آقای منصوریان از بازی جذاب با ستارهها حرف بزنیم.
این
مسابقه برای من خیلی هیجانانگیز بود. همه میدانند که من رئالی هستم. چند
رئالی خوب هم در بازی بودند و اتفاقاً با آنها خیلی گرم گرفتم.
با کاناوارو زیاد حرف میزدید. به خاطر همین بود؟
کاناوارو
اینقدر خوشتیپ بود که هی پیشش راه میرفتم تا یک وقت او را ندزدند.
انصافاً کاناوارو خوشتیپ و متین و با وقار است. در زمین به او گفتم اینجا
خیلیها رئالی هستند، من خودم هم رئالی هستم و جزو بازیکنانی هستی که ما
ایرانیها دوستت داریم. برخورد کاناوارو واقعاً خوب بود.
ظاهراً بازیکنان ستارهها گفتند چقدر شبیه روبرتو کارلوس هستی.
(خنده)
ویتور بایا انصافاً باحال و خونگرم بود. به من میگفت چقدر شبیه روبرتو
کارلوس هستی، بعد از بازی باید یک عکس بگیریم و به دوستانمان نشان بدهیم
که روبرتو کارلوس ایرانی هم وجود دارد!
افشاریان میخواست بایا را اخراج کند ولی خودت را وسط انداختی.
آقای
افشاریان میخواست قرمز بدهد که به او گفتم در مسابقه دوستانه که بازیکن
اخراج نمیکنند. گفت باشه به او کارت زرد میدهم. حالا اتفاق جالب لحظهای
افتاد که میخواستم کاشته را بزنم. کاناوارو به من گفت تو از مایی و رئالی
هستی، توپ را یک متر جلوتر بکار تا کاشتهات گل شود.
هر قدر ما بازی را جدی گرفته بودیم، آنها خیلی بیخیال بودند.
میخواستند
شاد باشند و خوش بگذرانند. اصلاً بازی را جدی نگرفته بودند و کاملاً ریلکس
نشان میدادند. فقط میخواستند خودشان را سرگرم کنند. دیدید چه بدنهای
فیتی داشتند؟ عضلاتشان را دیدید؟ من قبل از بازی هم در مصاحبه با خود شما
گفته بودم این بازی دوستانه است و نباید آن را جدی بگیریم. اگر شوخی
میکردیـــم و جدی نمیگرفتیم، مطمئن باشید ما هم گل میزدیم.
فیگو هم عجب استایلی داشت.
بله، بعد از بازی که
فیگو و پائولتا لباسهایشان را درآوردند، من دیدم از دوران فوتبال بازی
کردن ما فیتتر بودند. راستش خجالت کشیدم. به حسین یاریار گفتم تا 6 ماه
دیگر بدنم را درست میکنم، نه مثل آنها ولی حداقل خودم را سر وزن میرسانم.
باید از الان روزی یک ساعت و نیم تمرین کنم. از این بازی کلی درس گرفتم.
ظاهراً با هیرو هم طرح رفاقت ریختی.
بله، با هم
در زمین خیلی گرم گرفتیم. به او گفتم من از زمان خورخه والدانو طرفدار رئال
بودم که تعجب کرد. وقتی بین دو نیمه به سمت رختکن رفتیم به من گفت بیا
لباسهایمان را عوض کنیم که به او گفتم تو اگر به من لباس بدهی، دیگر خودت
لباس نداری. به من گفت ما سه دست لباس داریم و مشکلی نیست. همان موقع
لباسهایمان را عوض کردیم.
راستی به زمین که رفتید، به فرهاد مجیدی یک چیزهایی گفتید.
بله، به او گفتم مثل قدیم من توپ را گرفتم تو به عمق بزن. اولین توپی را هم که گرفتم برایش انداختم.
سؤال آخر ما هم درباره جیمیجامپی بود که نگذاشتید مأمورها با او برخورد کنند.
او
برای علی کریمی آمده بود. وقتی دیدم مأموران ریختند سرش، فکر کردم ممکن
است با او برخورد تند کنند. مأمورها هم لطف کردند و گفتند ببینیم شما
چهکار میکنید. من خودم او را بردم ولی وقتی در آغوش من بود به
پرسپولیسیها عدد 6 نشان داد!