وب سایت اینترنتی یک روزنامه پر تیراژ ورزشی روبرویم باز می شود آنچه بیش از هرچیز جلب توجه می کند مصاحبه ای اختصاصی از افشین قطبی است. با این تیتر: «ترسی ندارم بگویم عذر می خواهم».
مصاحبه ای که به همت یکی از پر وپا قرص ترین طرفدارانش گرفته شده آن هم با جملاتی آبکی و عوام پسند که نشان می دهد رویه طرفداران سرمربی سابق تیم ملی در این روزهای سرپایینی، پرهیز از هرگونه نقد عملکرد وی و استقبال از مصاحبه هایی ست که در آن قطبی در قامت یک مظلوم بی دفاع به نمایش درآید. اما آیا براستی آنچه امروز
اما برای آنچه در نهایت به شناخت قطبی می رسد باید نکات مختلف را در مقاطع گوناگون کنار هم قرار داد تا به نتیجه رسید.
عوام گرا
هنوز زنگ مصاحبه های قطبی در نخستین فصل حضورش در پرسپولیس (بعنوان اولین تیمی که در آن سرمربیگری را تجربه کرد) در گوش ها می پیچد.
تیمی که کاشانی و استیلی بستند و با آن سناریوی عجیب (7 دقیقه وقت تلف شده) قهرمان شد تا امپراطور هر روز بیش از روز قبل روی صفحات رنگین نامه ها بغلتد.
فصل بعد اما با وجود آنکه پرسپولیس را خودش بست و باند استیلی را کاملا پاکسازی کرد به جایی نرسید تا سرانجام جنتلمن فصل گذشته فوتبال ایران نقاب از رخ برکشد و چهره حقیقی اش را برملا سازد. کار او به جایی رسیده بود که علنا به جماعت خبرنگار توهین می کرد که اوج این توهین ها «حیوان»خطاب قراردادن خبرنگاران در یک مصاحبه بود. مصاحبه ای که بلافاصله در بعد از ظهر همان روز با پوزش باشگاه همراه شد.
چند هفته بعد او شبانه ایران را به یک مقصد نامعلوم ترک کرد تا پس از مدتی بی خبری با مصاحبه ای پر سروصدا با بی بی سی فارسی به صحنه بازگردد. مصاحبه ای که در آن وی «فقدان امنیت جانی »را عامل خروج از ایران عنوان کرد.
پس از آن زمزمه هایی مبنی بر تمایل چند باشگاه حوزه خیلج فارس و حتی گاس هیدینک(!)در چلسی برای کار با این مربی در رسانه های زنجیره ای طرفدارش به چاپ رسید. اما آنچه در عمل تغییری مکی کرد بیکاری محض آقای امپراطور بود.
او اما در بهار سال 88 پس از اخراج علی دایی و مربیگری 15 روزه محمد مایلی کهن با ذهن شویی علی کفاشیان توسط عده ای از دوستان مطبوعاتی قطبی، در آستانه انتخابات فراموش نشدنی با شعار «کره را مثل کف دستم می شناسم» و «به عشق خدمت به وطنم در این مقطع حساس» به ایران بازگشت تا سرمربی تیم ملی شود.
استنلی کوبریک جایی در «راه های افتخار» گفته: «وطن پرستی آخرین پناهگاه انسانهای خبیث است.»
رویه ای که تغییر نکرد
قطبی اما رویه عوام گرایی اش را همچنان با وعده جام قهرمانی ادامه می داد. از وعده صعود به جام جهانی تا پروژه قهرمانی اش با تیم ملی. او برای نیل به اهدافش از هیچ اقدامی فروگذار نمی کرد. از حضور در شیرخوارگاه ها گرفته تا تاسیس موسسه «دل شیر». پروژه ای که البته بدون کمک بازوان مطبوعاتی اش هرگز به پیش نمی رفت.
همین رسانه ها امروز شیوه ای جدید را در پیش گرفته اند وبعنوان نمونه با تغییر به مطلوب کردن مصاحبه مجید جلالی که در آن عملکرد قطبی را فوق العاده خوانده، بشدت در قبال نتایج تیم ملی سکوت کرده اند. دریغ از یک یادداشت.آیا این همان رسانه هایی هستند که پس از شکست تیم ملی به سرمربیگری قلعه نویی در جام ملتهای سال 2007 مقابل همین کره جنوبی ،سرمربی وقت تیم ملی را روی جلد و صفحاتشان ریز کرده بودند!
