کاپیتان استقلال یا حرف نمیزند... یا وقتی که لب به سخن میگشاید حرفهای تازه برای گفتن کم ندارد. فرهاد مجیدی که سه فصل پیش پس از سالها دوری از فوتبال وطن به ایران بازگشته بود، در اواسط فصل هفتم به جمع آبیپوشان تیم ناصر حجازی اضافه شد و از همان دوران بار دیگر و در کمتر از چند هفته به قلب طرفداران این تیم سایه انداخت تا در روزهای اوج حضور فوتبالیستهای محبوبی چون پیروز قربانی و امیرحسین صادقی یا حتی آرش برهانی، جایی تازه برای خود میان هواداران دوآتشه استقلال دست و پا کند. فرهاد فصل هشتم با اکیپ قلعهنویی چندان راحت نبود و امیر هم به وضوح این موضوع را میدانست تا فرهاد مجیدی در فصل هشتم فروغ چندانی نداشته باشد، اما با جدایی قلعهنویی به یکباره مجیدی همان مجیدی 10 سال پیش شد و یکتنه گلیم مرفاوی را در لیگبرتر و لیگ قهرمانان از آب بیرون کشید. از گلزنی و پاس گلهایش که بگذریم، بحث دیگر در مورد کاپیتانی او بود. مبحثی که برای بازیکنان استقلال از اهمیت فراوانی برخوردار است، اما همه آنها در ظاهر خود را نسبت به این موضوع کاملا بیتفاوت نشان میدهند. همان عاملی که شاید باعث جدایی پیروز قربانی از استقلال پس از 12 سال بازی برای این تیم شد. فرهاد مجیدی کمتر از یک ماه پیش در گفتوگو با مجله فوتبال شرکت کرد و در آن گپ و گفت به برخی موضوعات سربسته تا به امروز اشاره کرد که اهم آنها هم به مسایل مرتبط با همین بحث کاپیتانی ربط داشت و مشخص میکرد موضوع بازوبند، موضوع کوچکی در استقلال نیست و جنگ و جدلهای حول و حوش آن همچنان ادامه دارد. حداقل فرهاد مجیدی که چنین نظری داشت. مثل پیروز قربانی که وقتی قراردادش را با مسکرمان تمدید کرد، صراحتا گفت: «حالا آنها که قایم شده بودند از سوراخ موش بیرون بیایند و خیالشان راحت باشد که پیروز دیگر به استقلال بازنمیگردد...» آن روزها درست همان روزهایی بود که همه دربهدر دنبال فرهاد مجیدی میگشتند و هر روز خبر از حضورش در سوییس، دوبی و تهران یا تکذیب میشد یا تایید.
با توجه به حرف و حدیثهایی که فصل پیش در مورد تو مطرح شده بود، به نظر نمیرسید در استقلال بمانی اما ماندنی شدی... دلیلش چه بود؟
من نه با کسی بودم و نه وارد باند کسی شدم، فقط بازی خودم را میکنم. فرهاد مجیدی سرباز استقلال است. ضمن تمام احترامی که برای تمام مدیران و مربیان استقلال قائل هستم، باید بگویم برای من نه حجازی مهم است نه قلعهنویی، نه به خاطر مظلومی آمدم و نه به خاطر مرفاوی از تیم میروم... برای من شخص مهم نیست، بلکه پیراهن استقلال و 20، 30 میلیون هوادارش مهم هستند. همه خوشحالی من گل زدن برای استقلال است و اینکه گل بزنم و فریاد بکشم و پیش چشمانم هوادار خوشحالی را ببینم. همه حرفها و شایعاتی که در مورد من مطرح بود هم برایم پشیزی ارزش ندارد و برایم مهم این هواداران هستند که بهتر از هر کسی تشخیص میدهند چه کسی خوب است و چه کسی بد. چه کسی تعصب دارد و چه کسی ندارد.
فکر میکنی این فصل هم همان فرهاد فصل پیش باشی؟
هیچکس از آینده خبر ندارد، من که تمام تلاشم را خواهم کرد.
اکبرپور، کاظمی، حیدری و خیلیهای دیگر از استقلال جدا شدند، این باعث ضعف شما (استقلال) نمیشود؟
همه آنها بازیکنان بزرگی بودند و زحمت کشیدند، اما فوتبال حرفهای شده و در فوتبال حرفهای همه این رفتوآمدها تعریف شده است.
فکر میکنی عامل جدایی این نفرات چه بود؟
من چیزی در مورد این موضوع نمیدانم! بهتر است این را از خودشان بپرسید.
فصل پیش یعنی زمان قلعهنویی تو زیاد به بازی گرفته نمیشدی، دلیلش چه بود؟
به گذشته زیاد فکر نمیکنم و چیزی که برایم مهم است، آینده و اتفاقات آن است.
الان رابطهات با قلعهنویی بد است؟
چرا بد باشد؟ او برای استقلال زحمت کشیده و چون من در آن تیم بازی نکردم دلیل نمیشود با قلعهنویی قهر یا بد باشم.
خطگیری سکوها را تا چه حد قبول داری؟
نه انکار میکنم، نه تایید.
فوتبال ما پاک است یا ناپاک؟
فوتبال ما چروک است و پاکی و ناپاکی میان این چروکیدگیها گیر کرده است.
لابد همین چروکیدگی هم باعث درجا زدن فوتبال ما شده است؟
خیر، به خاطر این مسایل نیست. مشکل ما این است که به پایهها توجه نمیکنیم و روی این بخش هیچ سرمایهگذاری صورت نمیدهیم. فوتبال ما درجا میزند، چون مربیان بزرگ را به کشورمان نمیآوریم و به خاطر همین علم در فوتبالمان دیده نمیشود. ما در ایران 20 تا مربی داریم که دایم از این باشگاه به آن باشگاه رد و بدل میشوند. با این وضعیت من مطمئن هستم فوتبال ما از این بدتر هم میشود.
بازوبند کاپیتانی چقدر برایت مهم است؟
بازوبند برای من اهمیتی ندارد که بخواهم به خاطر آن هر کاری انجام دهم. اتفاقی که برای فرزاد ما در استقلال افتاد را هرگز فراموش نمیکنم.
کدام اتفاق برای فرزاد مجیدی (برادر فرهاد) رخ داد؟
آقایان(!) برای کاپیتانی استقلال، 9 سال حضور فرزاد در تیم را فراموش کردند و برای همین یک تکه پارچه دست به هر کاری زدند. وقتی فتحا...زاده برای تمدید قراردادم به من تلفن کرد، نفهمیدم چطور ساکم را بستم و به تهران برگشتم، اما آقایان(!) حتی میخواستند کاری کنند که من در استقلال حضور نداشته باشم! تا جایی که ثبت قرارداد من با تیم دو هفته به طول انجامید. آنها نمیخواستند من و فرزاد در استقلال باشیم، اما زمان گذشت و دست همه این آقایان از استقلال کوتاه شد و من هم حالا حالاها در این باشگاه میمانم. البته اعتقاد دارم حرف نزده را میتوان گفت و من با این باور فوتبالم را دنبال میکنم.
آقایانی که از آنها به شکل سربسته صحبت میکنی را بخشیدهای؟
من آدم کینهای و عقدهای نیستم، اما آقایانی را که با برادرم این کار را انجام دادند هرگز نمیبخشم و حتما کارشان را تلافی میکنم. آنها فوتبال فرزاد را خراب کردند و کاری کردند که برادرم از استقلال برود.