جواد نکونام سرمربی فولاد یک بار دیگر نشان داد چه آینده درخشانی در پیش دارد. او مثل دوران فوتبالش که گام به گام پیش رفت و حتی موفق شد در این مسیر، گل تاریخیاش به کاسیاس را در برنابئو بزند، حالا در مسیر مربیگری هم آرام آرام پیش میرود. او در دوران فوتبالش منطقی بود. هیچگاه نخواست از پله دوم به پله دهم برود. او به پاس چند سال درخشش در پاس، به کشورهای عربی رفت. بعد از درخشش فوقالعاده در جام جهانی 2006، عازم اوساسونا شد. در این باشگاه هم پله پله خود را بالا کشید تا حتی افتخار کاپیتانی مقابل بارسلونا را در جام حذفی به دست بیاورد. نکو در 6 فصل برای اوساسونا درخشید و بازیکن محبوب طرفداران شد. او هر چند دوران کوتاهی در استقلال داشت اما وقتی فهمید نمیتواند با قلعهنویی کار کند، بالاجبار به الکویت کویت رفت. بعد دوباره به اسپانیا بازگشت؛ آن هم قبل از جام جهانی 2014. تصمیمی که باعث شد تا به لحاظ بدنی، در شرایط ایدهآلی قرار بگیرد. شاید هر بازیکنی به جای او بود در آن برهه به ایران میآمد تا قرارداد کلان ببندد. نکو اما چون با تجربه بود و مسیر را درست آمده بود، تصمیم گرفته راهی اوساسونا شود. بعد از جام جهانی و جام ملتها، او به ایران بازگشت. به سایپا. یک فصل آنجا و بعد دوباره انتقال به العربی قطر که به سادگی بازیکن ایرانی جذب نمیکرد. این پایان کار او در دوران بازیگری بود.
دوران مربیگری نکو چطور شروع شد؟ او با رکورد 152 بازی ملی و سالها حضور در لالیگا، میتوانست مثل خیلی از فوتبالیستهای نامی بگوید «برای من بی اعتباری است به لیگ یک بروم.» نکو اما رفت چون اینجا هم میخواست پله پله بالا بیاید. نیم فصل موفق در خونه به خونه و بعد انتقال به نساجی. باز هم لیگ یک. باز هم موفقیت. صعود نساجی به لیگ برتر بعد از 24 سال با هدایت او. نکو در لیگ برتر هم روی نیمکت این تیم نشست و خودش اعتقاد داشت اگر نساجی بالای جدول نبوده، به خاطر اشتباهات داوری بوده است. در هر صورت بعد از اختلاف با مدیریت، نکو از این باشگاه کنار کشید. مدتی بیکار بود. تراکتور سروقتش آمد. به جلسه هیات مدیره رفت. توافق کردند. چهارشنبه توافق شد، پنجشنبه زمان امضای قرارداد. چهارشنبه شب اما نکو «بله» را به فولاد گفت. چرا؟ برای اینکه تصور میکرد از مسیر درست خارج میشود. او میدانست تراکتور وسوسه انگیزتر و بزرگتر از فولاد است اما او به دنبال هیجان کاذب و پول بیشتر نبود. با پول کمتر، به باشگاهی رفت که تصور میکرد میتوان کار آکادمیک کرد. فولادی که نکو با آن استارت زد، از پای بست ویران بود. شروع تمرینات تنها با 12، 13 بازیکن. اکثر بازیکنان نامی به تیم های جدید رفته بودند. حاصل کار فولاد در نقل و انتقالات جذب بازیکنانی بود که شاید بعضیها فکر میکردند تاریخ مصرف شان گذشته؛ مثل شهاب گردان یا همین محمد آبشک که در بازی استقلال بهترین بازیکن زمین بود. نکو اما با اعتماد به کار فنی کادرش، باور داشت میتوان حتی با مهرههای کمتر و گمنامتر، کار تیمی کرد تا ضعفها پنهان بماند.
برد او و تیمش مقابل استقلال پرستاره در حالی که پاتوسی و ایوب والی(بهترین بازیکن تیمش در نیم فصل اول) را در اختیار نداشت، به خوبی نشان میداد او در مربیگری هم در مسیر درست است. نیمکت دو تیم هم قابل قیاس نبود. سه تعویض نکو بازیکنان زیر 23 سال بودند. یکی از همین بازیکنان یعنی مجتبی نجاریان آن گل بسیار زیبا را وارد دروازه استقلال کرد.
فارغ از بحث فنی بازی و فارغ از همه جنجالها، آنچه در کانال های هواداری استقلال هم به چشم آمد «تولد یک مربی بزرگ استقلالی است.» حالا خیلیها به او امید بستهاند. اینکه روزی حتی به نیمکت ایران برسد و ادامه دهنده راه کیروش در این فوتبال باشد. نزدیکان جواد می گویند او دیوانه وار کار می کند. از 8 صبح تا 10 شب. در کار با هیچکس شوخی ندارد. تمام کادر فنیاش را مجبور میکند تا در روز بارها فیلم تمرین و فیلم بازی ها را تماشا کنند. یک بار در زمان حضور در نساجی، هاشمی نسب با خنده به خبرنگاری گفته بود: «از صبح تاحالا 10 بار فیلم بازی فلان تیم را دیده ایم. مگر رئال مادرید است؟ تیم لیگ یکی است دیگر. مردیم از بس فیلم دیدیم و آنالیز کردیم.»