بی کارنامه
واقعیت انکار ناپذیر این است که او یک ویدئو آنالیزور محض بود که نزدیک به هشت سال قبل برای اولین بار تصویرش با مصاحبه ای خاص در صفحه مانده به آخر روزنامه جهان فوتبال به مدیر مسئولی مهدی تاج(نایب رئیس امروز فدراسیون فوتبال) و اردشیرلارودی(ملقب به پدرخوانده) سردبیر وقت این روزنامه به چاپ رسید.
او را بعدها در قامت آنالیزور کره جنوبی به یاد می آوریم. مردی که بازیکنان کره در تمرینات با خنده به دنبالش می دویدند. امادست سرنوشت او را از آستین روزنامه نگاران وطنی به دامان فوتبال ملی انداخت تا بدین وسیله کارنامه ای را برایش دست و پا کرده باشند که کردند.کارنامه ای که در نهایت حسرت را 39 ساله اما قطبی را به سرمربیگری شیمیزو رساند.
سطح پایین
امیر عابدینی جمله جالبی درباره قطبی دارد. او می گوید:«سطح قطبی در حد بازی های تدارکاتی بود.» مهم نیست طرفدار قطبی باشید یا خیر. مهم این است که این جمله حقیقت دارد. افشین قطبی را در هیچ بازی سرنوشت ساز،جایی که به پیروزی قطعی نیاز داریم برنده نمی بینیم. شخصیتی دارد شبیه به شخصیت پل نیومن در بیلیارد باز.کسی که حتما با او نمیبری.اما پرسشی که باید از این جماعت طرفدار وی پرسید این است که آیا مفهوم تجربه همکاری با هیدینک ،فربیک و دیگران همینی بود که در این مدت دیدیم؟مفهوم دل شیر همین صعود از گروهمان بود؟
سیاست
انتخابات سال 88 و حوادث پس ازآن موجب شده تا سیاست در اولویت گفتگوی مردم قرار بگیرد. دیگر کسی به فوتبال توجه آنچنانی نداشت. ورزشگاه های خالی خود گویای این ادعاست. این خصیصه حتی به اندک روزنامه های باقی مانده و سایت ها نیز سرایت کرده است. طبیعتا چنین فرصتی برای خلق یک تیم ملی بی حاشیه فرصت مناسبی بود اما او چه کرد و چه نتایجی را رقم زد؟
ترسو
مصاحبه روز دوشنبه قطبی با خبر ورزشی روحیه ترسوی او را دوباره نمایش می دهد. جایی که به رویه فرار نخستش از ایران در آن سوی مرزها هرچه می خواهد می گوید. يک روز ازفقدان امنیت جانی و امروز از حسادت دوستان در فدراسیون فوتبال.
اما در هیچ صحنه ای او را مردی که در مقابل جریانی بایستد ندیدیم.نه همچون مایلی کهن و قلعه نویی دست رد به سینه امثال دایی،سامره،کریم،شاهرودی و غیره زد و نه همچون اصغر شرفی جرات مصاحبه داشت.این ترس را در شیوه های تاکتیکی تیمش حتی در مقابل تیم هایی که مدعی بود مثل کف دست آنها را می شناسد می بینیم.
مردی که ماندگار نیست
بی تردی نمی توان او را در صف مربیانی قرار داد که در تاریخ فوتبال این مملکت ماندگار می مانند.چرا که برای این منظور لزوم وجود یک استایل، یک روش خاص که منحصر به او باشد احساس می شود.امادر نمونه قطبی نه سبکی در روش بازی و نه حتی ظهور پدیده ای برای نقض این ادعا ،هیچ یک در دوره ای که با او تلف شده دیده نمی شود.او را همواره مردی دیده ایم که سعی داشت تا با مظلوم گرایی و پناه بردن به پشت رسانه های طرفدارش از پاسخگویی ها طفره برود.