهانند و از زندگیشان به اصطلاح «لذت» ببرند؟!
4) حالا بیشتر از گذشته معلوم میشود چرا بافت و ساختار کلان ورزش ما ادامه همکاری با مدیر مقتدری مثل محمد دادکان را برنتابید. او نمیتوانست مثل علی کفاشیان نقش منفذی مناسب برای قدرتهای فراقانونی در حوزه فوتبال را ایفا کند و تن به انفعالهایی از این دست بدهد.حالا دادکان و مدیران شایسته قبل از او بیرون نشستهاند تا یکی مثل کفاشیان بخندد، صدها میلیون هزینه ناروا به این صنعت مشرف به موت وارد کند، حرفهای بزرگترهایش را موبه مو گوش کند، فوتبال را به مرز نابودی بکشاند و باز بخندد!