موضوع این یادداشت تطهیر خطیر نیست، بلکه اشاره به ساختاری است که بهسختی میتوان آن را در مسیر موفقیت قرار داد و معمولاً هر تلاش و رفتاری برای تحول با ناکامی روبهرو میشود.
شروع کار خطیر بهعنوان معاون ورزشی قرار بود الگوبرداری از روشی باشد که در باشگاههای اروپایی اجرا میشود و مدیر ورزشی بر نقلوانتقالات نظارت کامل دارد، ولی تسلیم شدن و در نهایت استعفای او نشان داد ساختار پیچیده مدیریتی استقلال چنین فضا و فرصتی را در اختیار هیچکس قرار نمیدهد و مهرهها طوری قرار گرفتهاند که معمولاً اثر یکدیگر را خنثی کنند. وظایف اعضای هیأتمدیره مبهم است و هرچند قرار نیست وارد حیطه امور اجرایی شوند، اما گاه و بیگاه در موارد مختلف ورود میکنند. در چنین شرایطی مدیرعامل بین هیأتمدیره و مدیران پاییندستش سرگردان است و چارهای جز زیگزاگ رفتن ندارد. در این ساختار گرهخورده تنها کسانی میتوانند دوام بیاورند و موفق باشند که در یک کودتای خاموش و درونی پیروز شوند و قدرت را کاملاً در دست بگیرند. خطیر اما در این جنگ قدرت شکست خورد تا کنار برود.
این ناهماهنگی مختص استقلال نیست و این باشگاه تهرانی وارث مدل مدیریتی است که سالها در فوتبال ایران جاری بوده و نهادینه شده. مثال پرسپولیس و تیم ملی بهعنوان دو نمونه موفق سالهای اخیر نشان میدهد مدیریت نه با نظم سیستمی که با تکیه بر افراد نجات پیدا میکند. پرسپولیس زمانی به موفقیت رسید که برانکو با نتایج خوب و کمک رسانهها اعتماد هواداران را جلب کرد و باشگاه مجبور شد به او اختیار تام بدهد.
«هرچی برانکو بگه»؛ شعار اصلی هواداران پرسپولیس در سالهای اخیر هم معنایی جز این نداشت که آنها در ساختار باشگاه تنها سرمربی کروات را قبول دارند و هشداری به مدیران باشگاه و بازیکنان بود که از این مسیر منحرف نشوند. با جدایی برانکو و خلأ قدرتی که بهوجود آمده دوباره صدای اعتراض برخی پیشکسوتان یا بازیکنان تیم بلند شده و ساختار دوباره تلاش میکند به فرم قبلی برگردد.
در تیم ملی هم کیروش خیلی زود متوجه شد باید زمام امور را در اختیار بگیرد، وگرنه سوءمدیریت و جناحبندیهای داخل فدراسیون فرصت موفقیت را از خودش و تیمش خواهد گرفت. او هرچند بارها همهکاره فدراسیون نامیده شده و بابت این روش انتقادات تندی شنیده، ولی آگاهانه ساختار خودش را جایگزین ساختار معیوبی کرد که حتی از فراهم کردن یک زمین تمرین عاجز بود. ویلموتس حالا وارث سیستمی شده که بهخاطر سختگیری کیروش توانست به یک نظم حداقلی برسد و گذشت زمان نشان خواهد داد که میتواند با همین چهره آرام و متین به کارش ادامه دهد یا برای موفقیت در پروژه تیم ملی مجبور خواهد شد قدم در راه کیروش بگذارد.
به استقلال برگردیم؛ خطیر در نشست مطبوعاتیاش که در آن خبری از سوالات چالشی نبود، تنها بخشهایی از حقیقت را گفت و به برخی تصمیمات و رفتار اشتباهش در این مسیر اشاره نکرد. او تلاش زیادی داشت که مدل مدیریتی اروپایی را در استقلال پیاده کند، ولی برای رسیدن به اهدافش ابایی از استفاده از ابزار مرسوم فوتبال ایرانی نداشت. او به اهرمهای رسانهای مدیران قبلی برای فشار به استقلال اشاره کرد، در حالی که خودش هم بارها از رسانهها برای رسیدن به اهدافش استفاده کرد. افشای برخی اتفاقات درون باشگاه ایراد دیگری است که میتوان به عملکرد خطیر وارد کرد و کسی که مدعی است سالها برای رسیدن به استقلال تلاش کرده و آموزش دیده، قطعاً خوب میداند افشای اسرار داخلی میتواند چه ضربه سختی به مجموعه بزند و چنین رفتاری هرگز توصیه نشده است. با وجود این لغزشها خطیر در مجموع بابت تلاش فراوان و انتخابهای نسبتاً خوبش در استقلال نمره قبولی میگیرد.
مهمتر از قضاوت عملکرد مدیر مستعفی استقلال اما این نکته نگرانکننده است که در این ساختار هر مدیری هم جانشین خطیر شود به احتمال زیاد با مشکلات مشابهی روبهرو خواهد شد و سرنوشت یکسانی پیدا خواهد کرد. در فضای پرآشوب فوتبال ایران نمیتوان انتظار داشت مدیری فرصت و اعتماد کافی برای پیش بردن پروژه نقلوانتقالات باشگاه بزرگی مثل استقلال را داشته باشد، بدون اینکه سنگهایی از سوی مدیران سابق و فعلی و برخی پیشکسوتان یا اطرافیان باشگاه به سویش پرتاب نشود. استعفای خطیر در واقع شکست مدل مدیریتی است که تلاش میکرد به سوی ساختار تازهای حرکت کند و حالا استقلال یکبار دیگر با مدل سنتی به مسیرش ادامه خواهد داد. متأسفانه باید بپذیریم فوتبال ایران هنوز راه درازی تا مدیریت روزآمد دارد و تصمیمات قرار است هنوز در لابیهای پشتپرده گرفته شود.